خانه / فلسفه ملاصدرا / شرح اسفار ملاصدرا / گزیده ای از مباحث جلسه 9 شرح اسفار ملاصدرا- 1394/10/12

گزیده ای از مباحث جلسه 9 شرح اسفار ملاصدرا- 1394/10/12

گزیده ای از مباحث جلسه 9 شرح اسفار ملاصدرا- 1394/10/12

مدرس: مسعود تلخابی

مطلب هشتم: صلاة
«وَالصَّلاةُ عَلى صَفوَةِ عِبَادِه»؛ اهل لغت می گویند صلوة گاهی از بنده است یعنی از انسان هاست که به معنی دعا می شود؛ گاهی از ملائکه است که می شود استغفار؛ گاهی صلوة از خداوند صادر می شود که می شود رحمت.
به اعتبار فاعل، صلوة معانی مختلفی می یابد. «وَالصَّلاةُ عَلى صَفوَةِ عِبَادِه» یعنی رحمت بر برگزیده بندگانش.
مطلب نهم: عباد و عبد
عِبَاد جمع عَبد است و عَبد یکی از بالاترین مقام هایی است که برای انسان می تواند وجود داشته باشد. شما در نماز می گویید «اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ»، صلی الله علیه و آله و سلم یا آن آیه اسراء را «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ…»، این خیلی مهم است که این جا این کلمه را می آورد یعنی عبد است که به معراج می رود. صَفوَةِ عِبَادِه یعنی برگزیده بندگانش؛ در عبودیت هم مراتبی وجود دارد.
مطلب دهم: هدایت
«وَ هُدَاةِ الخَلقِ إلى مَبدَئِهِ وَ مَعَادِه». هُدَاة جمع هادی است یعنی آن کسانی که هدایت می کنند خلق را إلى مَبدَئِهِ وَ مَعَادِه. هدایت گاهی با «إلی» و گاهی با «لِ» متعدی می شود یعنی مفعول دومش با «إلی» و «لِ» است، مثلا «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ»؛ و گاهی هم بدون این ها می آید: «إهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم»؛ اهل لغت گفته اند وقتی با «إلی» و «لِ» می آید به معنای نشان دادن و ارائه طریق است ولی وقتی که مفعولٌ به دومش بدون حرف جر «إلی» و «لِ» می آید به معنی ایصال به مطلوب است.
پس «وَهُدَاةِ الخَلقِ إلى مَبدَئِهِ وَ مَعَادِه»، هدایت کنندگان خلق است به سوی مبدأ و معادش.
مطلب یازدهم: مبدء و معاد
دو چیز هم در فلسفه و هم در شریعت بسیار مهم است، مبدأ و معاد است. هر چقدر ما روی این دو کلمه بیندیشیم باز کم است. ما در این عالم یک تکثری می بینیم؛ یک تنوعی می بینیم؛ یک بُعد زمانی می بینیم یعنی یک جایی آغاز شده این جهان و دارد ادامه پیدا می کند. حالا شما جهان با این کثرت و با این امتداد زمانی اش را به عقب برگردانید؛ ببینید آیا جایگاهی برای شروع آن هست؟ نه تنها در امتداد زمانی اش، بلکه در امتدا غیر زمانی اش هم، در همین آن، برگردانید عقب، بایستی به یک مبدئی باز برگردید؛ همین طور در ادامه امتداد زمانی اش، بایستی به یک معادی باز برگردد. مهم ترین و غالب ترین مباحث شریعت، بر حول مبدأ و معاد می چرخد. هر چیزی که در شریعت آمده است، یا این [مبدأ] است یا این [معاد]، یا چیز های اندکی در میان این دو قرار گرفته است. مباحث مربوط به مبدأ و مباحث مربوط به معاد، از مهم ترین مباحث هم شریعت است و هم حکمت متعالیه است. حالا این جا این دو را ملاصدرا خیلی خوب می آورد: «وَهُدَاةِ الخَلقِ إلى مَبدَئِهِ وَ مَعَادِه»؛ ما را به مبدأ و معاد هدایت می کنند. ما در حکمت متعالیه در نهایت به این جایی برسیم که بدانیم مبدأ چیست؟ و بدانیم که معاد چیست؛ در شریعت هم بایستی به همین دو تا برسیم؛ اگر به این دو نرسیم، آن وقت نه روح شریعت را درک کرده ایم و نه روح حکمت متعالیه را. «إِنَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ» همین روند را دارد مطرح می کند، مبدأ و معاد را.
مطلب دوازدهم: ثقلین
«سِيَّمَا سَيِّدِ المُصطَفِين، مُحَمَّدِ المَبعُوث إلى كَافَّةِ الثَّقَلَين»؛ علی الخصوص، به ویژه سرور برگزیدگان، محمد صلی الله علیه وآله و سلّم، پیامبر برانگیخته شده به همه ثقلین. ثَقَلَين جمع ثَقَل است و معمولا از ثَقَل، جن و انس اراده می شود؛ چنان که در سوره الرحمان هم همین وجود دارد و روایاتی داریم که پیامبر ما و ائمه، مبعوثون به ثقلین (جن و انس) بودند.
مطلب سیزدهم: طهارت
«الّلهُمَّ فَصَلِّ عَلَيه وَعَلى الأروَاحِ الطَّاهِرَة»؛ بار خدایا، یا الله پس رحمت فرست بر او (بر پیامبر اکرم) و بر ارواح طاهره. طاهره چون مناسب با بحث ما و حکمت متعالیه است، خیلی خوب است که بدانیم. الأروَاحِ الطَّاهِرَة و الطَّاهِرَة و طهارت که هم یکی از اصول تعالیم شریعت است و یک باب گسترده ای در فقه برای همین است، خیلی مهم است. ما یک طهارت ظاهری داریم و یک طهارت باطنی داریم و این هر دو بایستی در مسیر حکمت متعالیه حاصل بشود. ظاهری همان طهارت از حدث و خُبث است؛ وضو، تیمم، غسل، این ها همه از این طهارت ظاهری است و طهارت باطنی مبتنی بر توحید است. «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»؛ این تطهیر در توحید نهفته است. این را از کجا می گیرم؟ از آن جا که «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ»؛ شرک عامل نجاست است. وقتی شرک عامل نجاست شد، پس توحید عامل طهارت است. حکمت متعالیه ما را به آن طهارت باطنی هم تواند رساند. «وَعَلى الأروَاحِ الطَّاهِرَة» و روح های طاهر، این که ملاصدرا ارواح را موصوف طهارت قرار می دهد این جا، می خواهد بگوید که این طهارت وصف باطن انسان هاست. چه کسانی؟ «مِن أهلِ بَيتِهِ وَأولاَدِه»؛ از اهل بیت پیامبر (ص) و فرزندان آن ها.
مطلب چهاردهم: اشباح زاهرة
«وَالأشبَاحُ الزَّاهِرَة»؛ أشباح جمع شبح است. شبح به معنای کالبد است. أشباح یعنی کالبد ها؛ زاهرة به معنای درخشان. الأشبَاحُ الزَّاهِرَة یعنی کالبد های درخشان.
مطلب پانزدهم: ولی و ولایت
«مِن أولِيَائِه وَأحفَادِه»؛ أحفاد به معنای فرزندان و نوه ها و بعد از نوه ها است. أولیاء جمع ولی است؛ ولی از کلمه «وَلْیْ» اشتقاق یافته است. کلمه وَلْیْ معنی اصلی اش قرب است. این که ما ولی الله می گوییم، یعنی آن کسی که به خداوند نزدیک است یا مثلا می گوییم ولی المومنین یا ولی الرسول، این کسی است که به حضرت رسول نزدیک است. این که ما می گوییم ولایت، ولایت ناظر به مفهوم قرب است. من زمانی ولایت علی را می پذیرم و ولایت و تولی به او را دارم که این قرب را داشته باشم، نه این که صرفا ادعای دوست داشتن. نمی گویم بد است ولی آن چیزی که این جا مد نظر است، تقرب است.
مستمع: – اگر دوست داشته باشیم نزدیک می شویم.
استاد: گاهی اوقات از نزدیک شدن خبری نیست. نزدیک شدن به این معناست که من به اوصافی که او دارد، متصف بشوم.
– پس آن می شود دوست داشتن دروغین.
بله، آن وقت می شود دوست داشتن کاذب. دوست داشتن یک جور خاصی است یعنی من به آن افکار، به آن اوصاف، به آن خلقیاتی که او متصف می شود، متصف بشوم؛ این جا وَلْیْ و تقرب حاصل شده است وگر نه غیر از این راهی برای تقرب وجود ندارد.
و این نخستین جملات و خطبه اسفار بود که امروز سعی کردم به سرعت تمامش کنم. إن شاء الله مطالب بعدی بماند برای جلسه بعد.

نویسنده: سهیلا جعفری

همچنین ببینید

به بهانه نقد «کبوتر طوق‌دار»‌ ۲

از آرمان تا واقعیت خانم باربارا تاکمن، مورخ و متفکر آمریکایی، می‌گوید:حاکمان در عرصه حکومت، …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *