خانه / فلسفه ملاصدرا / شرح اسفار ملاصدرا / گزیده ای از مباحث جلسه 151 شرح اسفار ملاصدرا
اسفار 151

گزیده ای از مباحث جلسه 151 شرح اسفار ملاصدرا

گزیده جلسه 151شرح اسفار ملاصدرا 98/09/25

مدرس: مسعود تلخابی

إشكَالاَتٌ وَ تَفَصِّيَاتٌ: أنَّهُ قَد بَقِيَ بَعدُ عِدَّةُ شُبُهَاتٍ فِي كَونِ الوُجُودِ ذَا حَقَائِقِ عَينِيَةِ.

اشکالات و برطرف کردن آن ها: تعدادی شبهه درباره این که وجود دارای حقائق عینی است، باقی مانده است.

مِنهَا: مَا ذَكَرَهُ صَاحِبُ التَلوِيحَات‌ بِقَولِهِ.

 از جمله آن اشکالات چیزی است که آن را صاحب کتاب «تلویحات» (شیخ اشراق) با این سخنش ذکر کرد.

إن كَانَ الوُجُودُ فِي الأعيَانِ صِفَةً لِلمَاهِيَّة فَهِيَ قَابِلَةٌ.

اگر وجود در فراسوی ذهن صفتی برای ماهیت باشد، پس ماهیت پذیرنده صفت است.

ما دو چیز را از حقائق عینی اعتبار و انتزاع می کنیم: یکی وجود است و دیگری ماهیت است.

نسبت وجود با ماهیت در چه چیزی است؟ اگر وجود در اعیان صفت برای ماهیت باشد. این که بگوییم رابطه وجود با ماهیت این گونه است که وجود صفت است و ماهیت موصوف است.

این از حالت های سه گانه خارج نخواهد بود.

اسفار 151

 

 

 

 

 

 

إمَّا أن تَكُونَ مَوجُودَةً بَعدَهُ فَحَصَلَ الوُجُودُ مُستَقِلاً دُونَهَا.

یا این است که ماهیت بعد از وجود موجود باشد. پس وجود بدون ماهیت به صورت مستقل موجود می شود.

فَلاَ‌ قَابِلِية وَ لاَ صِفَتِيَة.

بنابراین در این جا قابلیت و صفتیتی مطرح نخواهد بود. چرا؟ چون صفت قائم به موصوف است و موصوف قابل صفت است. وقتی که صفت مستقل از موصوف موجود می شود، آن وقت دیگر رابطه قابلیت و رابطه صفتیت از میان بر می خیزد.

أو قَبلَهُ فَهِيَ قَبلَ الوُجُود مَوجُودَة.

 یا قبل از وجود است. پس آن ماهیت قبل از وجود موجود است.

در این جا فرضمان این است که ماهیت به وجود موجود است. اگر ماهیت قبل از وجود موجود باشد، موجودیتش را از کجا آورده است؟ پس این فرض، فرض فاسدی خواهد بود.

أو مَعَهُ فَالمَاهِيَةُ مَوجُودَةٌ مَعَ الوُجُود لاَ بِالوُجُود فَلَهَا وُجُودٌ آخَر.

یا مقارنه ای که بین ماهیت و وجود برقرار است؛ پس ماهیت با وجود موجود است؛ نه به سبب وجود. پس برای آن وجود دیگری می شود.

وَ أقسَامُ التَّالِي بَاطِلَة كُلُّهَا فَالمُقَدَّمُ كَذلِك.

و همه تالی ها فاسد است، پس مقدم ها هم هر کدام فاسد خواهد بود.

تالی فاسد چیست؟

اگر ماهیت را موجود بگیریم، موجود آن چیزی است که برای آن وجودی است. خودِ وجود آیا موجود است؟ پس موجود دوباره می شود آن چه برای آن وجود است و در نتیجه تسلسل پیش می آید. خودِ شیخ اشراق این را با قاعده «مَا لَزِمَ مِن تصوّرِهِ تَکرّره فَهُوَ اعتباریّ» تبیین می کند.

هر سه حالت تصوری به این نکته ختم می شود که وجود و ماهیت نمی توانند رابطه وصفی داشته باشند. ماهیت  نمی تواند متصف به وجود باشد.

وَ الجَوَابُ عَنه بِاختيَارٍ أنَّ المَاهيَةَ مَعَ الوُجُود فِي الأعيان.

جواب از آن شبهه که مختار ماست، این است که در اعیان ماهیت همراه وجود است. یعنی این فرض های سه گانه ای که برای تقدم و تأخر وجود نسبت به ماهیت مطرح می کند، فقط فرض معیت به اختیار ما و نظر ما درست است. ماهیت در اعیان با وجود است. بین وجود و ماهیت معیت است.

وَ مَا بِهِ المَعِيَّةُ نَفسُ الوُجُود الَّذِي هِيَ بِهِ مَوجُودَة بِدُونِ الاحتيَاجِ إلَى وُجُودٍ آخَر.

آن چه بدان معیت حاصل می شود، خودِ وجود است. که ماهیت بدان موجود است. بی آن که به وجود دیگری موجود باشد.

كَمَا أنّ المَعيَّةَ الزَمَانِيَّة الحَاصِلَةِ بَينَ الحَرَكَةِ وَ الزَّمَان الّذِي حَصَلَت فِيه بِنَفسِ ذلِكَ الزَّمَان بِلاَ اِعتِبَارِ زَمَانٍ آخَرٍ.

همچنان که معیت زمانی حاصله بین حرکت و زمانی که در آن حصول یافته، به نفس آن زمان است، بدون اعتبار زمان دیگری.

ملاصدرا می گوید در برخی از چیز ها ما به المعیة عین یکی از آن دو چیز همراه است. مثل حرکت و زمان. در حرکت و زمان ما نیاز به زمان دیگری نداریم که بگوییم که ما به المعیة آن ها چیزی غیر از این هاست.

حَتَّى يَكُونَ لِلزَّمَانِ زَمَانٍ إلَى غَيرِ النَّهَايَة.

تا این که برای آن زمان دومی که اختیار کرده ایم، بایستی زمان دیگری اختیار کنیم، همین طور إلی غیر النهایة برویم که نهایتی برای آن وجود ندارد.

ثُمَّ إنَّ اِتِّصَافَ المَاهِيَةِ بِالوُجُود أمرٌ عَقليٌّ.

اتصاف ماهیت به وجود امر عقلی است. اتصاف خارجی نیست.

لَيسَ كَاتِّصَافِ المَوضُوعِ بِسَائِرِ الأعرَاض القَائمةُ بِه.

مانند اتصاف موضوع به سایر اعراض که به آن قائم باشند، نیست.

حَتَّى يَكونَ لِلمَاهِيَةِ وُجُودٌ مُنفَرِدٌ وَ لِوُجُودِهَا وَجُودً.

تا این که برای ماهیت وجود منفردی و برای وجود آن ماهیت، وجود دیگری باشد.

ثُمَّ يَتَّصِفُ أحَدُهُمَا بِالآخَر.

سپس یکی از آن دو به دیگری متصف شود. یعنی دو تا نیست که یکی به دیگری متصف شود.

بَل هُمَا فِي الوَاقِع أمرٌ وَاحِدٌ بِلاَ تَقدّمِ بَينَهُما وَ لاَ تَأخُّرٍ.

بلکه آن دو در واقع یک چیزند. بدون تقدّم بین آن دو و بدون تأخر.

وَ لاَ مَعِيَّةِ أيضاً بِالمَعنَى المَذكُور.

و معیتی به معنای مذکور بین آن ها نیست. بنابراین معیتی که شیخ اشراق فرض کرده در این جا محقّق نیست.

وَ اِتِّصَافُهَا بِهِ فِی العَقل.

اتصاف ماهیت به وجود در عقل است. نه در چیز خارجی.

نویسنده: سهیلا جعفری

همچنین ببینید

مسأله حقیقت

شرح اسفار ملاصدرا جلسه هفدهم تاریخ: 95/02/05 مدرس: مسعود تلخابی در فلسفه اسلامی از “حقیقت” …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *