خانه / تعلیم و تربیت / گزیده ای از مباحث جلسه 11 شرح اسفار ملاصدرا

گزیده ای از مباحث جلسه 11 شرح اسفار ملاصدرا

گزیده ای از مباحث جلسه 11 شرح اسفار ملاصدرا- 1394/11/10

مدرس : مسعود تلخابی

بسم الله الرحمن الرحیم
وبعد فيقول الفقير إلى رحمة ربّه الغني محمد المشتهر بصدرالدين الشيرازي: إنَّ السعادة ربما يظن بها أنها الفوز بالدرجات الحسيَّة والوصول إلى الریاسات الخياليَّة. وما أبين لمن تحقق الأمور وتفطن بالمعارف، أنَّ السعادات العاجليّة واللذّات الحسّيّة الفوريَّة ليس شي‏ء منها سعادة حقيقيّة ولا نیلها بهجة عقليّة؛ لما يرى كلا من متعاطيها منهمكا فيما انقطعت السكينات الإلهيّة عن حواليه وامتنعت المعارف الربوبيّة عن الحلول فيه.
مطلب اول: اسفار و نهج البلاغه
احساس می کنم که ملاصدرا در نوشتن مقدمه اسفار، در طرز کتابت و نوشتن این مقدمه و آن روشی که به کار برده است، تحت تاثیر مقدمه نهج البلاغه بوده است. مقدمه نهج البلاغه را که مرور کنید، می بینید که خیلی از کلمات و طرز و طریق بیانی که در مقدمه اسفار هست، شبیه به مقدمه نهج البلاغه می باشد؛ آن چیزی که سید رضی نوشته است و خیلی هم ادیبانه نوشته است. در مقدمه اسفار هم وجود دارد و ملاصدرا تحت تاثیر مقدمه نهج البلاغه هم بوده است؛ چون ملاصدرا نهج البلاغه را مد نظر داشته است؛ هم در معارفش و هم در ساختار ادبی اش، تحت تاثیر آن بوده است.
مطلب دوم: چرا تحصیل حکمت کنیم؟
گفتیم ملاصدرا برای این که خواندن و تحصیل حکمت را موجه موجه نشان بدهد، آمد از طریق سعادت وارد شد و این سوال را مطرح کرد که سعادت چیست؟ و این که تمام انسان ها به عنوان هدف غایی زندگی خودشان، سعادت را دنبال می کنند؛ شما هیچ انسانی را پیدا نمی کنید که از او بپرسید هدفش در زندگی چیست و او نگوید سعادت؛ یعنی هیچ کسی نیست که از رسیدن به سعادت سر باز بزند؛ بگوید نه، من دنبال سعادت نیستم. بعد گفتیم که سعادت و شقاوت چیست و تعریفی از سعادت و شقاوت و علل سعادت و شقاوت عرض کردم و نظریه ارسطو را هم تحلیل کردیم و دیگرانی هم نظراتی را ارائه کرده اند؛ اما آن چیزی که بیشتر فیلسوفان در ذیل مفهوم سعادت و شقاوت مطرح کرده اند، مسئله لذت و ألم هم هست؛ این که مفاهیم سعادت و شقاوت، نزدیک است به مفاهیم لذت و ألم و در تعریف لذت و ألم، فیلسوفان مفهوم ادراک را آورده اند، گفته اند که «لذت ادراک ملائم با طبع است» و «ألم ادراک ناملائم با طبع است»؛ چیزی که با ما سازگار نباشد؛ بنابر این لذت و ألم از سنخ ادراک است و چنان که ادراک را به چهار بخش تقسیم می کنیم، می توانیم لذت و ألم را هم به چهار بخش تقسیم کنیم. لذت و ألم گاهی حسی است؛ به واسطه احساس است؛ ما چیزی را می چشیم که دوستش داریم یا از آن بدمان می آید. یا لذت و ألم خیالی است؛ یاد آوری می کنیم آن چیزی را که به واسطه حس ادراک کردیم و خوشمان یا بدمان آمده است. لذت و ألم وهمی هست؛ یعنی چیز هایی را هم ادراک نکردیم، در ذهن می سازیم تا احساس لذت یا ألمی به ما دست بدهد و همین طور لذت عقلی است؛ یعنی کسی به مرتبه ای از لذت برسد، به نام لذت عقلی که یک مرتبه متعالی تری است؛ این جاست که انسان با یک ادراکات برتر ملتذ می شود.

لذت را به شکل های مختلف هم تقسیم کرده اند؛ مثلا در قرآن آیه ای داریم، به این صورت «أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ»؛ حیات دنیا لعب است، لهو است، زینت است و تفاخر. این مطلب را که عرض می کنم، «شیخ بهائی» در «کشکول» آورده است؛ یک تعبیر زیبایی دارد؛ می گوید این حیات دنیایی که در این جا مطرح شده است و لعب و لهو و زینت و تفاخر، بعد آن مطرح شده است، این ها تفصیل زمانی حیات دنیاست؛ یعنی ما دوره ای در حیات دنیا به نام لعب داریم؛ دوره ای در حیات دنیا به نام لهو داریم؛ دوره ای به نام زینت و دوره ای به نام تفاخر داریم.

می گوید دوره لعب، دوره کودکی است؛ دوره لهو، دوره نوجوانی و جوانی است؛ دوره زینت، دوره جوانی و میانسالی است و دوره تفاخر، دوره پیری است. می گوید هر دوره ای از دوره های چهارگانه حیات انسان، یک لذت های خاص خودش دارد. می گوید در دوره کودکی بازی است که التذاذ آور است برای فرد و انسان؛ در دوره نوجوانی و جوانی، می شود لهو؛ به آن چیز هایی می پردازد که او را از آن مقصود اصلی باز می دارد؛ در دوره جوانی و میانسالی به زینت می پردازد؛ این که لباس خوبی بپوشد؛ مرکب خوبی داشته باشد و خیلی چیز هایی از این قبیل و در نهایت می رسد به تفاخر؛ این که من چیزی را دارم، مثلا فلانی ندارد؛ این هم یک لذتی است. می گوید این ها همه مربوط به حیات دنیاست.
در قرآن در برابر حیات دنیا، حیات دیگری مطرح می شود به نام «حیات طیبه» و این یک حیات دیگری است؛ «لَنُحیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً» و این حیات طیبه برای کسانی است که «ایمان» و «عمل صالح» را به کار گرفته اند تا از این حیات طیبه سر بر آورند و این احیاء دوباره است. حرف این جاست که برای انسان دو نوع حیات مطرح است:
1) حیات دنیوی:

حیات دنیوی منظور حیات پست است. می دانید که کلمه دنیا از دنائت گرفته شده است یا از دنوّ گرفته شده است:

دنوّ به معنای نزدیکی است یعنی آن زندگی ای که همه ما حسش می کنیم؛ حیات دنیا به ما نزدیک است یا دنیا از دنائت به معنای پستی است یعنی دنیا نسبت به حیات های دیگر پست است.
2) حیات طیبه:
غیر از حیات دنیا، حیات دیگری هم برای ما در همین عالم متصور است، نه یک عالم دیگر؛ یعنی وقتی نطفه آدمی منعقد می شود، یک احیاء اولیه از ناحیه خداوند داریم، «يُحْيِي وَ يُمِيتُ»، احیاء می کند و می میراند. در مسیر زندگی انسان می تواند به یک جایی برسد که منجر به احیاء دوباره ای بشود، واجد حیات دوباره ای بشود و آن احیاء دوباره، همان است که «فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً»؛ آن چیزی که ما را به این حیات طیبه می رساند، این دو چیز است:
-ایمان که محصول حکمت نظری است.
-عمل صالح که محصول حکمت عملی است.
این دو تا هستند که دست در دست هم انسان را به حیات مجزا و دوباره ای می رسانند. احیاء دوباره و رسیدن به حیات طیبه، قرار گرفتن تحت رحمت خاصّه خداوند است که آن کسانی که این مسیر را طی کرده اند، وقتی که مورد رحمت رحیمیه خداوند قرار می گیرند، یک احیاء دوباره ای در آن ها صورت می پذیرد و وقتی که احیاء دوباره صورت پذیرفت، آن ها به یک حیات طیبه ای می رسند و آن حیات طیبه مختصاتی دارد که با حیات دنیا قابل مقایسه نیست. دو تا حیات شد: حیات طیبه و حیات دنیا.

نویسنده: سهیلا جعفری

همچنین ببینید

به بهانه نقد «کبوتر طوق‌دار»‌ ۲

از آرمان تا واقعیت خانم باربارا تاکمن، مورخ و متفکر آمریکایی، می‌گوید:حاکمان در عرصه حکومت، …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *