خانه / فلسفه ملاصدرا / شرح اسفار ملاصدرا / حمد (10)؛ گزیده ای از مباحث جلسه 4 شرح اسفار ملاصدرا

حمد (10)؛ گزیده ای از مباحث جلسه 4 شرح اسفار ملاصدرا

حمد (10)؛ گزیده ای از مباحث جلسه 4 شرح اسفار ملاصدرا – 1394/08/16
مدرس: مسعود تلخابی

کلمه حمد با کلماتی رابطه اشتقاقی دارد، مثل کلمه «مدح»؛ اما یک کلمه دیگر هم هست که با آن هم رابطه اشتقاقی دارد و آن کلمه «حَدم» است؛ اگر دقت کنید، حروفی که در واژه «حَدم» وجود دارد در واژه «حمد» هم هست؛ می بایست یک مشابهت معنایی بین «حمد» و «حَدم» هم وجود داشته باشد؛ معنی اصلی کلمه «حَدم» یکی اشتعال آتش است؛ شما یک چوب کبریتی را آتش بزنید یا کاری کنید که آن مشتعل تر بشود، آتشش بیشتر شود، آن وقت می گویند «إحتَدَمَتِ النَّار»، یعنی آتش شعله ور شد؛ آتشی روشن کنید، حتما این کار را بار ها و بار ها کرده اید، بعد نفتی رویش بریزید، آن آتش چندین بار شعله ور تر می شود، آن جا هم باز می گویند «إحتَدَمَتِ النَّار»، آتش شعله ور تر شد. از سوی دیگر به اشتداد حرارت هم «حَدم» می گویند؛ هوا گرم است، ظهر بیشتر گرم می شود، می گویند «إحتَدَمَتِ الحَرّ» یا «إحتَدَمَ الحَرّ»، حرارت افزون تر شد؛ حرارت بیشتر شد.
إحتدام نار و حرّ توسعه معنایی پیدا کرده است؛ گاهی در مورد انسان ها هم به کار می رود؛ اگر انسان خشمگین شود، خشمگین شدن انسان را إحتدام می گویند؛ می گویند «إحتَدَمَ» یا «تَحَدَّمَ»؛ در این حالت هم باز جریان خون سریع تر می شود، بعد حالت غضبی به آدمی دست می دهد؛ حرارت آدمی بالا می رود.
می گویند «مَا أدرِی مَا أحدَمَهُ»؛ نمی دانم چه کسی او را خشمگین کرد یا چه کسی آن را گرم تر و مشتعل تر کرد. می گویند «کُلُّ شَیءٍ إلتَهَبَ فَقَد إحتَدَمَ» یعنی هر چیزی که ملتهب شود، دمایش بالا برود، شعله ور تر بشود …، إحتدام به آن هم اطلاق می شود یعنی به آن التهاب، إحتدام هم اطلاق می شود. کلمه ای داریم به نام «حَدَمَة» که در چند معنا به کار می رود:
– به «صوتُ اللَهَب» می گویند «حَدَمَة».
– به «صوتٌ فِی الجوف» گفته می شود «حَدَمَة»، «کَأنّهُ تَقَیَّظَ» گویی که خشم می گیرد؛ صدای خشم است.
– صدای درون مار های سیاه را «حَدَمَة» می گویند.
– یک استعمال دیگری را هم اهل لغت ذکر کرده اند، إحتدام دم است؛ «إحتَدَمَ الدَّمُ» به معنای شدت یافتن حمرة و سرخی آن است تا آن جا که به سیاهی بزند، «إذَا إشتَدَّ حُمرَتُه حَتّی تَسَوَّدَ».
این محدوده و قلمرو معنایی “حَدَمَ” است. آیا چیزی به ذهنتان می رسد که این چه ارتباطی با حمد می تواند داشته باشد؟
پاسخ های مستمعین به سوال:
– شدت ستایش و نهایت حد ستایش؛ بالا ترین حد حمد.
استاد: یعنی در واقع حمد یک نوع اشتداد ستایش و ثناء و ستودن است.
– به حالتی مثل حالت امام صادق علیه السلام که نماز می خواندند، از حال می رفتند؛ دمای بدن بالا برود و عشق به خدا شعله ور بشود.
– آتش با شعله ور شدن، صفت خودش را نشان می دهد؛ یعنی یک نوع آشکار شدن است.
– از درون شعله ور می شود و شعله ور شدن و شدت شناخت و محبت نسبت به خداوند باعث ایجاد یک [-] از درونش می شود که آن حمد است.
این چیز هایی که گفتید درست است و در حمد هم این اشتعال وجود دارد اگر فی الواقع تحقق یافته باشد. آن کسی که به مقام حمد می رسد، به آن مقام اشتعال رسیده است و به آن اشتداد حرارت رسیده است. اگر در انسان ها بخواهیم بررسی کنیم، شما انسانی را تصور کنید که در مقام حمد قرار می گیرد، آن انسانی که در مقام حمد قرار می گیرد، حالتش از حالت عادی فراتر می رود، قلبش تند تر می زند و این حالت حمد در یک کلام چیزی نیست جز حال عشق که می تواند در ما انسان ها تحقق پیدا کند؛ نه تنها ما انسان ها بلکه تمام موجودات. شما اگر آن چیز هایی را که در حمد هست و حمد را محقق می کند، بررسی کنید؛به چند رکن می رسید:
نخست یک زیبایی است. «مفهوم حُسن» در تعریف حمد جزء ذاتیات تعریف است؛ آن را می بیند، ادراک می کند، ادراک حُسن صورت می گیرد و این ادراک همراه با برانگیختگی است، همراه با اشتعال است؛ یعنی مشابهتی که در کلمه «حَدم» و «حمد» وجود دارد، در این حالت بی قراری است که هم در حامد هست و هم در عاشق هست. جالب این است که انسان حامد و غیرحامد تفاوتش در این جاست، حامد گاهی تظاهر به حمد می کند یعنی صرفا فقط الحمد لله می گوید ولی گاهی هست که کسی در مقام حمد قرار می گیرد و حامد است؛ این حامد حالت مشتعل تری، بی قرار تری، برانگیخته تری نسبت به کسی دارد که در این مقام نیست و تظاهر به بودن در این مقام می کند.
سوال: می شود یک مثال بزنید؟
شما یک بار نشستید و تسبیح در دستتان است و الحمد لله می گویید، تسبیحات حضرت فاطمه زهرا (س) را می گویید. الله اکبر، الحمد لله، سبحان الله؛ ببینید وقتی که حمد می گویید آیا ضربانتان افزایش پیدا می کند؟
حمد واقعی در ما انسان ها یک «تأثر» است. نه تأثر به معنای دگرگونی؛ یک تأثر است که از درک زیبایی ها برای انسان ها حاصل می شود.
سوال: یعنی زیبایی را می بیند، درکش می کند، برانگیخته می شود و زبان به ستایش باز می کند؟ زیبایی را که می بیند، حمدش می کند، نه این که حمد بکند بعد به آن برسد؟

ببینید دو تا نیست اصلا؛ دائم این جا تعبیر به مقام می کنم؛ آن کسی که به این مقام می رسد، آن دو تا یکی می شوند؛
سوال: یعنی ستودن همان سوختن می شود؟
بله؛ حمد همین اشتعال است، همین اشتداد است؛ گاهی اوقات این یک حالت مستمری در ما انسان ها می شود ولی گاهی اوقات هست که حمد یک حالت گذراست؛ یک آن اتفاق می افتد و یک آن از بین می رود و فروکش می کند.
بحث های جلسه گذشته را در نظر بیاورید، این که خداوند چگونه حامد بود، چگونه جهان حمد بود؛ موجودیت با حمد بودن یکی بود؛ یعنی این درک و این مقام حمد وقتی برای انسان حاصل می شود، اشتعال می بایست تحقق پیدا کند؛ نشانه اش این است که اشتعال تحقق پیدا کند. می شود سنجید یعنی می شود آن را مثل یک پدیده علمی درجه اش را مشخص کرد، کمّی مشخص کرد؛ مثلا الان صد ضربه می زند در دقیقه، آن وقت مثلا می شود صد و ده تا. قلب عاشق تند تر می زند و آن هم باز شرایط خاصی دارد. نقل می کنند «ملا حسینقلی همدانی» در ایام پیری بیمار شده بود، به پزشک مراجعه کرده بود. پزشک به صدای قلب او که گوش داده بود. آنگاه گفته بود قلب او مثل قلب عاشق می زند؛ فرق می کند، این مقام چیز دیگری است. بنابر این آن چیزی که مشابهت ایجاد می کند بین کلمه «حمد» و «حَدم» و اشتراک معنی اشتقاقی ایجاد می کند، این است که در حمد هم این اشتداد و اشتعال هست؛ اگر ما حمد می کنیم و نیست، در واقع حمد نیست.
سوال: برای تقریب به ذهن، انسان عاشق نسبت به معشوقش هم آن را می ستاید و هم می سوزد، هر دو یکی است دیگر؟ در مورد خداوند هم باید آن زیبایی را درک بکند، همان طور که انسان عاشق یک زیبایی را درک می کند.
اصلا تا زیبایی را درک نکند، حمد تحقق پیدا نمی کند؛ می خواهم بگویم که «حمد» با «عشق» مقارن اند یعنی در واقعیت یک چیز اند نه دو چیز؛ یعنی وقتی از مقام حمد صحبت می کنیم، در واقع از مقام عشق هم صحبت می کنیم، چنان که حمد ساری در تمام موجودات بود، نبود؟! ما حمد را به خداوند نسبت دادیم؛ خداوند حمید است، هم به اعتبار فاعلی و هم به اعتبار مفعولی. حمد از شئون خداوند است و حمد از شئون تمام موجودات هم هست، حتی گفتیم حمد عین وجود به معنای حاصل مصدر است. هر چیزی حمد است یعنی حمد ساری است، نه تنها ساری است، عین حمد است. ما می توانیم بگوییم عشق هم ساری است و عشق وصف مشترک خداوند و غیرخداوند هم هست.

نویسنده: سهیلا جعفری

همچنین ببینید

مسأله حقیقت

شرح اسفار ملاصدرا جلسه هفدهم تاریخ: 95/02/05 مدرس: مسعود تلخابی در فلسفه اسلامی از “حقیقت” …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *