خانه / فلسفه ملاصدرا / شرح اسفار ملاصدرا / گزیده ای از مباحث جلسه 153 شرح اسفار ملاصدرا
اسفار 153

گزیده ای از مباحث جلسه 153 شرح اسفار ملاصدرا

گزیده جلسه 153 شرح اسفار ملاصدرا 98/10/09

مدرس: مسعود تلخابی

وَ بِالجُملَةِ مُغَايرَةُ المَاهِيَةِ لِلوُجُود وَ اِتِّصَافُهَا بِه أمرٌ عَقلِيٌّ.

کلمه مُغَایِرَة که مصدر باب مفاعلة است، به معنی مخالفت است. مغایرت مبنای دوگانگی و چندگانگی است. تعدد و تکثر از مغایرت بر می خیزد. مغایرت گاهی امر عینی و حسی است. یعنی هر دوی آن ها در عالم واقع محقق اند و غیر همدیگرند. مغایرت جواهر و اعراضی که وجود دارد، این چنین است. مثلا مغایرت بین کسی که لذت را درک می کند، با خود لذت؛ مغایرت بین خوشحال با خوشحالی. خوشحالی یک چیز است؛ ذاتی که دارنده این خوشحالی است، چیز دیگری است؛ یک مغایرتی وجود دارد. این اوصاف از ذوات قابل انفکاک هستند. یعنی ما می توانیم ذات را داشته باشیم و خوشحالی موجود نباشد. اما آیا ما غیر از این مغایرت، مغایرت دیگری هم داریم؟ می شود از نوع دیگری از مغایرت به نام «مغایرت ذهنی» صحبت کرد. مغایرت ذهنی یعنی در عالم واقعیت چیزی جز یک چیز نیست. در عالم واقعیت یک است ولی وقتی که به ذهن انتقال داده می شود، دو می شود. یعنی ذهن آن را تحلیل می کند. دو چیز از آن می گیرد و یک مغایرتی می سازد و این مغایرت مبنایی برای تعدد و تکثر می شود اما این تعدد و تکثر را در عالم واقع نمی یابید. در عالم واقع جز یک چیز نیست و در ذهن تعدد و تکثر پدیدار می شود. حال در مسأله موجودات خارجی یکی وجود می شود و دیگری ماهیت می شود. در عالم واقع مغایرتی بین آن ها وجود ندارد. مغایرت صرفاً در ذهن است که اتفاق می افتد.

وَ بِالجُملَةِ مُغَايرَةُ المَاهِيَةِ لِلوُجُود وَ اِتِّصَافُهَا بِه أمرٌ عَقلِيٌّ»؛ یعنی اتصاف ماهیت به وجود امر عقلی است. این که امر عقلی می گوییم یعنی این مغایرت ذهنی و عقلی است؛ بنابراین اتصاف ماهیت به وجود امر عقلی خواهد بود.

إنَّمَا يَكُونُ فِي الذِّهنِ لاَ فِي الخَارِج.

یعنی اتصاف و مغایرت در ذهن است و در خارج نیست.

وَ إن كَانَت فِي الذّهن أيضاً غَيرَ مُنفَكَّةٍ عَنِ الوُجُود.

ما از ذهن و عین و به تبع این ها از وجود ذهنی و وجود عینی صحبت می کنیم، در نظر دقیق تر و ظریف تر وجود ذهنی و وجود عینی مرز دقیقی برای جدا شدن ندارند، چون خودِ ذهن جزء عین است. واقعیتی در عالم است و همین طور چیز های مندرج در آن هم جزء واقعیت عالم است ولی ما این تفکیک را صورت دادیم تا برای فهم دقیق تر جهان از آن کمک بگیریم. وگر نه خودِ عین و خودِ ذهن و مندرجات ذهن هم جزء واقعیت است. ذهن خودش یک عین است و چیزی است که در ذهن به وجود می آید، در واقع ظلّ واقعیت است که در آن جا موجود می شود.

«وَ إن كَانَت فِي الذّهن أيضاً غَيرَ مُنفَكَّةٍ عَنِ الوُجُود»؛ یعنی حتی آن تصویر ذهنی که هست، ماهیتی که هست، آن ماهیت در ذهن هم از وجود منفک نیست. یعنی نمی تواند از وجود منفک باشد. چرا؟

إذ الكَونُ فِي العَقل أيضاً وُجُودٌ عَقليٌّ.

یعنی در ذهن هم یک نوع وجود دیگری هست. بودن در عقل، وجود در عقل همچنین وجودی عقلی است.

كَمَا أنَّ الكَونَ فِي الخَارِجِ وُجُودٌ خَارِجيٌّ.

چنان که وجود در خارج وجود خارجی است.

پس وقتی که ذهن ماهیت را از وجود جدا می کند و وجود را جدا تصور می کند و ماهیت را جدا تصور می کند، این نظر سهل انگارانه ای است؛ وگر نه ماهیت در ذهن از وجود منفک نیست، حتی اگر وجود ذهنی باشد. اما چرا این اتفاق می افتد؟

لكِنَّ العَقلَ مِن شَأنِهِ أن يَأخُذَ المَاهِيَّةَ وَحدَهَا.

لکن شأن عقل این است که ماهیت را به تنهایی اخذ می کند.

مِن غَيرِ مُلاَحَظَةِ شَي‌ءٍ مِنَ الوُجُودَينِ الخَارِجِيِّ وَ الذِّهنِيّ مَعَهَا وَ يَصِفهَا بِهِ.

بی آن که چیزی از دو وجود خارجی و ذهنی را ملاحظه کند و ماهیت را به آن توصیف کند.

نویسنده: سهیلا جعفری

همچنین ببینید

مسأله حقیقت

شرح اسفار ملاصدرا جلسه هفدهم تاریخ: 95/02/05 مدرس: مسعود تلخابی در فلسفه اسلامی از “حقیقت” …