خانه / قلمرو های فلسفه / تاریخ فلسفه / میرزا مجید حکمی (فیلسوف زنجانی عصر قاجار)

میرزا مجید حکمی (فیلسوف زنجانی عصر قاجار)

مقدمه
در زنجان، از اواسط قرن سیزدهم هجری تا نیمه دوم قرن چهاردهم حوزه علمیه پر رونقی وجود داشت. در این حوزه، علوم عقلی، در کنار علوم نقلی تدریس و تحصیل می شد. مدرسان برجسته ای، در علوم عقلی، حضور داشتند، و به تربیت شاگردان می پرداختند. از جمله آنها، “میرزا مجید حکمی” است.

1 – تولد و تحصیلات
میرزا مجید حکمی در حدود سال ۱۲۵۵[1] هجری قمری متولد شد. خانواده وی از اعیان و مرفهین شهر بود. پدرش عبدالعلی از تجار زنجان بود. [2] میرزا مجید تحصیلاتش را در زنجان آغاز کرد. علوم لسانی و ادبی را فرا گرفت، و در محضر برخی از اساتید فقه و اصول حاضر گشت.[3]مقارن این ایام بزرگانی چون “ملا علی قارپوزآبادی” و “میرزا ابوالقاسم مجتهد” در زنجان حضور داشتند، و مجالس درس برقرار می کردند. بعید نیست که میرزا از محضر ایشان استفاده کرده باشد.

2 – میرزا مجید و آخوند ملاقربانعلی
احتمال تلمذ میرزا مجید نزد آخوند ملا قربانعلی نیست، زیرا آخوند در سال ۱۲۸۱ به زنجان بازگشته، و به احتمال زیاد میرزا مجید تا آن زمان از زنجان رفته بود. هنگام بازگشت وی به زنجان آخوند ملا قربانعلی در اوج شهرت بود، او به حضور آخوند رسیده بود.[4]

3 – میرزا مجید و ملافضل الله زرین آبادی
در همین ایام شخصی به نام ملا فضل الله زرین آبادی است که در عصر آخوند ملا قربانعلی وفات یافته و نویسنده کتاب های متعدد در حکمت و عرفان بود. گویند میرزا مجید بعدها از کتب وی استفاده می‌کرد.[5]

4 – مهاجرت به تهران و تحصیل در آنجا
سپس به قصد تهران و حضور در حوزه آن شهر که در آن دوران محل اقامت اساتید برجسته علوم عقلی و نقلی بود ترک دیار گفت.[6]تهران از زمان مهاجرت ملاعبدالله زنوزی (م 1257) و تشکیل حوزه فلسفه، به تدریج تبدیل به مرکز علوم عقلی در عالم اسلام شد. مهاجرت ملاعبدالله زنوزی به درخواست محمد حسین خان مروی و فتحعلی شاه (م 1250) صورت گرفت. محمد حسین خان بعد از آنکه مدرسه مروی را در تهران ساخت، از ملا عبدالله برای تدریس در آنجا دعوت کرد. دوران اوج این حوزه فلسفی، عهد ناصری است. یعنی درست همان زمان که میرزا مجید در آنجا به تحصیل اشتغال دارد.
میرزا در تهران فلسفه را نزد آقا علی زنوزی (م 1307)، فرزند ملا عبدالله که ذکرش پیش از این آمد، معروف به مدرس صاحب کتاب “بدایع الحکم” و ابوالحسن اصفهانی زواری (م 1314) معروف به “میرزای جلوه”  فراگرفت.[7]مدرس زنوزی در مدرسه سپهسالار که به وسیله میرزا حسین خان سپهسالار قزوینی صدر اعظم دوره ناصرالدین شاه قاجار تأسیس شده بود، تدریس می کرد، و میرزای جلوه در مدرسه دارالشفاء اقامت داشت، و مدت ۴۱ سال در آنجا به افاضه مشغول بود.[8]میرزا مجید، “فقه” و “اصول” را در محضر میرزا محمدحسن آشتیانی (م 1319)، که از مشاهیر شاگردان شیخ مرتضی انصاری بود، و از اعیان علما و مجتهدان به شمار می آمد تحصیل کرد.
مدت تحصیل وی در تهران نزدیک به ۳۰ سال یا کمی بیشتر از آن بود.[9] او در این مدت در علوم شرعی و فنون فلسفه و حکمت تبحر یافت و بر اقران خویش برتری جست.[10] میرزا مجید در ایام تحصیل در تهران و تلمذ نزد میرزای جلوه محل توجه او بود. گویند وقتی جلوه کسالت پیدا می‌کرد، به شاگردان دستور می‌داد که بروید از میرزا مجید استفاده کنید.[11] سید ابراهیم زنجانی موسوی در تاریخ زنجان از عباسعلی عمید زنجانی حفید میرزا مجید نقل می‌کند که میرزای جلوه گفته بود هرچه از معلومات داشتم آقا میرزا مجید به زنجان برد. [12]

5 – بازگشت به زنجان
میرزا مجید بعد از مدتها تحصیل در تهران و تلمذ نزد اساتیدِ متعدد به زنجان بازگشت.[13] آنگاه که به زنجان باز می گشت در ادبیات از صرف و نحو و فنون بلاغت (معانی و بیان و بدیع) و حکمت و کلام و اصول فقه و فقه، تبحر و تعمق یافته بود. در حالی به زنجان وارد می شد که از فقیهان و متکلمان و حکیمان و ادیبان برجسته عالم اسلام بود.[14]

6 – در محضر آخوند ملا قربانعلی
پس از بازگشت به زنجان روزی به محضر آخوند ملا قربانعلی می رود. بعد از معارفه و تعارف معمول، آخوند رو به او می گوید:
پسرم از من هم بعضی مسائل فلسفی را بپرس شاید بدانم.
میرزا چون تبحر آخوند را تنها در فقه و اصول می‌ دانست، یک سؤال کوچک و آسان فلسفی می پرسد.
آخوند می گوید: پسرم مرا بچه فرض کرده‌اید؟
سپس میرزا مجید چند مسأله دشوار مطرح می‌کند، و آخوند همه را جواب می دهد.
میرزا مجید با تعجب از ایشان می پرسد: مگر شما فلسفه هم تدریس می کنید؟
آخوند می‌گوید: نه.
سپس ماجرای تحصیلات خود را بیان می کند. [15]این گفتگو حاکی از آن است که میرزا مجید در آن عصر به تبحر در حکمت و فلسفه مشهور بود.

7 – موضوع تدریس های وی
او در زنجان به ادامه تحقیقاتش پرداخت، و در کنار آن به تدریس و تربیت شاگردان و تألیف و تصنیف و تبلیغ و ارشاد مشغول شد.
محور تدریس های او فلسفه، کلام، منطق و ادبیات بود.
در فلسفه و کلام، “شفای بوعلی” و “اسفار ملاصدرا” و “شوارق الإلهام ملا عبدالرزاق لاهیجی (فیاض)” (1051) که شرح بخشهای “امور عامه”، “جواهر و اعراض”، و الهیات” تجرید الکلام خواجه نصیرالدین طوسی است، و “شرح منظومه حکیم سبزواری” را درس می گفت.
منطق را طبقِ روش معمول آن دوران از کتاب حاشیه ملا عبدالله و شرح شمسیه تدریس می نمود. کتاب اخیر از کاتبی قزوینی (م 439) و شرحش از قطب الدین رازی (م 776) است.
میرزا مجید گاهی برای طالبین، ادبیات فارسی تدریس می کرد. در این زمینه “گلستان سعدی” و “مجالس المتقین” محمد تقی برغانی قزوینی (م 1264) را مطمح خویش قرار می داد.

8 – مَدْرَس
گویی مَدرَس او در خانه اش بود. خانه ایشان در محله قدیمی زنجان موسوم به توپ آغاجی قرار داشت.[16]

9 – تدریس به زبان فارسی
در آن دوران که اساتید فن در زنجان به زبان ترکی تدریس می کردند، ایشان به زبان فارسی درس می داد. شاید به خاطر سکونت طولانی در تهران و انس بیشتر با زبان فارسی بود.[17]

10 – شاگردان
از مشاهیر شاگردان وی می توان به این افراد اشاره کرد:
سید حسن قناد زاده زنجانی (معروف به این القناد)
میرزا مهدی مجتهد
شیخ فضل الله (شیخ الاسلام زنجانی)
شیخ عبدالکریم زنجانی
ملاگنجعلی زنجانی
میرزا محمود (امام جمعه)
سید محمود نظام الدین زنجانی
میرزا اصغر فصاحتی
میرزا فتحعلی شریفیان
شیخ حسین کلامی
آقا شفیع خلخالی[18]
میرزا علی اصغر زرلانی زنجانی
عبدالمجید میرزا آقاجاری[19]
سید بهاء الدین اسماعیلی متخلص به بهایی[20]
شیخ احمد صدری[21]

11 – روش تدریس
وقتی که در مجلس درس می نشست، سر را بلند نمی کرد، همین که احساس می نمود که شاگردان آمده اند، درس را شروع می کرد.[22]

12 – افادات دیگر او
افادات او منحصر به مجلس درس نبود. گاهی بی آنکه او را بشناسند، میان طلبه ها تردد می کرد، و با برخی از آنها مراوداتی ترتیب می داد. مدتی با طلبه جوانی که جامع المقدمات می خواند، بنای معاشرت گذاشته بود، و درباره مباحث کتاب با هم سخن می گفتند، و اشکالات او را بر طرف می کرد. دوستان و اقران آن طلبه از پیشرفت او در درس دچار حیرت می شوند، و از او سبب را می پرسند. جواب می دهد: شیخی هست که با او می نشینیم، و درباره مباحث این کتاب با هم سخن می گوییم، و او اشکالات و سؤالات مرا پاسخ می دهد. دوستانش علاقمند می شوند آن شیخ را ببینند، وقتی به دیدارش می روند با کمال تعجب می بینندکه “میرزا مجید” است.[23]

13 – تقوی
مردی متقی و پارسا بود. از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز می کرد، و به طاعت و عبادت و قناعت عمر می گذارد.[24] میرزا مجید به شدت مقید به آداب شرع بود. شیخ فضل الله زنجانی در توصیف او نوشته است: «کان مقیدا بآداب الشرع شدید المحافظة.»[25]

14 – زهد
او زاهدانه می زیست. خواهش و رغبت دنیا را نداشت، و از مال و جاه و ناموس تعلق نمی گرفت.[26]

15 – عزلت
با ابتناء زهد بر علم و انضمام آنها بر هم به تدریج عزلت سر بر می آورد، و چون فرد، در خویش میل و توجهی به دنیا و ما فیها نمی یابد، از همه آنها به یکسو می شود، و به خلوت خویش پناه می برد.[27]میرزا مجید گوشه گیری و خانه نشینی را پیشه خود ساخته بود، و مراوده با مردمان را ترک کرد نموده، عزلت اختیار کرده بود.
شیخ فضل الله زنجانی پس از آنکه از مراجعت وی به زنجان سخن می گوید، و اشتغالات تدریس وی را ذکر می کند، در توصیف احوال این افعال می گوید: «مع الإنزواء و العزلة التامة عن مخالطة الناس[28][29]

16 – بی خبری از اوضاع جامعه؟
گویند: این عزلت و انزواء او را از اوضاع جامعه بی خبر ساخته بود. روزی چند شاگرد دیر کرده بودند. میرزا طبق روال معمول خویش که سر را بلند نمی کرد و مستقیم در نمی نگریست، بی آنکه سرش را بلند کند، دلیل تأخیر را می پرسد. جواب می دهند: چند مست راه را بسته، مانع ما شدند. میرزا می گوید: در جامعه مسلمین و شراب خواری؟! چنین چیزی به هیچ روی امکان ندارد. گویند وی هیچ وقت این سخن را نپذیرفت[30].[31]البته این گوشه گیری های مانع از آن نمی شد که خود را از مصاحبت یاران موافق و سازگار محروم سازد.[32][33]از کسانی که میرزا مجید با وی انس و الفتی مُدام داشت، آخوند ملا سبزعلی بود. این دو در روزها و اوقات فراغت مجالستی دو نفری داشتند. گاهی ساعت ها در پایین باغ سبزی چی ها زیر درختی می نشستند، و دور از مردم و اغیار حال و قالی می کردند.[34]

17 – مجلس دیدار در عید نوروز
گویند سالی یک بار در عید نوروز اجازه ملاقات به مردم می داد. در این روز همگان از کوچک و بزرگ به دیدارش می آمدند، و او برای هرکس خرد و کلان به پا می خواست.[35]

18 – ریاضت
میرزا مجید اهل ریاضت شرعی بود. گوشه نشینی های خویش را با عبادت و کف نفس توأم کرده بود. ریاضت در محدوده شریعت با انجام واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات تحقق می یابد. خارج از این حدود بدعت تلقی می شود. این سلوک مبتنی بر سلوک فکری است که سالک می بایست نخست آن را طی کند، سپس به سلوک عملی رسد. سلوک فکری با تفحص و توغل در شریعت و بنای ساختمان اندیشه مطابق آنچه در شریعت است، ممکن می گردد. این ساختمان فکری توسط عقل ساخته می شود. سلوک فکری و عملی هر دو ریاضتی برای انسان است. سالک در این مسیر متحمل رنج و تعب می شود، تا به تهذیب نفس و تربیت خود نائل آید. استمرار این ریاضت پله پله انسان را بالا می برد، و او را از مقاماتی می گذراند، تا اینکه به مطلوب نزدیک می گرداند.
این ریاضت، نفس اماره را تا آستانه قربانگاه می آورد، و علایق دنیوی و اخروی را از او منقطع می گرداند، و از گذرگاه نفس لوامه عبور می دهد، تا سر از نفس مطئنه که راضیه و مرضیه است، بیرون آورد، و خویشتن را از خویش فانی یابد و به او باقی.
از آقای شیخ عبدالحمید قائمی نقل می کنند که می گفت:
«مکرراً از مشایخ استماع نموده ام [که میرزا مجید] به قدری ریاضت نفسانی کشیده و قطع علایق دنیوی فرموده بودند، [که] در حین نشستن در محضرش آشکارا درک می شد که جسم و بدن مادی ایشان در همانجا و روحشان در عالم ملکوت سیر می فرمود[36][37]

19 – پرهیز از به خدمت گرفتن دیگران
ایشان، “خواستنِ انجامِ کارِ خویش از دیگران”، و “دستور دادن به دیگران” را حرام می دانست، و همه کارهای بزرگ و کوچک خویش را خود انجام می داد. آتش و تنباکوی غلیانی را که می کشید خود آماده می کرد. حیات خانه و آستانه مَدرَس و مَدرَس را خود جارو می کرد.
گویند روزی یکی از عالمان روستاهای اطراف زنجان که آوازه میرزا مجید را شنیده بود، برای دیدارش به زنجان می آید، و به خانه و مدرس او روی می آورد. دم در که می رسد می بیند پیری لنگ بر سر بسته، حیات خانه را جارو می کند. خطاب به او می گوید:
پیر مرد! اینجا همانجایی است که میرزا مجید درس می دهد؟
پیر مرد جواب می دهد: آری.
می پرسد: امروز خواهد آمد؟
می گوید: آری.
پیر مرد حیات خانه را جارو می کند، و به آستانه در می رسد.
آن عالم روستایی رو به او می گوید: ای پیر مرد مواظب باش گرد و خاک را به کفش ها نریزی.
می گوید: باشد.
آن شخص نگاهی به پیر مرد و هیأت او می کند و می گوید: «اگر نوکرش اینست ببین خودش کیست؟»
پیر مرد او را به داخل اتاق و مَدرَس راهنمایی می کند، و خود به اندرونی می رود.
شاگردان جمع می شوند. مدتی بعد میرزا مجید وارد می شود. آن روستایی با تعجب می بیند که میرزا مجید همان پیر مردی است که حیات خانه را جارو می کرد. میرزا درس را شروع می کند. بعد از خاتمه درس او را فرا می خواند و نصایحی به او می نماید[38].[39]

20 – ارتزاق
از کسی چیزی نمی پذیرفت، و از وجوهات استفاده نمی کرد. معاش خود و خانواده را تا آخر عمر از مختصر ترکه والدش فراهم می کرد.[40]

21 – پوشش
لباس های ساده می پوشید[41].[42]

22 – اغتنام فرصت
لحظات زندگی را از دست نمی داد، همه فرصت ها را می گرفت.
«یکی از مشایخ می گفت به محضر شریفش مشرف شدم، دیدم خط درشت تمرین می کنند، جسارتا عرض کردم: اکنون چه موقع تمرین است؟ فرمود: پسرم باید وقت را بی جا تلف نکرد، چون همه کارهای مربوط به تدریس را تمام کرده ام برای پر کردن خلأ (و وقت خالی از مشغله) به تمرین خط مشغولم[43][44]

23 – آثار
میرزا مجید حواشی زیادی بر غالب کتاب های متداول در کلام و حکمت دارد. وی این حواشی را بر کناره کتاب های خویش می نوشت، و آنها را به صورت مستقل تدوین نمی کرد. گاهی صفحات زایدی می نوشت، و در میان دو صفحه کتاب اضافه می کرد.[45] از جمله کتاب هایی که مورد تعلیقه و تحشیه ایشان قرار گرفته، می توان به موارد زیر اشاره کرد:
شفاء ابن سینا (گویی ایشان این کتاب را به خط خویش استنساخ کرده بود.)[46]تجرید الکلام خواجه نصیرالدین طوسی[47]شرح فصوص الحکم قیصری[48]شرح اصول کافی ملاصدرا[49]شوارق الإلهام شیخ عبدالرزاق لاهیجی[50]برخی علاوه بر این حواشی از رساله ای در علم هیأت نام می برند، و آن را به دقت و سلالست توصیف می کنند.
و همچنین از جزواتی سخن می گویند، که میرزا مجید از تقریرات اساتید خویش فراهم آورده بود.[51]

24 – شاعری
گاهی میرزا مجید شعر می سرود. تخلص شعری او “عنقا” بود. اشعار زیر از سروده های اوست:
شعر (الف) –
خواهی که در این پرده شوی محرم اسرار؟
ای یار وفا دار
اغیار مبین تا که ببینی رخ دلدار
تابد به تو انوار
گفتیم یکی نکته اگر صاحب سری
یا طالب سری
فانی چو شوی می شوی از یار خبردار
ای یار وفادار
محرم نبود آنکه کند خویش پرستی
از غایت مستی
کی مست شود ملتف مطلب هوشیار؟
ای یار وفادار
مرغی که بود سیرگهش عالم بالا
انسش نه به غبری
با جغد چه گویم صفت گلشن و گلزار
ای یار وفادار
یک قوم به تحقیق ره عشق سپردند
زان گوی ببردند
یک زمره بماندند دراین پرده پندار
ای یار وفادار[52]
شعر (ب):
دوشینه شنیدم سخن از قادر مختار
محرم چو شدی فاش مکن ای پسر اسرار
گفتم بادب خویش نتابیم ، نگهداشت
گفتا که: همين است سرودیم به تکرار
تحقیق همینست که بسروده دل آرام
می نوش سخن هیچ مگو ز اندك بسيار
آنکس که چو من نفس پرست است در این دیر
خوش آنکه برسته است از این رهزن و مکار
بگذشت مرا عمر بنادانی و گمراه
زین حال که دارم، به خدا دل شده بیزار
خود بين شده و راه نبردم به سوی حق
گویند بدین شرك مرا رهرو دیندار
صد بار شنیدیم ز دلدار همی گفت
در گوش بیاویز بود زانکه سزاوار
تحقیق فراهشنه پی وهم و گمانی از اهل یقین باش بدر پرده اسرار
اسرار نتان” گفت بر، زمره نادان
با پخته توان کرد از این مرحله اظهار
از نکتۂ توحید هر آن با خبر آید
از خویش در آید، به تو گفتیم دو صد بار
در هستی من آتش عشق است فراهم
هر چند بسوزی تو از آن آتش رخسار
دل تصفیه کن تا که شه عشق در آید
بی تصفیه هرگز نشود منزل دلدار
هر چند عیان گشته در این کسوت خاکی
پنهان بود عنقا صفت از دیده اغیار[53]
شعر (ج):
قطره بگریست که، از بحر جداییم همه
بحر بر قطره بخندید که، ماییم همه
باری از نکته توحید اگر آگاهی
جز خدا چون دگری نیست، خداییم همه
دیده دایره از نقطه جدا چون گردد؟
همچو آن دایره از نقطه جداییم همه[54]

25 – بیماری و اواخر عمر
در اواخر عمر به مرض سل گرفتار آمده بود. در این ایام بیماری و رنجوری میرزا ابراهیم حکمی از ایشان عیادت می کند، و هنگام برگشتن از نزد وی رو به اطرافیان می گوید: «حکمت در عصر حاضر می میرد.» [55]میرزا ابراهیم از حکماء و ریاضی دانان معاصر میرزا مجید بود. معروف است که میرزا مجید در حکمت از میرزا ابراهیم داناتر بود، ولی میرزا ابراهیم در ریاضیات مهارت بیشتری داشت.[56]

26 – وفات
میرزا مجید در سال 1324 در زنجان وفات یافت.[57] وی وصیت کرده بود که جسدش را در نجف دفن کنند. از این رو تن او را به امانت در زنجان به خاک سپردند. گویی در آن زمان انتقال جسد وی به نجف مقدور نبود. بعد هجده سال کالبد او را به نجف منتقل کردند. گویند جسد وی بعد از این مدت در کمال طراوت و تازگی بود.[58]

27 – کتاخانه وی
از ترکه ایشان کتابخانه ای بود که راکد مانده بود. گهگاه کتاب های آن را به امانت می بردند و پس نمی آوردند. از این جهت کم کم از مقدار آن کاسته می شد. تا اینکه حاج میرزا احمد مجتهد، فرزند ایشان حاج مناف را تشویق و ترغیب کرد که همه را وقف طلاب علوم دینی نمایند.[59]

پی نوشت ها:
[1] – برخی از شرح حال نویسان از تاریخ تولد او اظهار بی اطلاعی کرده اند:
معجم المؤلفين؛ عمر رضا كحالة / 6 ، 168
اعیان الشیعة؛ سید محسن امین / 8 ، 92
تاریخ زنجان (علماء و دانشمندان)؛ سید ابراهیم زنجانی موسوی / 167
علماء نامدار زنجان در قرن چهاردهم؛ زین العابدین احمدی زنجانی / 36
[2] – خاطرات شفاهی مرحوم آقای سید جعفر علویون
شرح زندگانی دانشمندان و روات …؛ کریم نیرومند / 117
[3] – معجم المؤلفین / 6 ، 168
اعیان الشیعة / 8 ، 92
تاریخ زنجان / 167
علماء نامدار زنجان / 36
تاریخ پیدایش تصوف و عرفان و سیر تحول و تطور آن – عرفا و حکمای استان زنجان؛ کریم نیرومند / 228
[4] – شرح زندگانی دانشمندان و روات … / 454
[5] – همان / 454
[6] – علماء نامدار زنجان در قرن چهاردهم / 36
تاریخ پیدایش تصوف و عرفان و سیر تحول و تطور آن – عرفا و حکمای استان زنجان/228
معجم المؤلفين / 6 ، 168
اعیان الشیعة /8 ، 92
[7] – طریق الحقایق / 3 ، 504
[8] – ریحانة الادب / 1 ، 273- اعیان الشیعة / 2 ، 337
[9] – اعیان الشیعه / 8 ، 93
[10] – همان / 8 ، 93
[11] – شرح زندگانی دانشمندان و روات … / 117
[12] – تاریخ زنجان / 117
[13] – علماء نامدار زنجان در قرن چهاردهم / 37
تاریخ پیدایش تصوف و عرفان و سیر تحول و تطور آن – عرفا و حکمای استان زنجان/ 229
معجم المؤلفين / 6 ، 168
اعیان الشیعة / 8، 93
[14] – معجم المؤلفين / 6 ، 168
اعیان الشیعة / 8، 93
[15] – تاریخ پیدایش تصوف و عرفان و سیر تحول و تطور آن – عرفا و حکمای استان زنجان / 230
[16] – از افادات شفاهی آیة الله صائنی
[17] – از خاطرات شفاهی مرحوم آقای سید جعفر علویون
[18] – تاریخ پیدایش تصوف و عرفان و سیر تحول و تطور آن – عرفا و حکمای استان زنجان/ 232
[19] – تاریخ زنجان (علماء و دانشمندان)؛ سید ابراهیم زنجانی موسوی / 167
[20] – سخنوران و خطاطان زنجان؛ کریم نیرومند / 94
[21] – همان / 54
[22] – از خاطرات شفاهی مرحوم آقای سید جعفر علویون
[23] – همان
[24] – تقوی نوعی “احتراز” و “پرهیز کردن”، و “خویشتن را از چیزی نگاه داشتن” است. اگر این حالت در برابر خداوند باشد، به معنی دوری جستن از عذاب الهی یا فراق اوست. آیه 24 سوره بقره که می فرماید:
فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ (بقره: 24) [از آن آتشی که سوختش مردمان و سنگها هستند و برای کافران آماده شده بپرهيزيد.] و عبارت “هو اهل التقوی” در آیه 56 سوره مدثر به معنی “اهل ان یتقی عقابه” می باشد.
دوری جستن از عذاب الهی و فراق او وقتی محقق می شود، که انسان راه رضایت و خشنودی او را بپیماید. طی این راه جز با امتثال اوامر حق و دوری جستن از نواهی او امکان پذیر نیست. بنابرین “تقوای الهی”، عبارت از فرمانبرداری و فروتنی بنده در برابر خداوند است. از این رو برخی در تعریف “تقوی” گفته اند: «تقوی به کار بستن همه توانایی در قیام به واجب و اجتناب از محارم است.» ( منهج الصادقین / 2 ، 288)
تقوی دارای مراتب است. این درجات به اعتبار تفاوت افراد مختلف می شود. خداوند در آیه 16 تغابن می فرماید: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ …» (پس تا می توانید از خدا پروا بدارید.)
تقوی در این آیه بر استطاعت و توانایی مبتنی شده است. استطاعت و توانایی افراد در عرصه های جسمانی و روانی یکسان نیست.بنابرین تقوی به اعتبار تفاوت افراد در قوای جسمانی و روانی چون تفکر و همت و غیره دارای مراتب می شود، و مصادیق متعدد پیدا می کند.
خداوند از فرد اعلای تقوی به “حقّ تُقاة” (حق تقوی) تعبیر می کند، و انسان ها را به سوی آن فرا می خواند، و می فرماید: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (آل عمران: 102) [اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، از خدا آن طور كه شايسته اوست پروا كنيد و زنهار مبادا جز با حالت‏ اسلام بميريد.] “حق تقوی” مصداق برتر بندگی است، که به هیچ روی انّیّت و غفلت در آن راه پیدا نمی کند، و خلوص در تمام شؤون آن ساری می شود.
البته این تقوی در وسع و قدرت بیشتر مردم نخواهد بود. در این سلوک مواقف و خطرهایی هست، که جز دانایان از آن اطلاع ندارند، و به دقایق و لطائفش جز مخلصین و پاکان آگاه نیستند.
فهم عموم مردم به آن منازل و مواقف نمی رسد، از این جهت آن را بیرون از قدرت و استطاعت آدمی می شمارند. حال آنکه مردان میدان تقوی آن منازل را پشت سر گذاشته، و به دشوارتر از آن روی آورده اند.
مآل عبارت «وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» در ادامه آیه 102 آل عمران به دو معنی خواهد بود:
اول: تا دم مرگ به “حق تقوی” ادامه دهید.
دوم: تقوی جز تسلیم در برابر خداوند نیست.
حضرت رسول (ص) در معنی “حق تُقاة” فرمود: «حقّ تقاته ان يطاع فلا يعصى و ان يذكر فلا ينسى و ان يشكر فلا يكفر.» [حقّ ترسيدن او  آن باشد كه طاعتش كنند بى عصيان، و ذكرش كنند بى نسيان، و شكرش كنند بى كفران.] (التبیان/ 2 ،544) (مجمع البیان / 2 ، 804) (روض الجنان / 4 ، 458)
بنابرین تقوی تسلیم در برابر اراده خداوند که ذکر و شکر هم از جمله آنهاست می باشد. اراده خداوند و اوامر و نواهی او در قالب شریعت، به ما ارائه شده است. کسی به مقام حق تقوی می رسد، که به آداب شریعت مقید باشد.
[25] – اعیان الشیعة / 8، 93
[26] – زهد بیش از آنکه ترک تمتعات نفسانی از دنیا و اعراض از طیبات و لذائذ آن باشد، ترک رغبت و بریدن بند تعلقات از آنست.
علی (ع) در نهج البلاغه می فرماید: همه در ميان دو كلمه از قرآن قرار گرفته است، آنجا که می فرماید: سُبْحَانَهُ لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ‏ [تا آنکه بر آنچه از دست شما برود اندوه مخورید، و بر آنچه به شما بخشد، شادمانی مکنید.] و کسی که بر گذشته تأسف خورد، و به آینده نیز خوشحال نباشد، هر دو طرف زهد را گرفته است. (حکمت 439)
آن بنیادی که دو طرف زهد بر آن بنا شده دل نبستن به دنیاست. قران این حالت را برای انسان، مبتنی بر یک آگاهی کرده، و آن را در آیه قبل آیه مذکور یعنی آیه 22 حدید بیان نموده است. این آیه چنین است: مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يسِيرٌ (حديد: 22) [هيچ مصيبتی در زمين و نه در وجود شما روی نمی ‌دهد مگر اينکه همه آنها قبل از اینکه آن را بیآفرینیم در کتابی است؛ و اين امر برای خدا آسان است!] [27] – شیخ بهایی گوید:
هر که را توفیق حق آمد دلیل
عزلتی بگزید و رست از قال و قیل
عزت اندر عزلت آمد، ای فلان
تو چه خواهی ز اختلاط این و آن؟
پا مکش از دامن عزلت به در
چند گردی چون گدایان در به در؟
گر ز دیو نفس می‌جویی امان
رو نهان شو! چون پری از مردمان
از حقیقت بر تو نگشاید دری
زین مجازی مردمان تا نگذری
گر تو خواهی عزت دنیا و دین
عزلتی از مردم دنیا گزین
گنج خواهی؟ کنج عزلت کن مقام
واستتر واستخف، عن کل الانام
چون شب قدر از همه مستور شد
لاجرم، از پای تا سر نور شد
اسم اعظم، چون که کس نشناسدش
سروری بر کل اسما باشدش
تا تو نیز از خلق پنهانی همی
لیلةالقدری و اسم اعظمی
رو به عزلت آر، ای فرزانه مرد!
وز جمیع ماسوی الله باش فرد
عزلت آمد گنج مقصود ای حزین!
لیک، گر با زهد و علم آید قرین
عزلت بی«زای» زاهد علت است
ور بود بی«عین» علم، آن زلت است
عزلت بی«عین»، عین زلت است
ور بود بی«زای» اصل علت است
زهد و علم ار مجتمع نبود به هم
کی توان زد در ره عزلت قدم؟
علم چبود؟ از همه پرداختن
جمله را در داو اول باختن
این هوسها از سرت بیرون کند
خوف و خشیت، در دلت افزون کند
«خشیة الله» را نشان علم دان!
«انما یخشی»، تو در قرآن بخوان!
سینه را از علم حق آباد کن
رو حدیث «لو علمتم» یاد کن
[28] – اعیان الشیعه / 8 ، 93
[29] – مشایخ طریقت انقطاع و انزواء و عزلت و خلوت را از آن رو بر می گزینند، که حواس ظاهر بسته شود، و از اعمال خود معزول گردد. گویی گشترش محدوده ادراکات حواس و تجربه های جدید حسی حجابی بر قامت روح آدمی برپا می کند، و او را از مشاهد جمال مولی محجوب می گرداند. امداد نفسانی به واسطه عزلت کم می شود، و حجاب مرتفع می گردد، و مقام شهود جمال میسر می شود. (شرح گلشن راز / 629) (مقدمه نفحات الأنس / 120)
[30] – از خاطرات شفاهی مرحوم آقای سید جعفر علویون
[31] – این حادثه را می توان به گونه دیگر تفسیر نمود. شاید منظور وی از چنین واکنشی هشداری به آن شاگردان باشد که با این کار و گزارش تشییع فحشاء نکنند. خداوند می فرماید: إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (نور: 19) کسانی که دوست دارند زشتيها در ميان مردم با ايمان شيوع يابد، عذاب دردناکی برای آنان در دنيا و آخرت است؛ و خداوند می ‌داند و شما نمی ‌دانيد!
[32] – غزالی در «احیاء علوم الدین» در کتاب “آداب العزلة” می نویسد: أن الجليس الصالح خير من الوحدة وأن الوحدة خير من الجليس السوء (همنشین صالح بهتر از تنهایی است، و تنهایی بهتر از همنشین بد.) (احیاء علوم الدین / 2 ، 242)
[33] – از پیامبر (ص) روایت است که فرمود: اغْتَنِمُوا بَرْدَ الرَّبِیعِ فَإِنَّهُ یَفْعَلُ بِأَبْدَانِكُمْ مَا یَفْعَلُ بِأَشْجَارِكُمْ وَ اجْتَنِبُوا بَرْدَ الْخَرِیفِ فَإِنَّهُ یَفْعَلُ بِأَبْدَانِكُمْ مَا یَفْعَلُ بِأَشْجَارِكُمْ ( بحارالأنوار/ 59 ، 27)
باد بهار را غنیمت دارید، زیراکه آن با بدنهای شما آن کند که با درختان شما می کند. از سرمای پاییزی بپرهیزید، که این با بدن های شما آن می کند، که با درختان شما می کند. مولوی در مثنوی این حدیث را نقل می کند، و سپس به تأویل آن می پردازد، و می گوید: منظور از بهار انفاس پاک مردان خداست، که مجاورت با آنان مایه شکفتگی روان آدمی است، و خزان انفاس مردمان پلید و اهل نفس و هوی است که نشستن نزد آنان موجب سوختن روح آدمی است.
آن خزان نزد خدا نفس و هواست
عقل و جان عین بهارست و بقاست
مر ترا عقلیست جزوی در نهان
کامل العقلی بجو اندر جهان
جزو تو از کل او کلی شود
عقل کل بر نفس چون غلی شود
پس بتاویل این بود کانفاس پاک
چون بهارست و حیات برگ و تاک
از حدیث اولیا نرم و درشت
تن مپوشان زانک دینت راست پشت
گرم گوید سرد گوید خوش بگیر
تا ز گرم و سرد بجهی وز سعیر
گرم و سردش نوبهار زندگیست
مایهٔ صدق و یقین و بندگیست
زان کزو بستان جانها زنده است
زین جواهر بحر دل آگنده است
بر دل عاقل هزاران غم بود
گر ز باغ دل خلالی کم شود (مثنوی دفتر اول / ابیات 2051 به بعد)
[34] – تأملی در زهد؛ احمد ریاضی / 170
[35] – از خاطرات شفاهی مرحوم آقای سید جعفر علویون
[36] – تاریخ پیدایش تصوف و عرفان و سیر تحول و تطور آن – عرفان و حکمای استان زنجان/ 229
[37] – علی (ع) در توصیف حجج خداوند در زمین می فرماید: صَحِبُوا الدُّنيا بِأبْدانٍ أَرْواحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالمَحَلِّ الاَعْلى، أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللّهِ في أَرْضِهِ، وَالدُّعاةُ إلى دِينهِ، آهٍ آهٍ شَوقاً إلى رُؤْيَتِهِم. (در دنیا با بدنهایی زندگی می کنند که ارواحشان به جهان بالا پیوند دارد، آنها خلفای الهی در زمین اند، و دعوت کنندگان به دین خدا. آه آه چقدر اشتیاق دیدن آنها را دارم.)
ابن ابی الحدید می نگارد: اصحاب حکمت از تعلق و اتصال نفوس عاری از علائق و منزه از رذائل به مفارقات عقلیه که مبادی نفوس است سخن گفته اند. ایشان بر این اعتقادند که هر کدام از این نفوس که رشید تر و صالح تر و پاک تر و پارساتر باشد، اتصال و تعلقش کامل تر است. (شرح ابن ابی الحدید / 18 ، 143)
ابن میثم می نویسد: روان ایشان آویخته به جای بالایی است. ایشان شیفته مشاهدات خوداز جمال حضرت حق و همراهی با ساکنان عالم بالا و فرشتگان می باشند. (شرح ابن میثم / 5 ، 552)
[38] – از خاطرات شفاهی مرحوم آقای سید جعفر علویون
[39] – به خدمت نگرفتن دیگران، در کارهای شخصی از سیره سالکان است. از امام صادق (ع) مرویست که فرمود: : إخْدِمْ أخاكَ، فإنِ اسْتَخْدَمَكَ فلا و لا كَرامَةَ. (الاختصاص؛ شیخ مفید / 242) و … برادر خود را خدمت كن، اما اگر او از تو خدمت خواست خدمتش نكن و وقعى هم بدو مگذار. از این حدیث چنین بر می آید که به خدمت گرفتن دیگران برای مُستَخدِم و هم به خدمت گرفته شدن برای “مُسْتَخدَم” امری مذموم و ناپسند است.
[40] – تاریخ پیدایش تصوف و عرفان و سیر تحول و تطور آن – عرفان و حکمای استان زنجان؛ کریم نیرومند/ 230
شرح زندگانی دانشمندان و روات … / 117
[41] – تاریخ پیدایش تصوف و عرفان و سیر تحول و تطور آن – عرفا و حکمای استان زنجان /229
[42] – علی (ع) در خطبه همام میانه روی در پوشش را به عنوان یکی از ده ها صفت متقین بر می شمارد، و می فرماید: «مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَاد» (خ 193) ابن میثم در شرح این عبارت می نویسد: ميانه روى در پوشاك فضيلتى است كه از مراعات عدالت در لباس نشأت مى ‏گيرد، بنا بر اين او لباسى نمى ‏پوشد كه وى را در زمره اسرافكاران و ناز پروردگان در آورد، و چيزى بر تن نمى‏كند كه بيرون از عرف زاهدان و پارسايان بوده، و او را در جرگه فرومايگان و خسيسان وارد سازد.» (شرح ابن میثم / 3 ، 184 – 183)
[43] – تاریخ پیدایش تصوف و عرفان و سیر تحول و تطور آن – عرفا و حکمای استان زنجان / 229
[44] – آنکه خویش را در مسیر تکامل به راه انداخته، هرگر فرصت را از دست نمی دهد. زمان را بی آنکه چیزی ستاند، ویران نمی کند، و عمر را به باطل نمی گذراند. آنچه فریضه است در حال و وقت خود اداء می کند. عرفا به چنین شخصی که زمان را از دست نمی دهند، و حال را غنیمت می شمرند، و در هر لحظه به فکر کمال بخشیدن به خوداند، “ابن الوقت” می گویند.
صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق
نیست فردا گفتن از شرط طریق‌‌
تو مگر خود مرد صوفی نیستی
هست را از نسیه خیزد نیستی
آنانکه به تصفیه دل و تزکیه نفس می پردازند، به اغتنام فرصت و وقت اهمیت بسیار می دهند. ایشان معتقدند که دست و دل سالک باید پیوسته در کار باشد، ومناسب حال خود همواره به وظایف قلبی یا اعمال ظاهری قیام کند، و نفس را به حال خود وامگذارد. چه در آن هنگام نفس بی کار نمی نشیند، و از طریق وسوسه، خاطر سالک را مشوش می کند، و افکار پریشان و بیهوده را بر وی مسلط می سازد، و او را به کارهای باطل می گمارد. بنابرین سالک همواره به کاری که درخور است اشتغال دارد، و در آنچه بود یا خواهد بود، اندیشه نمی کند، و وقت را عزیزترین چیز می شمارد. از دست دادنِ “الآن” برای “بعد” و واپس افکندن کار دادن نقد به جای نسیه است. تکرار این کار به تدریج سرمایه زندگی را که زمان است، مستهک می کند، و عمر را به هدر می دهد، و چیزی را برای باقب نمی گذارد. بنابرین سالک از حاضر تمتع می جوید، بی نظری به گذشته و آینده، که هر دو معدوم اند، و “آن” موجود، و مرزی که آن دو را از هم دیگر جدا می کند.
[45] – تاریخ پیدایش تصوف و عرفان و سیر تحول و تطور آن – عرفا و حکمای استان زنجان / 231
[46] – علماء نامدار زنجان در قرن چهاردهم / 37
تأملی در زهد؛ احمد ریاضی / 117
افادات شفاهی آیة الله صائنی
[47] – تاریخ پیدایش تصوف و عرفان و سیر تحول و تطور آن – عرفا و حکمای استان زنجان / 231
[48] – همان / 231
[49] – همان / 231
[50] – علماء نامدار زنجان در قرن چهاردهم / 37
تاریخ پیدایش تصوف و عرفان و سیر تحول و تطور آن – عرفا و حکمای استان زنجان/ 231
شرح زندگانی دانشمندان و روات … / 117
[51] – تاریخ پیدایش تصوف و عرفان و سیر تحول و تطور آن – عرفا و حکمای استان زنجان / 231
[52] – سخنوران و خطاطان زنجان / 302 – 301
[53] – تاریخ پیدایش تصوف و عرفان و سیر تحول و تطور آن – عرفا و حکمای استان زنجان / 231
[54] – سخنوران و خطاطان زنجان/ 302
[55] – شرح زندگانی دانشمندان و روات … / 117
[56] – تاریخ پیدایش تصوف و عرفان و سیر تحول و تطور آن – عرفا و حکمای استان زنجان / 229
[57] – علماء نامدار زنجان در قرن چهاردهم / 37
تاریخ پیدایش تصوف و عرفان و سیر تحول و تطور آن – عرفا و حکمای استان زنجان / 230
شرح زندگانی دانشمندان و روات … / 117
معجم المؤلفين / 6 ، 168
اعیان الشیعة / 8 ، 92
[58] – تاریخ پیدایش تصوف و عرفان و سیر تحول و تطور آن – عرفا و حکمای استان زنجان / 230
شرح زندگانی دانشمندان و روات … / 117
[59] – تاریخ پیدایش تصوف و عرفان و سیر تحول و تطور آن – عرفا و حکمای استان زنجان / 231

 مسعود تلخابی

رجوع کنید به:

حوزه فلسفی زنجان؛ از اواسط قرن سیزدهم هجری قمری تا نیمه دوم قرن چهاردهم

همچنین ببینید

به بهانه نقد «کبوتر طوق‌دار»‌ ۲

از آرمان تا واقعیت خانم باربارا تاکمن، مورخ و متفکر آمریکایی، می‌گوید:حاکمان در عرصه حکومت، …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *