خانه / قلمرو های فلسفه / متافلسفه / متافلسفه قبل از قرن بیستم
متافلسفه

متافلسفه قبل از قرن بیستم

«سقراط» معتقد بود كه زندگی ناشناخته (زندگی غیر فلسفی) ارزش زیستن ندارد. در حقیقت، سقراط نقش خود را یاری رساندن به رهایی مردم از زندگی غیرمتفکرانه می دانست. او این کار را با نشان دادن روش معروف سقراطی خود به آن ها انجام داد. تا آن ها اطلاعاتی درباره، به عنوان مثال عدالت، زیبایی، عشق و تقوی به دست آورند. استفاده از این روش سقراط منجر به محكومیت وی توسط دولت آتنی شد. اما دیدگاه های سیاسی سقراط نیز در محکومیت او سهیم بود. می توان خاطرنشان كرد كه  مطابق کتاب «جمهوری»، بشریت فقط هنگامی پیشرفت خواهد کرد كه فیلسوفان، پادشاه یا پادشاهان، فیلسوف باشند. همچنين قابل توجه است كه سقراط در رساله «فائدو» افلاطون، مرگ را رهايی روح از مقبره بدن معرفی می كند.

به گفته «ارسطو»، فلسفه از شگفتی آغاز می شود، بنیادی ترین علت ها یا اصول اشیاء را جستجو می کند، و کمترین ضرورت را در میان علوم دارد اما الهی ترین علوم است. عليرغم نكته ای که در مورد ضرورت فلسفه گفته شد، ارسطو اخلاق را آموزش داد؛ موضوعی كه او به عنوان «نوعی علم سیاسی» تصور می كرد و هدف آن نیز بهتر كردن مردمان بود. بعد ها فلاسفه آن را ادامه دادند و حتی تمرکز بر عملی بودن فلسفه را شدت بخشیدند. به گفته فیلسوفان هلنیستی (کلبیان، شکاکان، اپیکورین ها و رواقیان) فلسفه نشان می دهد که چه چیزی با ارزش است و چه چیزی نیست و چگونه می توان به آن چه باارزش است، دست یافت و خود را در برابر تمایل به آن چه باارزش نیست، محافظت کرد. «سیسرو» رومی اظهار داشته است كه مطالعه فلسفه، آماده كردن خود برای مرگ است. متفکر متأخر و نئوافلاطونی، «فلوطین» به پرسش «فلسفه چیست؟» این گونه پاسخ داده است: «فلسفه فوق العاده با ارزش است»؛ از نظر او فلسفه وسیله ای است برای برقراری ارتباط سعادتمندانه با یک اصل عرفانی که او آن را «واحد» یا «احد» نامید.

این ایده که فلسفه، در خدمت الهیات است، قبلاً توسط متفکر هلنیستی، «فیلو» اسکندریه ای مطرح شده بود که بیشتر مربوط به عصر قرون وسطا و به ویژه «آکویناس» است. آکویناس پروژه آمیخته کردن مسیحیت با فلسفه یونانی را از سر گرفت؛ پروژه ای که قبلاً توسط متفکران مختلفی از جمله «آگوستین»، «آنسلم» و «بوتیه» دنبال می شد (بوتیه سیاستمداری بود که از فلسفه الهام گرفته بود؛ اما سیاست برای او به طور ناشایسته ای به پایان رسید. از این نظر او شبیه سنکا است و مانند سنکا، بوتیه در مورد تسلی بخشی های فلسفه نوشت).

«دکارت» این گونه اظهار کرده است که کلمه «فلسفه: Philosophy» به معنای مطالعه (یا عشق: Philo) خرد است. «خرد» نه تنها به معنای احتیاط و ملاحظه در امور روزمره است، بلکه دانش کامل از همه چیزهایی است که بشر قادر به دانستن آن هاست؛ هم برای انجام زندگی و هم برای حفظ سلامتی و کشف انواع مهارت ها. مقاله «لاک» در مورد فهم انسانی، فلسفه را با عشق به حقیقت پیوند می دهد و موارد زیر را به عنوان «نشانه های خطا ناپذیر» آن عشق مشخص می کند: هیچ قضیه ای با اطمینانی بیش از آن چه برهان‌ های اثبات کننده اش مجاز می ‌دارند، پذیرفته نباشد. «هیوم» در مقاله ای که درباره خودکشی است، چنین اظهار می کند که یکی از مزایای قابل توجه فلسفه، پادزهر مؤثری است که به خرافات و دین دروغین می دهد. «کانت» اظهار داشت: «چه چیزی را می توانم بفهمم؟»، «چه کاری باید انجام دهم؟»، و «به چه چیزی می توانم امیدوار باشم؟» سؤالات نهایی عقل بشر بودند. او ادعا کرد «شأن ویژه» فلسفه نهفته در اصول اخلاق، قانون، دین و مذهبی است که می تواند فراهم کند. به گفته «هگل»، هدف فلسفه یا «دیالکتیک» این است که افراد بتوانند تجسم آرمان های خود را در زندگی اجتماعی و سیاسی خود بشناسند و از این طریق آن ها را فراگیرند. «مارکس» در یازدهمین یادداشت از یادداشت های معروف «تزهایی درباره فویرباخ» اظهار داشت که: فیلسوفان  در حالی جهان را تفسیر کرده اند که هدف، تغییر آن بود.

منبع:

https://www.iep.utm.edu/con-meta/

مترجم: سهیلا جعفری

همچنین ببینید

فلسفه

آفتاب، هنوز طلوع نکرده بود. قرارمان، درْ خروجی شهر بود. می خواستیم به کنار رودخانه …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *