خانه / قلمرو های فلسفه / فلسفه أولی / ذهن و موجودات ذهنی

ذهن و موجودات ذهنی

ذهن چون ظرفی است که موجودات ذهنی (محسوسات، مخیلات، موهومات، معقولات و …) در آن قرار می گیرند. این موجودات ذهنی از سه فرض خارج نیستند: فرض اول: برای تک تک آنها “مابازاء”ی در عالم خارج باشد.

فرض دوم: برای هیچکدام از آنها “مابازاء”ی در خارج نباشد.

تنها راه آگاهی ما از جهان خارج همین موجودات ذهنی است. این موجودات، زمانی کاشف از واقعیت خواهند بود که “مابازاء”ی در عالم خارج داشته باشند. اگر هیچ “مابازاء”ی برای آنها وجود نداشته باشد، ما هیچ اطلاعی از فراسویِ ذهن نخواهیم داشت. عالم خارج برای ما یک راز سر به مهر خواهد بود. برای فرض دوم صورت هایی قابل تصور است: صورت اول: اصلا خارجی وجود نداشته باشد، و تنها ذهن و موجودات ذهنی واقعیت داشته باشند. صورت دوم: عالم خارجی باشد که موجودات ذهنی ما با آنها مطابق نباشند.
فرض سوم: برای برخی از آنها “مابازاء”ی خارجی وجود دارد، و برای بعضی دیگر “مابازاء”ی خارجی وجود ندارد، بلکه ذهن، خود طی فرایندهای گوناگونی موجوداتی ذهنی می آفریند. این فرایند گاهی چنان ظریف صورت می گیرد، که در عرصه خودآگاه ذهن قرار نمی گیرد. ذهن علاوه بر اینکه منفعل است، فعال نیز می باشد. موافق فرض سوم است که ذهن مفاهیم “حقیقت” و “باطل”، “صادق” و “کاذب” را می سازد. “حقیقت” و “صادق” به آن موجودِ ذهنیی اطلاق می شود که “مابازاء”ی در فراسوی ذهن دارد، و “باطل” و “کاذب” به آن موجودِ ذهنیی اطلاق می شود که “مابازاء”ی در فراسوی ذهن ندارد. گاهی جنبه فعال ذهن چنان موجوداتی می آفریند که از حقيقت به طور كلى خالى است، و جز موهومى كه وهم مُتوَهِّم آن را تراشيده نيست. سرابى است كه خيال آن را به صورت حقيقت جلوه داده است. سنگی را در نظر آورید که به صورت انسانی تراشیده شده است. بزرگ و عظیم است. درباره این شیئ تصدیق های مختلفی ممکن است در ذهن به وجود آید: سنگ است. به صورت انسان است. نفع می رساند. ضرر می زند. اگر در برابرش تعظیم کنند حاجاتشان را برآورده می کند. ربّ است. معبود است. و … کدام یک از این تصدیق ها حقیقت دارد. مطابق با واقع است، و در فراسوی ذهن “مابازاء”ی دارد؟ این اصنام و بتها از حقيقت جز اين مقدار كه سنگ يا چوب يا فلز اند، بهره ای ندارند. گزاره هایی که آن را ربّ و معبود و نافع و مُضِرّ و قاضی الحاجات می دانست، حقیقت ندارد. این ها فقط نام هایی است که از ناحيه پرستندگانِ آنها بر آنها اطلاق شده است. اما درباره انسان و انسان ها چه جیزی حقیقت است؟ و چه چیزی باطل؟ انسان از حقيقت جز اين مقدار بهره ندارد، كه موجودى متشکل از اجزاء است، و می تواند صفاتی برای خود کسب کند. اينها حقيقتِ انسان را تشكيل مى‏ دهند، اما زايد بر اينها آنچه را كه عقل اجتماعى بر آن اضافه مى‏كند، همه موهوماتند كه اضطرار و ناچاری باعث شده آنها را معتبر بشمارد، مانند اينكه فلان انسان نيرومند، و آن يكى سلطان، و آن ديگرى رئيس، و آن چهارمى محترم، و آن پنجمى ثروتمند، و آن ششمى عزيز، و آن يكى صاحب اولاد، و ديگرى یاران و یاورانی دارد. همه اينها جز سرابى باطل و رؤیایی كاذب، چيز ديگرى نيستند. بر همين منوال هر موجود ديگرى را كه تحت تجزيه عقل بياوريم عبارت است از يك يا چند حقيقت و چند خرافه و موهوم. مثال های مذکور را علامه طباطبایی در المیزان آورده است. از میان فرض های های سه گانه فرض سوم به حقیقت نزدیکتر است.

مسعود تلخابی

همچنین ببینید

حافظ و سهروردی (1)

از شمن‌های آسیای مرکزی و آلتایی تا اهالی کاهونا در اقیانوس آرام و بومیان قاره‌های …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *