خانه / قلمرو های فلسفه / فلسفه أولی / برهان صدیقین: تقریری دیگر

برهان صدیقین: تقریری دیگر

این تقریر را میرزا مهدی آشتیانی[1] آورده است.
در وجودِ “حقیقتِ وجود[2] تردیدی نیست. منظور از “حقیقتِ وجود”، “صِرْفِ وجود”[3] است. “صرفِ وجود” همه آنچه را که از سنخ وجود، و کمالات وجودی است، در بر می گیرد. “صرف وجود” همه آنچه را که از اجانب و غرائب آنست، طرد می کند. “عدم” و “ماهیت”، از اجانب و غرائب صرفِ وجود اند.
دو نظریه در جای خود به ثبوت پیوسته است:
اول: وجود، اصیل است.
دوم: ماهیت، اعتباری است.
“وجود” چیزی است که “بالذات” است، “بالفعل” است، یعنی “فعلیت” می باشد. عین “تحقق” است. منشأ آثار می باشد.
وجود اصیل از سه حال خارج نیست:
یا “وجودِ مشوب” است، یا “وجودِ صرف”، یا یکی از آن دو به صورت غیر معین.
در هر سه حالت مطلوب حاصل می شود.
مبتنی بر دو تقدیر اخیر واضح است.
اما مبتنی بر حالت و تقدیر اول:
اگر “وجودِ صرف” نباشد، “وجودِ مشوب” محقق نمی گردد، بلکه تحققش تصور نمی شود. زیرا هر مقیدی مسبوق به مطلق است، و هر مشوبی مسبوق به صرف، و هر  متعینی، مسبوق به غیر متعین.
مطلق در باب وجود، مانند مطلق مفهومی و کلیات طبیعی نیست. تحقق اینها جز در ضمن افراد و مراتب ممکن نیست. زیرا ذوات اینها (=کلیات طبیعی) مبهم است. آنها فی حدِّ ذاتها و نفسها، بهره ای از تعین، فعلیت و تحصل ندارند.
اما “مطلقِ وجودی” این گونه نیست. “مطلقِ وجودی” چیزی است که واجد خصوصیات زیر است:
بالذات است.
عین فعلیت است.
عین تحصل است.
عین تحقق است.
پس چگونه ممکن است که تابع چیزی باشد. بنابرین بدون هیچ شک و شبهه ای، “وجودِ صِرْف”، محقق و ثابت است. حقیقت وجود به این معنی، بذاتها و لذاتها، عدم را نمی پذیرد.
“حقیقت وجود” در طرد عدم، نیازمند حیثیت تقییدیه نیست. این مطلب ظاهر است.
“حقیقت وجود”، همچنین، در طرد عدم، محتاج حیثیت تعلیلیه نیست. دلیل بر این مطلب چنین است:
فرضِ الف – علت آن مثل خودش باشد. اگر علت آن مثل خودش باشد، مُوجِب تکرر و تثنی[4] شیئِ صرف می گردد؛ و در جای خویش به ثبوت پیوسته است که “صرف الشیئ لا یتثنی و لا یتکرر.”
فرضِ ب – علتش، خودش باشد. بطلان این فرض نیز آشکار است. زیرا مستلزم تقدم شیئ بر خود می باشد.
فرضِ ج – علتش وجودِ مشوب باشد. “وجودِ مشوب” مسبوق به وجودِ صرف و مطلق است. از سوی دیگر، وجودِ مشوب به مراحل و مراتبی ناقص تر از وجودِ مطلق است. چگونه ممکن است علت او باشد؟!
بنابرین، آنچه عدم را “بذاته” و “لذاته[5] نمی پذیرد، واجب الوجود بالذات است.  بدین ترتیب وجود واجب الوجود ثابت می شود.

پی نوشت ها:

[1] – تعلیقه بر شرح منظومه حمت سبزواری؛ میرزا مهدی مدرس آشتیانی / 490
[2] – “حقیقت وجود”، در برابر مفهوم وجود به کار می رود. “مفهوم وجود” تصور مطابق با حقیقت وجود نیست، بلکه از آن حکایتی می کند. ملاصدرا در المشاعر می نویسد: برای [حقیقتِ] وجود، وجود ذهنی نیست، آنچه وجود ذهنی نداشته باشد، نه کلی است، و نه جزئی؛ نه عام است و نه خاص. بنابرین: وجود در ذات خود امری بسیط و متشخص به ذات می باشد. نه برای آن جنسی هست، و نه فصلی. همچنین آن جنس و فصل چیز دیگری نمی باشد. نوع [هم] نیست. نه عرض عام است، و نه خاصه. اما آنچه، عرضی است و معنی انتزاعی ذهنی می باشد، و عارض موجودات می گردد، “حقیقت وجود” نیست، بلکه معنی ذهنی است و از معقولات ثانیه محسوب می شود، مانند شیئیت، ممکنیت، جوهریت، عرضیت، انسانیت، سوادیت (سیاهی) و سایر انتزاعات مصدری. این انتزاعیات از اشیاء حقیقی یا غیر حقیقی حکایت می کنند. کلام ما درباره آن [مفهوم انتزاعی] نیست، بلکه منظور محکی عنه آنست، و آن حقیقت واحد بسیطی است، که در تحقق و تحصلش به ضمیمه قید فصلی یا عرضی صنفی یا شخصی نیازمند نیست. (كتاب المشاعر / 7)
[3] – منظور از “صرف الوجود”، وجود خالص است که در آن هیچ ترکیبی نباشد. ملاصدرا می گوید: «در هر موجودی در [عالمِ] خارج، غیر از “وجود”، آمیختگی و ترکیب وجود دارد، اگر چه عقلی باشد. [اما] صرف الوجود این گونه نیست. از این رو حکماء گفته اند: هر ممکنی یعنی هر دارای ماهیتی، زوج ترکیبی است. بنابرین هیچ یک از ماهیات بسیط الحقیقة نیست.» (المشاعر/ 11)
[4] – دوتاه شدن. (منتهی الارب)
[5] – اصطلاح «لذاته» همچنانكه حكما گفته اند به معنی «لا لغیره» است یعنی موجود قائم به نفس نه قائم به غیر، و اصطلاح «بذاته» به معنی این است كه موجودیّت عین ذاتش است یعنی حقیقتش عین حقیقت هستی است. هر یك از دو كلمه ی «بذاته» و «لذاته» در اصطلاح حكما نماینده ی یك بی نیازی است. كلمه ی «لذاته» مفهوم بی نیازی از واسطه در ثبوت و حیثیّت تعلیلیّه را می رساند، و كلمه ی «بذاته» مفهوم بی نیازی از واسطه در عروض و حیثیّت تقییدیّه را. برای تفصیل آن مراجعه فرمایید به: (درر الفوائد؛ محمدتقی آملی / 424)

 

 مسعود تلخابی

 

همچنین ببینید

حافظ و سهروردی (1)

از شمن‌های آسیای مرکزی و آلتایی تا اهالی کاهونا در اقیانوس آرام و بومیان قاره‌های …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *