ابتهاج

مِیبُدی، ابوالفضل رشیدالدین احمد ( ـ ۵۵۰ق):
…  مرة بعد اخری فرحین بما فیه و هذا دأب من اتاه کتاب فیه مسرّة و ابتهاج، «وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا» ای لا ینقصون من جزاء اعمالهم قدر فتیل و هو ما … (رشیدالدین میبدی؛  کشف الاسرار و عدة الابرار؛ ۱۷- سورة بنى اسرائیل- مکیة » ۷ – النوبة الثانیة)
…  و دل بشنیدند. بقبائل و عشائر خویش باز گشتند و بزبان افتخار بنعت ابتهاج ایشان را گفتند: إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً ما قرآنی شنیدیم که از فصاحت و … (رشیدالدین میبدی؛ کشف الاسرار و عدة الابرار؛ ۷۲- سورة الجن- مکیة: النوبة الثالثة)

نَصرالله مُنشی (غزنه ح ۵۱۰ـ۵۷۰ق):
…  چه انکار آن در وهم و خرد نگنجد. و مرا از دوستی تو چندان مسرت و ابتهاج حاصل است که هیچ چیز در موازنه آن نیاید، اما اگر کسی را برین اطلاع افتد برادری ما … (کلیله و دمنه؛ مفتتح کتاب بر ترتیب ابن المقفع؛ بخش ۱۱ – جواب هندو به برزویه)
…  ملک این کلمه بشنود شادی و نشاط بر وی غالب گشت، و دلایل فرح و ابتهاج و مخایل مسرت و ارتیاح در ناصیه مبارک او ظاهر گشت. (نصرالله منشی؛ کلیله و دمنه؛ باب الملک و البراهمة: بخش ۱۹)

ظهیرالدّین ابوالفضل طاهر بن محمد فاریابی (۵۵۰–۵۹۸ ه‍.ق):
دست و زبان خصم تو هنگام فعل و قول
همچون زبان سوسن و دست چنار کرد
عالم به فر دولت تو ابتهاج یافت
آدم به یمن نسبت تو افتخار کرد
(ظهیر فاریابی؛ قصاید؛  شمارهٔ ۲۰)

مولوی، جلال‌الدین محمد (بلخ ۶۰۴ـ قونیه ۶۷۲ق):
دشمنی عاقلان زین سان بود
زهر ایشان ابتهاج جان بود
دوستی ابله بود رنج و ضلال
این حکایت بشنو از بهر مثال
(مولوی؛ مثنوی معنوی؛ دفتر دوم؛ بخش ۳۹ – رنجانیدن امیری خفته‌ای را کی مار در دهانش رفته بود.)

علامه حلی (م 711): ابتهاج به معنی “لذت” و “سرور” است. حالی است که برای دارنده خیر و کمال حاصل می شود. (أنوار الملكوت في شرح الياقوت/ 103)

فیض کاشانی (م 1091): ابتهاج عبارت از خودِ ادراک است. (اصول المعارف/ 34)

رشیدالدین وطواط (بلخ 1088 – خوارزم 1182):
از روی او مواکب نصرة در ابتهاج
وز رأی او مناکب دولت در اهتزاز
(رشیدالدین وطواط؛ قصاید؛ شمارهٔ ۲۰۱ – در مدح اتسز)

عُمّان سامانی، نورالله (سامان ۱۲۶۴ـ۱۳۲۲ق):
هفت خط آنجا مرا ترتیب داد
هر یکی را گونه گون نامی نهاد
پس نمود از روی حکمت، اختیار
ساقی داننده‌یی کامل عیار
در کفش معیار وجد و ابتهاج
باده خواران را شناسای مزاج
(عمان سامانی؛  گنجینة الاسرار؛ بخش ۳۰)

ملک الشعرا: محمّدتقی بهار (مشهد ۱۲۶۵ـ تهران ۱۳۳۰ش):
بازی پیلانه می کردند با هم ز اعوجاج
تا پیاده کرد گیتی‌شان ز اسب ابتهاج
(ملک‌الشعرای بهار؛ منظومه‌ها؛ آیینۀ عبرت؛ بخش دوم – از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار)

لغت نامه دهخدا (1377):
ابتهاج . [ اِ ت ِ ] (ع مص) شادی . شادمانی . (نطنزی). فرَح . مسرت . سرور. ابتهاش . اجتذال . شاد شدن . (زوزنی). شادی نمودن . شادمان شدن : و مرا از دوستی تو چندان مسرت و ابتهاج حاصل است که هیچ چیز در موازنه ٔ آن نیاید. (کلیله و دمنه).

دانشنامه دانش گستر (1389):
ابتهاج (در لغت به‌ معنی شادشدن) اصطلاحی در کلام و فلسفه. مراد از آن لذت «عقلی» حق‌تعالی از تعقل ذات خویش است. در پاسخ بدین پرسش که آیا می‌توان گفت خداوند لذّت می‌برد، دو گونه پاسخ داده‌اند:
۱. پاسخ منفی که پاسخ بیشتر متکلمان است؛ زیرا معتقدند چون در شرع، لذّت به خداوند نسبت داده نشده، حق‌تعالی از هرگونه لذّت مبرّاست؛
۲. پاسخ مثبت که پاسخ شماری از متکلمان و نیز پاسخ حکیمان الهی است. بنابراین پاسخ، خداوند در پرتو تعقل ذات کامل خویش، دارای کامل‌ترین لذت عقلی است که باید از آن به اِبتهاج تعبیر کرد و خداوند را مبتهج بالذات دانست.

همچنین ببینید

لغت نامه: وجود

فاضل تونی، محمدحسین (تون ۱۲۵۱ـ تهران ۱۳۳۹ش): حقيقت وجود گاه به معناى مصداق مقابل مفهوم …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *