خانه / فلسفه دین / تجربه دینی (Religious experience)

تجربه دینی (Religious experience)

چگونه انسان خداوند را ادرک می کند، و او را در می یابد؟ آیا این ادراک مبتنی بر همان ابزارهای ادراکی متعارف چون حواس و عقل است؟ یا اینکه این ادراک بر پایه ابزار و توانایی دیگری بنا شده است؟ در اینجا دو نظریه وجود دارد:
نظریه اول:
از نظر بیشتر فیلسوفان، منشاء معارف مادی و طبیعی بشر چون معرفت به جهانِ ماده یا معرفت به نوع انسان حسّ است. ذهن آدمی نخست موجودات جهان طبیعی را ادراک می کند، آنگاه همواره بین پدیده های آن، یعنی محسوسات روابطی ایجاد می کند. سرانجام از میان این روابط پیکر “بینش عقل” “علوم” و “ماوراءالطبیعه” ظاهر می شود. این مُدرَکات حسی و اندیشه های ناشی از آنها، مُوجِب فراهم آمدن احساسات و امیال و ارزیابی هایی می شود. فضایل و اصول اخلاقی و زیبایی شناسی هم نتیجه آنها است. بنابراین معارف بشری، عقاید دینی و آراء راجع به خداشناسی جز انعکاسی از جهان محسوس و ذهن آدمی و تاریخ بشری چیزی دیگر نیست.
نظریه دوم:
برخی معتقدند که ادراک خداوند و شؤون او اساس و مبنای دیگری دارد. این ادراک بر حواس و عقل تکیه ندارد. بر خلافِ فلسفه و علوم طبیعی و دانش های متداول دیگر بشری است که همه از حس و عقل بر می خیزند. به اعتقاد این گروه، این مبنی و اساس انسان را قادر می سازد تا بینشی به حقیقت پیدا کند که از طریق دیگر ممکن نیست. این مواجهه با “خداوند” و “شؤون خداوند” یا به تعبیر برخی “حقیقت”، و ادراک آن “تجربه دینی” (Religious experience) نامیده می شود. بنابرین، “تجربه دینی” بر قوه مُدْرِکه دیگری استوار است. این تجربه احساس دیگری است. با احساس معمول و متداول که در علوم و شعب مختلف معارف بشری وجود دارد، متفاوت است. موافق نظرِ این گروه، این نوع ادراک، ناشی از احوال و مقامات بسیطی است، به همان بساطت و بی واسطگی مُدرَکات اولی حسی و بر این مبنا نیز همواره بینشی حاصل می شود که کشف از “حقیقت الحقایق” (ultimate reality) می کند و مستقل و یله از مبانی علوم طبیعی است. منظور از “حقیقت الحقایق” (ultimate reality) چیزی است که عالی ترین، نهایی ترین و اساسی ترین واقعیت و قدرت در کل واقعیت است.
بنابرین، همراه با این مباحث پرسش های پدیدار می شود:
اول: تجربه دینی چیست؟
دوم: این تجربه مبتنی بر کدام توانایی و ابزار در انسان حادث می شود. آیا این ادراک به واسطه قدرتی است که خارج از قوای شناخته شده و معروف است؟
سوم: سوژه “تجربه دینی” چیست؟
چهارم: اگر سوژه “تجربه دینی” موجود مافوق الطبیعه قدسی است، در این صورت، آیا این موجود همواره به آن بی واسطگی که گفته شد به درک درمی آید؟
پنجم: آیا ماهیت و مکانیسم آن با محسوسات یا مُدْرَکات ناشی از حس تفاوت دارد؟
سرانجام به این پرسش ها، سؤال دیگری می توان افزود که بنیادی تر از پرسش های مذکور است: آیا اصلا چنین چیزی وجود دارد؟
یک جزء در “تجربه دینی” وجود دارد که خارج از حوزه “شک منطقی” است. این جزء به هر شکلی که تقریر یابد، یعنی اعم از آنکه تکیه بر جنبه فعلی یا انفعالی “تجربه دینی” کند، همواره موجب می شود که “تجربه دینی” نوعی خاص از تجربه گردد؛ متمایز از انواع هم ریشه خود. این تمایز، معلول تمایز حقیقت یا حقایق عینی است که ذهن آدمی بدان چنین پاسخی را داده است. سوژه این تجربه با سوژه تجربه های متداول متفاوت است. این سوژه چون غائب از حواس و عقل است، مقتضی احساس و ادراک دیگری است.
“تجربه دینی” دینی دو وجهه و جنبه دارد:
الف – جنبه انفعالی
ب – جنبه فعلی
منظور از جنبه انفعالی ادراک آن “واقعیت بنیادین و غایی” و “سیطره او بر جهان” است. جنبه فعلی آن واکنش شناختی و عاطفیی است که انسان به این ادراک خود نشان می دهد. “تجربه دینی” از جنبه فعلی خود، حاوی فضائلی است چون “ارادت” و “عشق” و “هیبت” و “حمد”. این فضائل گرچه مختص به مذهب و دین نیستند، ولی آنچه از آنها که همواره از آنِ “دین” است، با آن چه به غیر دین تعلق دارد، تا حدی متفاوت است. “عشق” یا “احترام” در دین با عشق و احترام در زمینه های دیگر متفاوتست. این تفاوت به واسطه وجود امریست که اولاً آن امر فقط در ادیان وجود دارد، و ثانیاً هر انفعال دینی همواره پاسخی بدانست، و آن مسأله “ربانیت” (divinity) می باشد.
این تفاوت درجه بالایی از وضوح را داراست. حتی کسانی که معتقدند این اختلاف و تفاوت به واسطه نوعی از ارزشگذاری است که فقط در ادیان موجود است و آن ارزش بی حد به تقدس می باشد، باز خاصه دین و مستلزمات آن را متوقف بر وجود موجود واحدی می کنند که موجب پیدایی ادیان می شود.

مسعود تلخابی

همچنین ببینید

به بهانه داستان «کبوتر طوق‌دار» ۱

کلیله و دمنه تنها اثر ادبی در جهان باستان است که از حدود هزار و …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *