منشأ زیبایی

گاهی در تعریف زیبایی آورده اند: «زیبایی عبارتست از نظم و هماهنگیی که همراه عظمت و پاکی، در شیئی وجود دارد، و عقل و تخیل و تمایلات عالی انسان را تحریک می کند و لذت و انبساط پدید می آورد.»
اما منشأ زیبایی چیست؟ موجودات جهان چرا و چگونه متصف به “زیبایی” می شوند؟
مولوی به این سؤال چنین پاسخ می دهد:
جُرعه‌ای بر ریختی زان خفیه جام
بر زمین خاک مِنْ کَأسِ الکِرام

هست بر زلف و رخ از جرعه‌ش نشان
خاک را شاهان همی‌لیسند از آن

جرعه حُسنست اندر خاکِ گش
که به صد دل روز و شب می‌ بوسیش ….

هر کسی پیش کلوخی جامه‌چاک
که آن کلوخ از حُسن آمد جرعه‌ناک

جرعه‌ای بر ماه و خورشید و حَمَل
جرعه‌ای بر عرش و کرسی و زُحَل

جرعه گوییش ای عجب یا کیمیا؟
که ز آسیبش بود چندین بها…

جرعه‌ای بر زر و بر لعل و درر
جرعه‌ای بر خمر و بر نقل و ثمر

جرعه‌ای بر روی خوبان لطاف
تا چگونه باشد آن راواق صاف….
(مثنوی؛ دفتر پنجم: بیت 372 به بعد)
در این ابیات تمثیلی نهفته است. خداوندکریم دارای جام شراب پنهانی است. او از روی کَرَم و اِکرام شراب این جام را بر خاک و افلاک فرو ریخته است. از این ریزش و فیض، حُسن پدیدار گشته است. از این رو وقتی ناظران در آنها می نگرند، از ادراکِ زیباییِ موجود در آنها مست می شوند. گویی جامِ شراب زیبایی را سر کشیده اند. منظور از “جامِ پنهانیِ شراب”، حُسنِ ذاتی و زیبایی صفات الهی، و اسماء حُسنی است. منظور از ریختن شراب در خاک و افلاک، تقارن و تصاحب و همراهیِ آفرینش و احسان (زیبا کردن) است:
الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيءٍ خَلَقَهُ … (سجده: 7) [او همان کسی است که هر چه را که آفريد زیبا قرار داد.] خداوند همراه با افاضه وجود، افاضه حُسن نیز کرده است. این حُسن چون شرابی در تار و پود مخلوقات جاری و ساری گشته است، و ناظرانِ حُسن نگر را مست می کند.
حکیم سبزواری به بیانی دیگر نوشته است: مُراد از اين كلماتِ مولوى، سريان تجلّى است:
تَجلَّى لِىَ المَحبوبُ مِن كُلِّ وجهَةٍ
فَشاهَدتُهُ فى كُلِّ مَعنى وَ صُورَةٍ
[محبوب برای من از هر سو و کرانه ای تجلی کرد، پس او را در هر معنی و صورتی مشاهده کردم.] آنگاه مولوی انسان را به سمت “زیبایی مطلق” و “شرابِ صاف و صافیِ” زیبایی دلالت می کند و می گوید: وقتی که جرعه ای خاک آلود از آن جام پنهان، تو را این گونه بی خویش و دیوانه می کند ببین که شراب صاف آن با تو چه ها خواهد کرد؟
جرعه خاک آمیز چون مجنون کند
مر تو را تا صافِ او خود چون کند؟
آنگاه راه را چنین می نمایاند:
جِدّ طلب آسيبِ او، اى ذو فنون
لا يَمَسُّ ذاكَ الّا المُطهرون
ای کسی که دارای چندین هنری، با سعی و جدیت خواهان آن شرابِ بی آمیغ شو. آن شراب بی آمیغ را جز پاکان در نمی یابند.
مولوی مصراع دوم را از آیه 79 سوره واقعه با مختصر تغییری وام گرفته است. طهارت و پاکی در مسیر توحید به دست می آید. قرآن، مشرک را نجس می داند: «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ» (توبه: 28) از این حصر و انحصار و تعلیق حکم بر وصف چنین بر می آید که موحد اهل طهارت و پاکی است. آدمی وقتی در مراتب توحید بالا می رود، مُطهَّرتر می گردد. “مُطَهَّرون”، “مُوَحِّدون” اند. مُوَحِّد در مدارج بالای توحید، چنانکه حقیقت را بی قید و تقیید در می یابد، حُسن را نیز بی امتزاج و آمیغ ادراک می کند.

مسعود تلخابی

همچنین ببینید

ثنویت وجود و ماهیت

تحلیل پدیدارها، به “ماهیت” و “وجود”، بنیادی ترین تحلیلِ متافیزیک و فلسفه اولی است. شما …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *