خانه / قلمرو های فلسفه / زیبایی شناسی / حسین منزوی و صدق عاطفی اش (آن زاده مهر)

حسین منزوی و صدق عاطفی اش (آن زاده مهر)

نیما در “حرف های همسایه” اش  حرفی دارد با این مضمون؛ شاعر باید آن چنان در ابژه اش مستغرق شود که وقتی از خانه اش قدم بیرون نهاد؛ نه او دیگران را بشناسد و نه دیگران او را بشناسند. به زعم نیما، کار شاعر از این بابت شبیه یک مراقبه عارفانه است و شاعران اصیل نیز در شیوه و شگرد کارشان، به نوعی عارف به حساب می آیند. راز توفیق نیما نیز در کنار سایر مقومات فکری اش، همین رفاقت بی کلکش با ابژه های شعری اش بود تا آنجا که از فعل و رفتارش آشنازدایی می تراوید و فاصله شعرش را با نظریه اش به حداقل می رساند. هنرمند اصیل و بی نقاب اگر در جامعه ی فقط در ظاهر اخلاق گرا و سنتی ایران، آن گونه که طبعش ایجاب می کند سلوک کند، یقینا با بنیان های همان جامعه به ظاهر اخلاقی به شکاف و شقاقی ژرف خواهد رسید. بی دلیل نیست که بیوگرافی خصوصی شاعران بزرگ در برابر شناسنامه شعری آنها همیشه قافیه را باخته است. اگر می بینیم نه نیمای بزرگ و نه اخوان و شاملو و شهریار و نه فروغ و سپهری در ساحت های غیر شعری زندگیشان، حرف چندانی برای گفتن ندارند؛ به دلیل همین وقف شدگی آنها در پیشگاه آستان شاعری است. البته مسأله متشاعرانی که بی هیچ برآوردی از قوه شاعری خویش، ادای خستگی و بریدگی را درمی آورند، جداست. این جماعت عملا نه در متن شعر به جایی می رسند و نه در حاشیه روزمرگی های مرسوم جایی را دست و پا می کنند و در نهایت هم، تنها فرصت وجودی خود را در زر ورق توهم پیچانده و دود می کنند.
تردیدی نیست؛ حسین منزوی از جنس و جنم همان شاعران اصیلی بود که در دو راهیِ تراژیکِ عقل و جنون ، راه دوم را برگزید تا شاعری عاشق باقی بماند. حسین نیک می دانست که نمی شود همزمان هم استاد و مدرس و مدیر کل و کارمند و کارشناس نمونه شد و هم شاعر نامدار. حتی شرایطی پیش می آید که باید در پیشگاه الهه شعر، فرزند و عیال و خانمان را نیز قربانی کند! اتفاقا منزوی در یکی از مصاحبه هایش به تصریح می گوید: “هنر قربانی می طلبد، فدیه می طلبد؛ فدیه ای که شاعر می تواند بدهد در قبال شعر، زندگی اش است. یعنی شما نمی توانید شاعر بزرگی باشید و در کنارش مثلا یک وزیر خوبی باشید، حتا به نظر من نمی شود در کنار این، یک معلم خوب، یک شوهر خوب، یک پدر خوب باشید…” (به نقل از در سراب امن و امان، محمدرضا رهبریان، ص٢۰۵) منزوی به عنوان شاعری متغزل واقف بود که غزل ابتنای بر عشق دارد و به قول قدما “غزل مقصور بر فنون عشقیات است” و اگر می بینیم در دوره مشروطه مضامینی سیاسی و اجتماعی در غزل حادث می شود، باید آن را به حساب عرضیات گذاشت و نه ذات و جوهر غزل که همواره “عشق” بوده است.
با این وصف منزوی هم یا می بایست  جهت تداوم غزلش خود را در فضای عشق و عاشقیت قرار می داد و با صداقتی عاطفی شعر می سرود که در این صورت  پارادوکس تقابل زن اثیری و شبانه موعود با زن عقدی و مادر بچه ها پیش می آمد، و یا می بایست عاشقانه های ریاکارانه و تصنعی که مرسوم بازار شعر است و هیچ صداقت و صمیمیتی ندارد را برمی گزید. منزوی زندگی با زن اثیری و مثالین را که می توانست در تصادفات زندگی در این جا و آنجا جلوه نمایی کند و آتش به هستی شاعر بزند را برگزید تا نسبت به شریک زندگی اش هم، خیانت ذهنی و روانی نکرده باشد، چرا که می دانست “رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن”. این صدق عاطفی را مقایسه کنید با قر و قمیش های شاعرنمایانی که همیشه کارمندان و همسران و پدران مقیم کوی نیکنامی هستند و در عمل حاضر نیستند پیراهنی هم در بدنامی چاک کنند. جماعتی که نه جرأت عشق ورزی های موازی و مخفیانه غیرمتعارف را دارند و نه می توانند از غزل بافی های عاشقانه بی مزد و بی مزه خویش که آن را نچشیده اند، صرف نظر کنند. به عبارت بهتر این ریاکارانی که نسبتی بین شعر و زندگیشان نیست هم خدا را می خواهند و هم خرما را.
اما منزوی نشان داد؛ ماندگاری شعر یک شاعر در حافظه جمعی و ترانه و ترنم شدنش بر لب ها، صرفا برخاسته از نبوغ شاعری و تسلط داشتن شاعر بر وزن و زبان و صنایع سنگین و سبک نیست و در این میان توقیف زندگی به سود شعر و هنر و زیست شاعرانه مایه و ملاط اصلی کار است. درس حسین در صدق عاطفه اش و نیز امارت یافتنش در غزل نو یاد آور همان حکایت اسرارالتوحید است، آنجا که شیخ از امیر مقامران می پرسد؛ این امیری به چه یافتی؟ گفت:ا ی شیخ! به راست باختن و پاک باختن. شیخ نعره ای بزد و گفت: راست باز و پاک باز و امیر باش.

*اصطلاح صدق عاطفی از استاد شفیعی کدکنی وام گیری شده است.

مهدی نصیری

همچنین ببینید

ثنویت وجود و ماهیت

تحلیل پدیدارها، به “ماهیت” و “وجود”، بنیادی ترین تحلیلِ متافیزیک و فلسفه اولی است. شما …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *