خانه / فلسفه ملاصدرا / شرح اسفار ملاصدرا / بساطت وجود؛ گزیده ای از مباحث جلسه 141 شرح اسفار ملاصدرا

بساطت وجود؛ گزیده ای از مباحث جلسه 141 شرح اسفار ملاصدرا

گزیده ای از جلسه 141 شرح اسفار ملاصدرا – 98/05/27

مدرس: مسعود تلخابی

بحث درباره “بساطت وجود” بود… «ملاصدرا» در این فصل چه چیزی را می خواهد اثبات کند؟ … عرض کردم می خواهد “بساطت وجود” را اثبات کند، می خواهد بگوید که وجود امر بسیطی است و نه جزء ذهنی دارد و نه جزء عینی و خارجی.
ملا صدرا اهداف و اغراض خودش را در این فصل به صورت مفصل نیاورده است. وی این اغراض را به صورت مفصل در کتاب «مشاعر» بیان کرده است.
این قسمت از مشاعر را برایتان می خوانم که فقط آن مدعا هاست که در این فصل اسفار درصدد اثبات آن است.
در صفحات هفت و هشت کتاب «المشاعر» بیان می فرماید که:
«فهو فی ذاته أمرٌ بسیط متشخص بذاته». وجود در ذات خودش امر بسیطی است. بذاته متشخص است.
«لا جنس له و لا فصل له». نه جنس برای آن هست و نه فصلی برای آن هست.
«و لا هو أیضا جنسٌ لشیء». و نه خودش جنسی برای چیزی است.
«و لا فصل له». و فصلی برای آن نیست.
«و لا نوع و لا عرض عام و لا خاصة». تمام آن کلیات خمس را نفی می کند.
« و أمّا الّذی یقال له عرضی للموجودات». و اما آن زمانی که گفته می شود وجود عرضی برای موجودات است.
«من المعنی الانتزاعی الذهنی»؛ آن معنای انتزاعی ذهنی است که این جا مدّ نظر ما نیست.
«فلیس هو حقیقة الوجود». و آن حقیقت وجود نیست.
«بل هو معنی ذهنی من المعقولات الثانیة». بلکه یک معنای ذهنی است که از معقولات ثانیه است.
«کالشیئیة و الممکنیة و الجوهریة و العرضیة و الانسانیة و السوادیة». این ها مثال هایی است که می زند.
«و سائر الانتزاعیات المصدریة الّتی یقع بها الحکایة عن الأشیاء الحقیقیة أو غیر الحقیقیة و کلامنا لیس فیه بل المحکی عنه و هو حقیقة واحدة بسیطة لا یفتقر أصلا فی تحققه و تحصله إلی ضمیمة قیدٍ فصلی أو عرضیٍ صنفیٍ أو شخصی». این کلمات را خوب به خاطر بسپارید که الان توضیح خواهم داد.
این که وجود یک حقیقت واحد بسیطی است که نیاز ندارد به هیچ عنوان اصلا در تحققش، در محقق بودنش، در موجود بودنش، و در تحصلش به ضمیمه قید فصلی؛ یعنی یک فصلی به آن اضافه کنیم یا صنفی اضافه کنیم یا شخصی اضافه کنیم.
«بل قد یلزمه هذه الأشیاء»؛ بلکه لازم می گیرد آن را این اشیاء.
«بحسب ما یتحصل به و یوجد من المعانی و الماهیات». یعنی ماهیاتی که بخواهند موجود شوند، این ها را لازم دارند. یک جنس، حیوانیت اگر بخواهد موجود شود، نیاز به فصل دارد. فرد اگر بخواهد موجود شود، نیاز به مخصِّص دارد. صنف اگر بخواهد موجود شود، نیاز به مصنف دارد. نیاز به تصنیف کننده دارد.
«بحسب ما یتحصل به و یوجد من المعانی و الماهیات إذ کلّ وجود سوی الوجود الأول البسیط الذی هو نور الأنوار». هر وجودی سوای وجود اول بسیط که آن همان نور الأنوار است،…
«یلزمه ماهیة کلیّة إمکانیة ًتتصف بهذه الأوصاف باعتبار حصولها فی الأذهان، فیصیر جنساً أو فصلاً أو ذاتیاً أو عرضاً أو حدّاً أو رَسماً أو غیر ذلِک من صفات المفهومات الکلیة دون الوجود إلاّ بالعرض».
پس این تصویر کلی بحث است. این که وقتی از بساطت وجود می خواهد حرف بزند، دنبال چه چیزی هست؟ بیاید بگوید که وجود نه از کلیات خمس است و نه برای آن کلیات خمسی وجود دارد. نه جنس است؛ نه فصل است؛ نه نوع است؛ نه عرض عامّ است؛ نه عرض خاصّ است؛ نه خودش عرض عامّ دارد؛ نه خودش جنس دارد؛ نه خودش فصل دارد؛ هیچ کدام از این ها نیست و آن چیزی که مدّ نظر ملاصدراست، نه آن مفهوم عامّ بدیهی وجود، بلکه محکیٌ عنه این مفهوم است؛ چیزی که در عالم خارج هست و چیزی که در عالم خارج محقّق است؛ این مدعا و آن چیزی است که ملاصدرا دنبالش است….

 

نویسنده: سهیلا جعفری

همچنین ببینید

تقریری از قانون علیت

جهان، مملوّ از پدیدار های گوناگون است. این پدیدار ها، ماهیت هایِ موجودی هستند، که …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *