خانه / قلمرو های فلسفه / تاریخ فلسفه / جغرافیاگرایی (geographism)

جغرافیاگرایی (geographism)

عوامل طبیعی در پدیده های تاریخی، فرهنگی و اجتماعی هر جامعه نقش تعیین کننده ای دارد. عده ای این نظریه را تا سقف “جبر گرایی جغرافیایی” پیش برده اند. این گروه اعتقاد دارند که عوامل طبیعی، در پدیده های تاریخی، فرهنگی و اجتماعی هر جامعه نقش قاطع و تعیین کننده یی دارد، و تخلف ناپذیر می باشد. اثرات محیط طبیعی نه تنها در فعالیت های اجتماعی، بلکه در پرورش ذهن و روان انسانی هم دخالت دارد. جبر گرایان جغرافیای شرایط طبیعی را عامل قطعی و تعیین ‌کننده رویدادهای انسانی می دانند. این دیدگاه انسان را یک سره در بند شرایط زیستگاهی خود می داند، و معتقد است که همین شرایطِ جغرافیایی است که الگوهای زندگی او را رقم می زند. از این منظر، هیچ نوع فعالیت انسانی نمی تواند جدا از بستر عوامل و شرایط محیط طبیعی صورت گیرد، و تکامل یابد. از دوره باستان، تأثیر عوامل آب و هوا در پدیده های  انسانی همواره مورد توجه و مطالعه خاص فلاسفه و دانشمندان بوده است.
ارسطو و ابن خلدون هر دو به تاثیرات عمیق آب و هوا در همه فعالیت ها و تلاش های انسانی معتقد بودند. ارسطو علت كامیابی یونانیان و حتی برتری عقلی آنان را آب و هوای معتدل یونان می دانست.
بقراط در قرن چهارم قبل از میلاد كتابی به نام آب ها، هواها و جاها نوشت، كه در آن به اختصار از تاثیر محیط جغرافیایی در ساختمان طبیعی اقوام و تشكیلات قانونی دولت ها سخن گفت. بقراط به پزشکان توصیه می‌ کرد که وضع اقلیمی، فصول، باد و هوا و … را مطالعه کنند، و به تأثیر آنها توجه داشته باشند.
ابن ‌خلدون بر این باور بود که شرایط و احوال و دگرگونی های اجتماعی متفاوت، بیشتر از محیط جغرافیایی و آب و هوا سرچشمه می‌ گیرد. ابن ‌خلدون نظریه معروف خود را درباره قبیله و شهر ارائه داد، و به نقش محیط طبیعیِ این واحد‌ها به عنوان عامل تعیین ‌كننده اشاره كرد.
استرابو معتقد بود كه میهن او (یونان) بهترین آب ‌و ‌هوا و در نتیجه بهترین شیوه حكومتی را دارد.
منتسکیو باور داشت که محیط جغرافیایی در صفت جسمانی و فضائل روانی انسانی تأثیر فراوان دارد.
مطابق نظر گریفیت تیلور برای هر کشوری، بهترین برنامه را طبیعت تعیین کرده است، از این رو انسان ممکن است بتواند فقط یک یا دو درصد کویر را تغییر دهد. طبیعت برای جهان، یک طرح جامعی تهیه دیده است، و این طرح را نمی ‌توان بیشتر تغییر داد.
اسپنسر طرفدار جدی نفوذ آب و هوا در فعالیت  های انسانی است.
توماس باكل معتقد است آب و هوا، خاک، غذا و منظره كلی طبیعت در تاریخ حیات هر قوم موثر بوده است.
آلن چرچیل سمپل معتقد است انسان زاده‌ی زمین است، و منظورش این است كه زمین سازنده انسان است، زمین به انسان غذا می‌ دهد، ارگانیسم او را می ‌سازد، و فعالیت‌های وی را در قالب محیط شكل می‌ دهد، و افكار و اندیشه‌های او را در بستری كه محیط تعیین كرده است راه می‌ برد، و انسان را با مشكلاتی كه برخورد با آنها ارگانیسم وی را استوار و نیروی تفكر و اندیشه‌اش را تند و تیز و یا تلطیف و رام می ‌گرداند، روبرو می ‌كند.
ادوین اکستر (1868 – 1938) پس از مطالعات زیاد در نیویورك و دنور و مقایسه درجه حرارت روزانه، فشار هوا، میزان رطوبت، تاثیر بادها، اثرات روزهای آفتابی و ریزشهای جوی روابطی بین عوامل آب و هوا و میزان جرائم و تبه کاریها و خود کشی ها پیدا کرد.
هان تینگ تون عامل آب و هوا را یک عامل تعیین کننده در سلامتی، کارایی جسمی، ذهنی و روانی می‌ دانست. او پیشرفت تمدن را نتیجه این انرژی، کارآیی، هوشمندی و نبوغ جمعیتی می ‌شناسد. وی در کتاب خود به نام “اقلیم و تمدن” برای نمایش بستگی جامعه انسانی به محیط جغرافیایی، دو نقشه جالب توجه به ما عرضه داشته است. یکی از این دو نقشه نشان می دهد که در برخی از نواحی معتدل نیمکره شمالی اقوامی به سر می برند که از لحاظ تندرستی و نیرومندی بر اقوام دیگر برتری دارند، و به وسیله نقشه دیگر آگاه می شویم که جامعه های بزرگ انسانی در همین نواحی معتدل پدید آمد. طرفداران جبر آب و هوایی، مساعدت و عدم مساعدت آب و هوا را، عامل اصلی در پیدایش و گسترش حیات به شمار می‌آورند. نقشه‌های پراکندگی جمعیت در جهان، این موضوع را به روشنی به نمایش می‌ گذارند.
“فلسفه” یک پدیده اجتماعی است. این پدیده، چون پدیده های دیگر اجتماعی تحت تأثیر عوامل محیطی و شرایط اجتماعی قرار دارد.

 

مسعود تلخابی

 

همچنین ببینید

ما و فلسفه اشراق ۲

عرفان ما نسب‌نامه‌ای افلاطونی دارد و این «فّلاطون خم نشین» بوده که راز حکمت را …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *