خانه / فلسفه دین / سازوکار تجربه دینی

سازوکار تجربه دینی

سازوکار “تجربه دینی” چگونه است؟ در پاسخ به این پرسش نظریه های مختلفی پدید آمده است.
برخی معتقدند ادراک یک موجود قدسی و مافوق الطبیعه کاملاً با ادراک محسوسات فرق دارد. این ادراک، به سختی با مفاهیم ناشی از قیاسات بشری و تخیلات سازنده صور خیالی قابل تعبیر است.
صوفیه و عرفا از قدرت خاصی سخن می گویند که انسان را قادر به تجربه بی واسطه می کند. این تجربه به کشف و شهود حاصل می شود.
برخی هم از ارتباط “تجربه دینی” و آراء و اندیشه های بشری سخن گفته اند، و این دو را در ارتباط با هم دیگر تبیین نموده اند. به اعتقاد ایشان مفهوم ابتدائی خدا، یعنی مفهومی که بعدها موجب تصور خدا به معنای کنونی شده است، از اعمال ذهنی و مغزی ای منبعث می باشد که در جریان بینش انسانی معمولاً در کار است. این مفهوم ابتدایی، قابل تطبیق بر موضوعِ طبیعیِ قابلِ ادراک است که می تواند معنای قدوسیت را متحقق کند، و عواطف دینی را برانگیزد. بعد از فرایند ادراکی مذکور، تجربه دینی پدیدار می شود. بنابرین نخستین ظهورِ تجربه دینی در بین بشر باید بر آن پایه باشد که فیلسوفان بزرگ بنا نهاده اند. این بنا محصول و نتیجه ایتدایی ترین تفلسف ها در جهان مادی و آدمی است.
بدین لحاظ، مفهوم ابتدایی خدا محصول حضور و شهود بی دلیل و بی بینه نیست، نباید چنین پنداشت که این مفهوم محصول یک استعداد عالی است که در کار اشراق و شهود است.
بدین ترتیب قول اصحاب دین و اقوال خداشناسان در تماس مستقیم خدا با روح، بدان بی واسطگی نیست که بیان شد، بلکه مسأله ای است علّی و معلولی.
بدین ترتیب تماس مسقیم خدا با روح، یا روح با خدا بی وساطت آراء و اندیشه های انسان اتفاق نمی افتاد، بلکه میان آراء و اندیشه های انسان و “تجربه دینی” رابطه علی و معلولی برقرار است. بدین ملاحظه مشاهده آن، مشاهده بی واسطه نمی باشد.
لبّ این نظریه تصدیق این قضیه است که: «هیچ کس خدا را به هیچ گاه ندیده است.» (وَ لَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي …) (اعراف: 143)
وقتی رؤیت خداوند ممکن نباشد، تجربه بی واسطه او هم مقدور نخواهد بود.
این بینش درباره خدا همان بینشی است که ما به روح و خویشیِ خویشتنِ خویش داریم. روح و خویشیِ خویشتن (=من) مجزا و متمایز از کالبد مادیست. در این مورد هیچ گاه موضوعِ بینش بعینه در منظر ذهن قرار نمی گیرد. آنچه در محضر ذهن متجلی می شود، ابتداء شَبَه و نظیریست از آن موضوع، سپس این نمایش ذهنی با نتایج عملی توجیه و تصدیق می گردد.
از نخستین عهدِ بشر، تماس با خدا وجود داشته است، بدون آنکه بالصراحه به مفهوم یزدان و اهریمن رسیده باشد. این نسبت و تماس هیچ گاه صورت دین به خود نگرفت، مگر زمانی که انسان به این عقیده رسید که این چنین موجودات خدایانند.
در کتاب مقدس آمده است: «کسی که نزد خدا آید باید معتقد باشد که خدایی هست.» این عبارت می رساند که دین و تجربه دینی همواره بر رأی و نظرِ خداشناسی بنا می شود، و رأی و نظرِ خداشناسی هیچ گاه نمی تواند از تجربه دینی منبعث شود، زیرا تجربه دینی به وجود نمی آید؛ مگر وقتی که اندیشه خداشناسی رو نماید.
در میان اصحاب دین، شایع است که آراء خداشناسی همواره مبتنی و مؤسَّس بر تجربه دینی است، و آراء خداشناسی، کاری جز توجیه و تفسیر تجربه دینی ندارد.
این عقیده تا بدانجا صحیح است که در زنجیره بسطِ تأثیر و تأثریِ تجربه دینی و آراء خداشناسی نقطه شروع به حرکت خود را در کجا قرار دهیم. برای نمونه اگر در سری اعداد طبیعی دقت کنیم می بینیم که هر عدد فردی ماقبل عدد زوج و هر عدد زوجی ما قبل عدد فرد است. از این رو اگر ما در این زنجیره تقدم و تأخری اعداد زوج بر فرد و بالعکس اعداد فرد بر زوج پیش رویم، حتماً به عدد نخستین این سری می رسیم؛ یعنی «عدد یک».
به همین ترتیب و صورت اگر در زنجیره متناوب “خداشناسی” و “تجربه دینی” به عقب برگردیم، و تقدم ها و تأخر ها و تقابل ها و توقف های “تجربه دینی” بر “خداشناسی” و “خداشناسی” بر “تجربه دینی” را جستجو کنیم، به نقطه ای می رسیم که مبداء این زنجیره است. سرانجام ملاحظه خواهیم کرد که این توقف ها ما را به یک خداشناسی طبیعی بسیار خام خواهد رسانید که مقدم بر هر تجربه دینی و موجب ظهور همه تجربیات دینی می باشد.
وقتی یک مسیحی اعلام می کند که او را تجربه ای است مبنی بر حلول عیسی در او، او با این اعلام جز بیان تجربیات بی واسطه خود قصد دیگری ندارد. قصد او از این اِعلام فقط بیان تجربیات بی واسطه خود که «تسلی» و «وجد» و «صفا» و «تعالی اراده» است چیز دیگر نمی باشد. او در اینجا از یک طرف می گوید که حالات ذهنی فوق بر حسب القاء مسیح است و از طرف دیگر می گوید که این رأی را بنابر تجربه خاص خود به شخص مسیح حاصل کرده است.

بر این تقدیر: هر تجربه دینی از یک رأی خداشناسی منبعث می شود، و این رأیِ نوِ خداشناسی موجب ایجاد تجربه دینی نو بعدیست و به همین ترتیب ادامه می یابد. از این تقابل توقف نتیجه می شود هر یک از دو قول زیر صحیح و فقط ناظر به یک قسمت از حقیقت اند:
الف – آراء خداشناسی مُحدِث تجربیات دینی اند.
ب – و برعکس، تجربیات دینی مؤسَّس و مُعلَّل بر آراء خداشناسی اند.
از آنچه گفته شد چنین به دست می آید که:
انسان نخست به اندیشه ابتدایی و خام خویش با خدا آشنا می شود. نخستین آشنایی با خدا یک رأی و اندیشه است، نه یک تجربه دینی. مبتنی بر این سنگ زیرین تجربه های دینی پدیدار می شوند، و بر وسعت آشنایی انسان از خدا و امور خدایی می افزایند. آنگاه بر پایه این تجربه ها بر قلمرو اندیشه ها و آراء انسان درباره خداوند افزوده می شود، و دقت و ظرافت آن بیشتر می گردد. باز بر اساس این آراء و اندیشه ها تجربه های دیگری شکل می گیرد. تجربه های اخیر باز بر وسعت اندیشه های بعدی می افزاید. این چنین زنجیره تجربه ها و آراء پشت سر هم، مقدار شناخت انسان را از خداوند زیادتر می کند، و این سیر همچنان رو به آینده ادامه می یابد. بنابرین اندیشه راجع به خدا از طریق تجربه دینی و دهلیزهای آن شکل گرفته است. چنانکه نخستین اندیشه ها بستر تجربه را فراهم می کرد، تجربه ها هم ذهن ها را به آراء و اندیشه های ظریف تر و دقیق تر هدایت می کرد.

مسعود تلخابی

همچنین ببینید

به بهانه نقد «کبوتر طوق‌دار»‌ ۲

از آرمان تا واقعیت خانم باربارا تاکمن، مورخ و متفکر آمریکایی، می‌گوید:حاکمان در عرصه حکومت، …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *