“آفانتازیا” (aphantasia)
یکی از توانایی ها ذهنی ما تصور اداراکات بصری سابق است.
غروب خورشید را در یک اقیانوس تصور کنید. افق دور دست و عظیم، یک درخشش، به رنگ نارنجی و صورتی، در سراسر آسمان گسترده است. مرغان دریایی در حال پرواز هستند و شن های ساحل انگشتان پا را لمس می کنند.
2 تا 5 درصد از انسان ها فاقد این توانایی اند. این افراد قادر به چنین تصوراتی نیستند.
این نقص را “آفانتازیا” (aphantasia) می نامند.
بسیاری از افراد مبتلا به “آفانتازیا” از ناتوانی در یادآوری صداها، بوها یا احساس لمس نیز خبر می دهند.
برخی از افراد این توانایی را پس از آسیب یا جراحات مختلف از دست میدهند.
این پدیده با طیف وسیعی از تغییرات در سایر فرایندهای شناختیِ مهم نیز گره خورده است.
افرادی که از “آفانتازیا” رنج میبردند، مشکلات زیادی در به یاد آوردن گذشته، تصور آینده و حتی رویاپردازی دارند. این افراد کمتر خواب می بینند، و خوابشان واضح نیست. آنان جزئیات حسی کمتری میتوانند به خاطر بسپارند.
هرگونه کارکرد شناختی که با جزء بصری – حسی در ارتباط باشد، چه اختیاری چه غیراختیاری، در اثر پدیده “آفانتازیا” روند کاهشی به خود می گیرد، و تضعیف میشود.
افراد مبتلا به “آفانتازیا” نه تنها در تصویرسازی ذهنی با مشکل جدی روبرو هستند، بلکه در سایر الگوهای حسی هم عملکرد قابل قبولی نمیتوانند داشته باشند. بخشهای شنوایی (auditory)، لمسی (tactile)، جنبشی (kinesthetic) چشایی (taste) بویایی (lfactory) و هیجان (emotion) در این افراد دچار اختلال می شود.
یک فرد مبتلا به آفانتازیا به نام “آلان کندل”، تجربه خود را این چنین نشان میدهد: «وقتی متوجه شدم همه میتوانند در ذهن خود موسیقی مورد علاقهشان را به خاطر آورند و زمزمه کنند، حس خوبی نداشتم. در ابتدا اصلاً نمیتوانستم این مسئله را درک کنم. توان زمزمه موسیقی در ذهن برای من خارقالعاده بود. شبیه به ترفند یا شعبدهبازی در تلویزیون.»
مسعود تلخابی