خانه / قلمرو های فلسفه / معرفت شناسی / ماهیت دانش گزاره ای
ماهیت دانش گزاره ای

ماهیت دانش گزاره ای

معرفت شناسان معمولاً بر دانش گزاره ای تمرکز می کنند. با محدود کردن تمرکز بر دانش گزاره ای، باید بپرسیم که دانش دقیقاً چیست؟ این که کسی چیزی را بداند، چه معنایی دارد؟ فرق کسی که چیزی را می داند با شخص دیگری که آن را نمی داند، چیست؟ فرق چیزی که کسی آن را می داند و چیزی که کسی آن را نمی داند، چیست؟ از آن جا که دامنه دانش بسیار گسترده است، نیاز به یک توصیف کلی از دانش وجود دارد، توصیفی که برای هر نوع گزاره به کار رود. معرفت شناسان با جستجوی یک تحلیل درست و کامل از مفهوم دانش، این کار را انجام داده اند، به عبارت دیگر مجموعه ای از شروط لازم اختصاصی و شروط کافی اشتراکی که مشخص می کند کسی چیزی را می داند یا خیر را تعیین کرده اند.

الف: باور:

اجازه بدهید با این نظر شروع کنیم که دانش یک حالت ذهنی است؛ یعنی دانش در ذهن شخص وجود دارد و چیزهای بدون فکر و اندیشه نمی توانند چیزی را بدانند. به علاوه، دانش نوع خاصی از حالت ذهنی است. با این که بندهای دارای “that” نیز می توانند برای توصیف آرزو ها، خواسته ها و اراده ها مورد استفاده قرار گیرند، ولی آرزو ها، خواسته ها و اراده ها نمی توانند دانش تلقی شوند. بلکه دانش نوعی باور است. اگر کسی در مورد یک موضوع خاص باوری نداشته باشد، نمی تواند در مورد آن دانش داشته باشد.

به عنوان مثال، فرض کنید که من آرزو می کنم که به من اضافه حقوق داده شود، و اراده می کنم هر کاری را که می توانم انجام دهم تا بتوانم از این طریق درآمد کسب کنم. فرض کنید، من شک دارم که آیا به دلیل پیچیدگی بودجه دانشگاه و مواردی از این دست واقعاً حقوق من افزایش می یابد یا نه. با توجه به این که من باور ندارم که به من اضافه حقوق داده می شود، نمی توان گفت که می دانم که به من اضافه حقوق داده خواهد شد. فقط اگر متمایل به باور داشتن چیزی هستم، می توانم آن را بدانم. به همین ترتیب، افکاری که هرگز مورد قبول فرد نیست، جزء باور های او نیست و بنابراین نمی تواند در تنه دانش او گنجانده شود.

برخی از باور ها، آن هایی که فرد بالفعل سرگرم آن هاست، «باور های فعلی» خوانده می شوند. بیشتر باور های فرد، غیر فعلی هستند. باور های غیر فعلی، باور هایی هستند که فرد آن ها را در پس زمینه ذهن خود دارد اما در زمان خاصی سرگرم این باور ها نیست. بسیاری از دانش ما دانش غیر فعلی یا دانش پس زمینه ای است. فقط مقدار کمی از دانش هر شخص به طور بالفعل در ذهن اوست.

ب: صدق:

بنابراین دانش به باور نیاز دارد. البته همه باور ها دانش تلقی نمی شوند. باور برای دانش لازم است اما کافی نیست. همه ما گاهی اوقات در آن چه باور داریم اشتباه می کنیم. به عبارت دیگر، در حالی که برخی از باور های ما صادق هستند، برخی دیگر کاذب هستند. بنابراین، همان طور که سعی در کسب دانش داریم، سعی می کنیم انباشته باور های صادق خود را افزایش دهیم (ضمن این که باورهای کاذب خود را به حداقل می رسانیم).

ممکن است بگوییم که بارز ترین هدف باور ها توصیف یا ضبط  نحوه بودن امور در واقع است. یعنی وقتی یک فرد باوری را شکل می دهد، فرد به دنبال تطابق بین ذهن و جهان است (ما گاهی اوقات، به دلایل دیگر، باورها را شکل می دهیم – برای ایجاد یک نگرش مثبت، گول زدن خودمان و مواردی از این دست – اما وقتی به دنبال دانش هستیم، در تلاش هستیم تا امور را به درستی بدست آوریم). و افسوس، ما گاهی اوقات موفق به دستیابی به چنین تطابقی (تطابق ذهن و عین) نمی شویم. برخی از باور های ما نحوه  بودن امور در واقع را توصیف نمی کنند.

توجه داشته باشید که در این جا فرض می کنیم که چیزی به عنوان صدق عینی (یا حقیقت عینی) وجود دارد، بنابراین ممکن است باورها با واقعیت مطابقت داشته باشند یا با واقعیت مطابقت نداشته باشند. یعنی برای این که کسی چیزی را بداند، باید چیزی باشد که یک نفر از آن آگاه باشد. به یاد بیاورید که ما در مورد دانش به معنای واقعیت بحث می کنیم؛ اگر هیچ واقعیتی برای امور وجود نداشته باشد، پس هیچ چیز برای دانستن (یا ندانستن) وجود ندارد. این فرض به طور جهانی پذیرفته نشده است – به ویژه، توسط برخی از طرفداران نسبیت گرایی به اشتراک گذاشته نمی شود – اما در این جا از آن دفاع نمی شود. با این وجود می توان گفت صدق، شرط دانش است؛ یعنی اگر یک باور، صادق نباشد، نمی توان آن را دانش تلقی کرد. بر این اساس، اگر چیزی به عنوان حقیقت و صدق نبود، هیچ دانشی نمی توانست باشد. حتی اگر چنین چیزی به عنوان حقیقت و صدق وجود داشته باشد، اگر حیطه ای وجود داشته باشد که در آن حیطه هیچ حقیقت و صدقی وجود نداشته باشد، در آن حیطه دانش نمی تواند باشد (به عنوان مثال، اگر زیبایی به چشم فرد بیننده باشد، باور به زیبا بودن چیزی نمی تواند صادق یا کاذب باشد، بنابراین نمی توان آن را دانش تلقی کرد).

ج: توجیه:

بنابراین ، دانش ، به باور واقعی نیاز دارد. با این حال، این برای به دست آوردن ماهیت دانش کافی نیست. درست همان طور که دانش نیازمند رسیدن موفقیت آمیز به باور صادق عینی است، همچنین نیازمند توفیق درباره شکل گیری این باور است. به عبارت دیگر، همه باورهای صادق را نمی توان دانش تلقی کرد؛ فقط باور های صادقی که به روشی درست به دست آمده اند، دانش تلقی می شوند.

بنابراین، راه درست رسیدن به باورها چیست؟ برای این که باوری دانش تلقی شود، علاوه بر صدق، چه خصوصیات دیگری باید داشته باشد؟ ممکن است با این نکته شروع کنیم که به نظر می رسد استدلال و شواهد محکم راهی برای دستیابی به دانش باشد. متقابلا، حدس دقیق را نمی توان دانش تلقی کرد. به همین ترتیب، اطلاعات غلط و استدلال نادرست به نظر نمی رسد که راهی برای نیل به دانش باشد، حتی اگر به طور اتفاقی منجر به یک باور صادق شود. به باوری که به روشی صحیح حاصل شود، باور موجه گفته می شود. اگر چه در نگاه اول به نظر می رسد توجیه موضوعی است که بر باور بر پایه شواهد و استدلال استوار است و نه شانس و اطلاعات نادرست.

الزام به این كه دانش شامل توجیه شود، لزوماً به این معنا نیست كه دانش به یقین مطلق نیاز دارد. انسان ها موجودات خطاپذیری هستند و خطاپذیری دیدگاهی است که می گوید داشتن دانش امکان پذیر است حتی وقتی که امکان داشته باشد باور صادق شخصی، باور کاذب باشد. بین باور هایی که لزوماً صادق هستند و آن هایی که فقط با شانس صادق هستند، طیفی از باور ها قرار دارند، با توجه به این که دلایلی فسخ کردنی داشته باشیم تا باور کنیم که آن ها صادق هستند. به عنوان مثال، اگر من از هواشناس بشنوم که می گوید نود درصد احتمال باران وجود دارد، و در نتیجه این باور را داشته باشم که باران می بارد، در این صورت باور صادق من مبنی بر این که باران می بارد، کاملا بر طبق شانس صدق نمی کند. حتی اگر احتمال این که باور من کاذب باشد، وجود داشت، پایه و اساس کافی برای تلقی این باور به عنوان دانش وجود دارد. از این پایه و اساس به عنوان توجیهی برای باور یاد می شود. پس می توان گفت برای ایجاد دانش، یک باور باید هم صادق و هم موجه باشد.

توجه داشته باشید که به واسطه شانس، یک باور می تواند بدون توجیه و در عین حال صادق باشد؛ و به دلیل خطاپذیری انسان، یک باور می تواند موجه اما کاذب باشد. به عبارت دیگر، صدق و توجیه دو شرط مستقل از هم در باور هستند. این واقعیت که یک باور صادق است به ما نمی گوید که آیا آن موجه نیز هست یا نه؛ این بستگی به نحوه رسیدن به آن باور دارد. بنابراین، ممکن است دو نفر عقیده یکسان صادقی را داشته باشند، اما به خاطر استدلال های مختلف، یک باور موجه باشد و باور دیگر غیر موجه باشد. به طور مشابه، این واقعیت که یک باور موجه است به ما نمی گوید آیا آن باور صادق است یا کاذب است. البته، احتمال صادق بودن یک باور موجه بیش از کاذب بودن آن است و البته، احتمال صادق بودن یک باور موجه بیش از احتمال صادق بودن باور غیر موجه است.

منبع:

https://www.iep.utm.edu/epistemo/

مترجم: سهیلا جعفری

همچنین ببینید

ما و فلسفه اشراق ۲

عرفان ما نسب‌نامه‌ای افلاطونی دارد و این «فّلاطون خم نشین» بوده که راز حکمت را …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *