خانه / تعلیم و تربیت / حمد (20)؛ گزیده ای از مباحث جلسه 6 شرح اسفار ملاصدرا

حمد (20)؛ گزیده ای از مباحث جلسه 6 شرح اسفار ملاصدرا

حمد (20)؛ گزیده ای از مباحث جلسه 6 شرح اسفار ملاصدرا- 1394/08/30

مدرس: مسعود تلخابی

امروز مبحث “حمد” را با “الحمد لله” خاتمه می دهم که آخرین بحث ما باشد. این بحث را هم طبق روال ملاصدرا پیش می بریم. یعنی همانگونه که وی در دیگر آثارش این مطلب را مطرح کرده است، برایتان گزارش می کنم؛ البته با تفکیک و طبقه بندی و توضیحی که خواهم داد.
مطلب اول: ملاصدرا از موجود و موجودات صحبت می کند و آن ها را تقسیماتی می کند؛ برای موجود و موجودات مراتبی قائل می شود، مثل مراتب روح، جسم یا محسوس و معقول، مرتبه محسوس و مرتبه معقول.
مطلب دوم: می گوید همه مراتب موجودات دارای زبان اند؛ این زبان گاهی قولی است؛ گاهی فعلی است و گاهی حالی است؛ این مراتب سه گانه زبان برای موجودات است.
مطلب سوم: همه موجودات حمد و تسبیح و تمجید خداوند می کنند؛ این را در قالب عمومیت حمد و تسبیح گفتیم. این جا ملاصدرا کلمه تمجید را اضافه می کند و قید در آخرت و در دنیا را به آن اضافه می کند؛ می گوید هم در دنیا این اتفاق می افتد و هم در آخرت.
سوال: همه موجودات؟ یعنی در آخرت همه موجودات دوباره محشور می شوند؟
در اینجا منظور همه موجوداتی است که در آخرت اند و هم موجوداتی که در دنیا هستند.
مطلب چهارم: ملاصدرا می گوید فطرت اصلی موجودات مقتضی حمد و تسبیح است. این را به شکل دیگر هم می شود به این صورت مطرح کرد که ذات تمام موجودات، آنان را به سوی حمد و تسبیح فرا می خواند. جمله ای که ملاصدرا دارد، با تلخیصی که بنده انجام دادم در ارائه این مفاد این است: «إنَّ جَمیعَ مَرَاتِبِ المُوجُودَات یَحمِدُونَهُ وَ یُسَبِّحُونَهُ وَ یُمَجِّدُونَه بِحَسَبِ الفِطرَةِ الأصلِیَّة وَ مُقتَضی الدَّاعِیَةِ الذَّاتِیَّة». کلمه ای در این جا نیاز به توضیح دارد؛ اول فطرت را بگویم بعد داعیة را بگویم یعنی چه؟ می دانید فطرت بناء نوع است از ماده فَطر. فَطر به معنای آفریدن است؛ فطرت به معنای نوع خاصی از آفرینش؛ این را می گویند بناء نوع یا هیأت؛ مثلا جلوس به معنای نشستن است؛ جلسة به معنای طرز خاصی از نشستن است. فطرت را برخی از علمای لغت این گونه معنی کرده اند، گفته- اند: فَطَرَ الله الخَلقَ یعنی آفرید آن موجود را به گونه ای که آماده کاری از کار ها باشد یعنی آن نوع آفرینشش، او را به سمت خاصی سوق می دهد؛ او را به سمت انجام کار های خاصی سوق می دهد. وقتی از کلمه فطرت صحبت می کنیم یعنی این که در وجود او چیز هایی سرشته شده است یعنی وجود او به نحوی و به گونه ای است که او را آماده کاری از کار ها می کند. فطرت گاهی عمومی است. ما یک سری ویژگی هایی برای همه موجودات داریم و گاهی فطرت خصوصی و نوعی است.
شما یک مورچه را بررسی کنید، شکل زندگی مورچه دقیقا مطابق با مختصات وجودی اوست. شکل زندگی یک فیل دقیقا مطابق با مقتضیات و مختصات وجودی اوست. این همان فطرت است؛ این ها فطرت خصوصی و نوعی اند اما ما یک فطرت عمومی و فراگیر برای همه موجودات هم داریم که همه موجودات یک سری ویژگی های خاصی دارند که آن فطرت اصلی آن هاست.
داعی یعنی انگیزه، یعنی آن چیزی که ما را به انجام کاری وادار می کند، برمی انگیزاند، مبعوث می کند. فیلسوفان می گویند:
قدرت (توانایی) + داعی = فعل
یعنی وقتی شما توانایی را با یک داعی (انگیزه) به هم در آمیزید، آن وقت فعل از ناحیه انسانی یا هر موجود دیگری صادر می شود.
سوال: داعی همان شوق است؟
داعی انگیزه است. می شود با شوق هم تطبیق داد. مبادی عامه افعال را می گویید؟ داعی را می شود با شوق هم، البته گاهی اوقات تطبیق داد. داعی آن چیزی است که شما را بر کاری برمی انگیزاند.
مُقتَضی الدَّاعِیَةِ الذَّاتِیَّة یعنی یک داعیه ذاتی در تمام موجودات است؛ در فطرت عمومی موجودات یک داعی ذاتی هم برای حمد وجود دارد.
سوال: این فرمولی گفتید، فرمول حمد است؟
فرمول فعل است.
سوال: فطرت خصوصی را ما نمی توانیم غریزه بگوییم؟
غریزه هم جزئی از همان است. ببینید در برخی از آثار، بعضی از دانشمندان، آمده اند فطرت را از غریزه تفکیک کرده اند؛ گفته اند فطریات یک چیز است و غرایز یک چیز است. این طبق اصطلاح آن دانشمندان خاص است ولی در اصطلاح قرآن، فطرت شامل غرایز هم می شود یعنی آن شکل خاص یک موجود را فطرت می گوییم، حالا هر جنبه و تمام تمایلاتی که او داشته باشد.
مطلب پنجم: حمد و تسبیح فعل است؛ فعلی که از موجودات صادر می شود. حالا از این بُعد حمد و تسبیح را نگاه می کنیم.

مطلب ششم: برای هر فعلی غایتی ذاتی و باعثی (برانگیزاننده ای) اصلی است. یک نکته درباره غایت بگویم؛ ما تمام رفتار هایی که می کنیم، یک غایتی دارد؛ مثلا همه ما آمده ایم این جا، به چه غایتی؟ غذا می خوریم، برای چه؟ مثلا می رویم نان می خریم، برای چه؟ می رویم کتاب می خریم، برای چه؟ چرا؟ ما گاهی وقتی سوال از چرا می کنیم، گاهی ناظر به علت است که به وجود آورنده است و گاهی ناظر به غایت است. مثلا چرا می نویسیم؟ این ناظر به علت نیست؛ فاعلش خودمان هستیم ولی چرا می نویسیم؟ ناظر به غایت است. تمام افعالی که ما انجام می- دهیم، یک غایتی دارد.
مطلب هفتم: فیلسوفان می گویند ذات خداوند غایت الغایات است و نهایت رغبت هاست. عین عبارت ملاصدرا این است، می گوید: «أنَّ ذَاتَهُ تَعالی غَایَةُ الغَایَات و نَهَایَةُ الرَغَبَات». آیا ما این را حس می کنیم؟ این که غَایَةُ الغَایَات و نَهَایَةُ الرَغَبَات یعنی چه؟ ما همه کار هایمان غایتی دارد؛ گاهی در آن غایت ها متوقف می شویم؛ مثلا می رویم غذا می خوریم؛ چرا غذا می خوریم؟ تا سیر بشویم؛ جای این سوال هست که چرا سیر بشویم. همیشه این سوال هست؛ چرا زنده بمانم؟ این که برای مثلا فلان، فلان و فلان. هر کاری که بگویید، در آن جا باز یک چرای جدیدی متولد می شود و یک غایت جدیدی. غایت، غایت، غایت پشت سر غایت ها قرار می گیرد تا زمانی که به خداوند نرسد، آن غایت ها جایی متوقف نمی شود؛ فقط ما زمانی متوقف می شویم که بگوییم که مثلا به خداوند برسم؛ آن جا بایستی غایت متوقف شود. اگر کسی بپرسد چرا به خداوند برسم؟ یعنی آن غایت را و آن ایصال و وصول را هنوز او در نیافته است. بنابر این وقتی می گویند أنَّ ذَاتَهُ تَعالی غَایَةُ الغَایَات یعنی آن جایی که انسان می تواند برسد و دیگر سوال از چرا نکند، فقط خداوند است و وصول به آن مقام است که این انگیزه آفرینش را هم برای ما تصویر و تفسیر می کند؛ این که چرا خداوند ما را آفرید؟ مثلا عبادت کنیم؛ چرا عبادت کنیم؟ یک جواب می دهیم؛ چرا آن کار را بکنیم؟ چرا ها پشت سر هم می آید؛ زمانی این چرا ها قطع می شود که این وصول به خداوند، اتصال با خداوند معنی پیدا کند که آن جا دیگر چرا فروکش می کند.
یک تعریفی هم از غایت بگویم، غایت یعنی «لأجلِهِ یَکُونُ الشَّیء»؛ به منظور آن شیء می باشد.

نویسنده: سهیلا جعفری

همچنین ببینید

به بهانه نقد «کبوتر طوق‌دار»‌ ۲

از آرمان تا واقعیت خانم باربارا تاکمن، مورخ و متفکر آمریکایی، می‌گوید:حاکمان در عرصه حکومت، …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *