به “ارتباطی که میان علت و معلوش وجود دارد”، “علیت” می گویند.
در این تعریف چند نکته نهفته است:
اول – دو شیئ وجود دارد: “شیئ الف” و “شیئ ب”.
دوم – نکته دوم را به دو صورت می توان بیان کرد:
“شیئ ب” از “شیئ الف” به وجود آمده است.
“شیئ ب” پس از “شیئ الف” به وجود آمده است.
سوم – اگر “شیئ الف” نبود، “شیئ ب” پدیدار نمی شد.
چهارم – میان “شیئ الف” و “شیئ ب” رابطه وجودی برقرار است.
پنجم – این رابطه وجودی “علیت” نامیده می شود.
دیوید هیوم از این نکته های پنجگانه، نکته های سوم و چهارم و پنجم را نمی پذیرد، و بیان دوم از نکته دوم را می پسندد.
او تصویر دیگرگونی از رابطۀ علّی بهدست می دهد.
او می گوید که هیچ رابطۀ استنتاجی میان علت و معلول وجود ندارد، و هیچ پیوند ضروری میان آنها مشاهده نمیشود. زیرا چنین پیوندی از راه حسی و تجربی قابل درک و دریافت نیست.
او که اعتقاد به اصالت تجربه داشت، نمیتوانست چنان رابطۀ ذاتی و درونی بین علت و معلول را بپذیرد. به اعتقاد وی، این که انسان معلول را از علت و علت را از معلول استنتاج میکند به این سبب است که آن علت و معلول بهطور ثابت و دائمی در تجربۀ او با یکدیگر در پیوند بودهاند و شخص انتظار دارد (البته بدون این که بتواند آن را اثبات کند) که آینده نیز همانند گذشته باشد. از اینرو به گفته هیوم استدلال علّی صرفاً انتظار حدوث رویدادهای آینده به روال اکنون است امّا تبیین آن ممکن نیست.
مسعود تلخابی