خانه / تعلیم و تربیت / معانی کلمه “خوب” (good)

معانی کلمه “خوب” (good)

وقتی ما کلمه “خوب” را به کار می بریم، چه معنایی را مد نظر داریم؟ به چه چیزی می گوییم “خوب”؟ کلمه “خوب” (good) در چه معانیی به کار می رود؟ در اینجا معانی کلمه (good) [=خوب] را در زبان انگلیسی بررسی می کنیم:
اول: چیزی که دارای کیفیت بالا و استاندارد قابل قبول باشد. مانند “کتاب خوب” (a good book)، “غذای خوب” (good food)
دوم: چیزی که دلپذیر و خوشایند باشد و آدمی آن را بخواهد و از آن لذت برد. مانند: هوای خوب:

Let’s hope we have good weather tomorrow.

ترجمه: امیدواریم فردا هوای خوبی داشته باشیم.
زمان خوب (good time) و خبر خوب (good news) نیز از این قبیل اند.
سوم: چیزی که “قابل ادراک”، “منطقی”، “مستحکم” و “مستدل” باشد. چنین چیزی معمولا در روند گفتگوها و مجادله ها مورد حمایت قرار می گیرد. مانند: سؤال خوب (good question)، نکته خوب (good point)، دلیل خوب (good reason)، ایده خوب (good idea)، مثال خوب (good example) و …
چهارم: کسی یا چیزی که مردم از آن راضی اند، و تأییدش می کنند و به او احترام می نمایند. مانند: خانواده خوب (good family). مثال های زیر هم از این نمونه اند:

The play had good reviews.

نمایش نقدهای خوبی داشت. [یعنی نقدهایی که مردم تأییدش می کردند و از آن راضی بودند.]

The hotel has a good reputation.

هتل آوازه خوبی داشت.

He comes from a good family.

او از خانواده خوبی آمد.
پنجم: کسی که کاری را به نحو احسن انجام می دهد؛ ماهر (SKILFUL). مانند: هنرپیشه خوب (good actor)، آشپز خوب (good cook).
ششم: کسی که می توان از بعضی چیزها به نحو احسن استفاده کند، یا با مردم به خوبی ارتباط بر قرار کند.

She’s good with her hands (= able to make things, etc.)

او با دستانش خوب است. (یعنی در ساختن چیزها تواناست.)

He’s very good with children.

او با بچه ها خیلی خوب است.
هفتم: چیزی که از نظر اخلاقی درست باشد. در مثال های زیر خوب (good) در این معنی به کار رفته است:

She has tried to lead a good life.

ترجمه: او سعی کرده است که زندگی خوبی داشته باشد.

a good deed.

ترجمه: یک عمل خوب، یک عمل صالح

Giving her that money was a good thing to do.

ترجمه: دادن این پول به او کار خوبی بود.

He is a very good man.

ترجمه: او مرد بسیار خوبی است.
هشتم: پیروی از مجموعه ای قوانین یا اصول:

It is good practice to supply a written report to the buyer.

ترجمه: تهیه یک گزارش کتبی به خریدار روش خوبی است.

She was a good Catholic girl.

ترجمه: او دختر كاتولیك خوبی بود.
نهم: کسی که تمایل دارد به دیگران کمک کند؛ کسی که به دیگران ابراز مهربانی می کند؛ مهربان. کلمه خوب (good) در جمله زیر در این معنی به کار رفته است:

He was very good to me when I was ill.

ترجمه: او با من خیلی خوب بود، وقتی من بیمار بودم.
دهم: خوب (well) و مؤدبانه (politely) رفتار کردن. (درباره کودکان):

You can stay up late if you’re good.

ترجمه: می توانی دیر بیدار شوی اگر خوب باشی.
یازدهم: فرد یا عضو سالم (healthy) و نیرومند (strong)؛ تندرست.

How are you?’ ‘I’m good.’

ترجمه: حال شما چطور است؟ من خوبم.
دوازدهم: داشتن تأثیر سودمند و مفید بر اشیاء و اشخاص.

Too much sun isn’t good for you.

ترجمه: آفتاب زیاد برای شما خوب نیست.

This book is no good to me: I need the new edition.

ترجمه: این کتاب خوبی نیست. من به ویرایش جدید احتیاج دارم.
سیزدهم: مناسب و درخور

Now is a good time to buy a house.

ترجمه: اکنون زمان خوب و مناسبی برای خرید خانه است.
چهاردهم: نشان دادن تأیید؛ برای نشان دادن اینکه شما آنچه را گفته شده یا انجام گرفته تأیید می کنید، یا نشان می دهد که می خواهید به موضوع جدیدی از مکالمه بروید.

Dinner’s ready.’ ‘Good— I’m starving.’

ترجمه: “شام آماده است.” “خوب – من گرسنه ام.”

I got the job.’ ‘Oh, good.’

ترجمه: “من کار را پیدا کردم.” “اوه ، خوب است.”

Good, I think we’ve come to a decision.

ترجمه: خوب، فکر می کنم ما به تصمیمی رسیده ایم.
پانزدهم: فقط قبل از اسم (غیررسمی) به عنوان نوعی ستایش استفاده می شود.

Good old Jack!

I’ve ordered some drinks.’ ‘Good man!’

شانزدهم: در مصاحبه ها (به صورتِ غیر رسمی) در مقام تعجب به کار می رود.

Good heavens!

(نداى حاكى‌ از شگفتى‌) پناه‌ بر خدا!، خداى من‌!

Good God!

اى داد، عجب، اى خدا.
هفدهم: بزرگ از نظر تعداد (number)، مقدار (amount) یا درجه (degree).

a good many people.

تعداد خوب (زیادی) از مردم.

The kitchen is a good size.

اندازه آشپزخانه خوب است.
هجدهم: حداقل، کمتر از؛ نه بیشتر از.

We waited for a good hour.

ما خوب (حداقل) یک ساعت منتظر ماندیم.
نوزدهم: از اول تا آخر، به طور کامل، کامل، تمام، دقیق.

You’ll feel better after a good sleep.

تو بعد از یک خواب خوب (=کامل) احساس بهتری خواهی داشت.
بیستم: سرگرم کننده
در این معنی معمولاً قبل از اسم چیزِ سرگرم کننده می آید.

a good story/joke.

ترجمه: لطیفه/داستان خوب.
بیست و یکم: برای زمان خاص / فاصله خاص.
داشتن انرژی، سلامتی، قدرت و غیره به اندازه کافی برای مدت زمان یا مسافت خاص.

You’re good for (= you will live) a few years yet.

شما برای چند سال خوب هستید. (= زنده خواهید ماند)
بیست و دوم: معتبر بودن برای چیزی

The ticket is good for three months.

بلیط برای سه ماه خوب (معتبر) است.
بیست و سوم: محتمل برای فراهم کردن چیزی

He’s always good for a laugh.

او همیشه برای خندیدن خوب است. [یعنی او محتمل است که شرایط خندیدن را فراهم کند.]

Bobby should be good for a few drinks.

بابی باید برای چند نوشیدنی خوب باشد.
معانی مذکور در ویرایشِ هشتمِ کتابِ (Oxford Advanced Learner’s Dictionary) آمده است.

 مسعود تلخابی

همچنین ببینید

از بستر های زیست اخلاقی (اخلاق قاعدگی)

مردان ژاپنی درد قاعدگی را شبیه سازی کردند. زمانی می توانیم  کسی را به درستی …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *