دازاین (Dasein)

دازاین (Dasein) واژه و مفهومی بنیادین در فلسفه مارتین هایدگر است. این کلمه پیش از هایدگر هم به کار رفته است. هایدگر تلقی جدیدی از این کلمه ارائه داد. از این رو “دازاین” را به صورت های مختلفی تعریف کرده اند:
الف – واژۀ آلمانی است به ‌معنی وجود (existence).
ب – فیلسوفان آلمانی آن را به ‌معنی وجود هر موجودی به‌کار برده‌اند.
ج – واقعیت یا وجود حقیقی در “قلمروِ فضایی – زمانی” (spatiotemporal realm)
د – در فلسفه هگل (1770 – 1831) به معنی “وجود” (existence) است.
ه – در اگزیستانسیالیسم (existentialism): بودن در جهان (being-in-the-world)
و – در فلسفه هگل: وجود (existence)، “وجود مُحَدَّد و مُقَیَّد و مُعَیَّن” (determinate being) واژه ” determinate” به چیز ثابت و محقَّقی اطلاق می شود که داراى محدوده‌هاى دقيق‌ و تعيين‌ شده است.‌
ز – در اگزیستانسیالیسم به ویژه در آراء هایدگر و یاسپرس: وجود انسانی (human existence)، بودن انسان در جهان (the being of man-in-the-world)
هایدگر اصطلاح “دازاین” را به کار می برد تا بدان به تجربه وجودی اشاره کند که مخصوص انسان ها است.
“دازاین” شکلی از وجود است که به مرتبه “خودآگاهی” و “آگاهی” رسیده است، و می بایست با قضایا و مشکلاتی مواجه شود. مشکلاتی از قبیلِ: “وجود خود” (personhood)، مرگ و میر (mortality) و مسأله غامض یا پارادوکس زندگی در ارتباط با دیگر انسان ها در حالی که سر انجام با خویشتن تنها می باشد.


مارتین هایدگر (Martin Heidegger) “دازاین” (Dasein) را به دو تکواژش Da (این‌جا/آن‌جا) و Sein (بودن) می‌شکند و معنای ویژه‌ای بدان می‌بخشد که ارتباط پیدا می‌کند با پاسخی که او به پرسش «انسان کیست؟» می‌دهد.
دازاین در اندیشۀ هایدگر وجودی است که با زمانیت خود شناخته می‌شود و معنی وجود در زمان را تجلی می‌بخشد. دازاین همیشه وجودی درگیر دنیاست. دازاین وجود ما آدمیان است که تفاوتی با همۀ وجودهای دیگر دارد از این حیث که نگران وجود خویش است. آنچه ما هستیم، در روزمرگی متوسط ما، تعریف دازاین از نظر هایدگر است.
در دا ـ زاین، “دا” محل ظهور و بروز “زاین” است. هایدگر هستی ویژۀ انسان را با اصطلاح دازاین (dasein) مشخص می‌کند. منظور این است که هستی انسانی همواره نه در خود و «این‌جا» بلکه «آن‌جا»، بیرون از خود فرافکنده شده (projected) است.
دازاین به دو شیوۀ اساسی با جهانش مرتبط است؛ از طریق انفعالات (affections) و از طریق فهم.
اضطراب مهم‌ترین انفعال ما است. دلشورۀ انسان از چیز خاصی نیست بلکه بیان وضعیت انسان به‌عنوان موجودی افکنده شده (thrown) در جهان است.
فهم نیز بر اهتمام عملی دازاین و فرافکنی‌اش استوار است و همیشه تأویل را می‌ طلبد؛ در عین حال تأویل نیز همیشه بر فهمی قبلی استوار است. هایدگر این ارتباط را «دور هرمنوتیکی» (hermeneutic circle) می‌نامد. تأویل با زبان و یا بهتر بگوییم با گفتار (discourse) پیوند دارد. گفتار همان ارتباط زنده و ملموس میان موجودات انسانی است که شالودۀ زبان است. در زبان است که چیزها بیان، منتقل و روشن می‌شوند و در این‌جاست که زبان با حقیقت، به‌مثابۀ آشکار شدن چیزها، پیوند می‌یابد.
انسان به‌عنوان موجودی فرافکنده، پیشاپیش در آینده است و به‌عنوان موجودی افکنده (مشغول به آنچه بوده) در گذشته است و بنابراین، زمان‌مند (temporal) است، اما زمان‌مندی دازاین را نیز همانند مکان‌مندی‌اش نباید به معنای قرار داشتن در «ظرف» زمان فهمید، بلکه دازاین حامل (bearer) زمان‌مندی است.
به نظر هایدگر مسألۀ بنیادین هرگونه هستی‌شناسی در پدیدۀ زمان، البته اگر به‌درستی درک شود، قرار دارد. اما اگر هستی را باید به‌وسیلۀ زمان درک کرد پس هستی در سرشت زمانی آن درک می‌شود؛ در این صورت آنچه «غیرزمانی» یا «فوق زمانی» نامیده می‌شود، نیز از حیث وجودشان زمانی‌اند.

 مسعود تلخابی

همچنین ببینید

تقریری از قانون علیت

جهان، مملوّ از پدیدار های گوناگون است. این پدیدار ها، ماهیت هایِ موجودی هستند، که …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *