خانه / قلمرو های فلسفه / فلسفه ذهن / تسمیه ها؛ صواب ها و خطاها

تسمیه ها؛ صواب ها و خطاها

از آن روز که چشم به جهان می گشاییم با اشیاء و موجودات بی شماری مواجه می شویم. در فرآیند این مواجهه علاوه بر این که اشیاء خارجی را در می یابیم اوصاف و ویژگی هایی هم از آنها ادراک می‌کنیم. موافق این ادراکات نامهای بر آنها می نهیم. این نامگذاری های وابسته به میزان ادراک ما از آن شیئ می باشد.
همه اشیایی که مورد ادراک ما قرار می گیرند به یک گونه نیستند. گاهی سنگی را ادراک می‌کنیم که وسط خیابان است. وقتی درباره این سنگ می اندیشیم ممکن است به این نتیجه برسیم که امکان دارد سنگ زیر چرخ ماشینی ‌رود و به سمت دیگری پرتاب شود، از این رو در منظر ما خطرناک جلوه می کند؛ بنابراین آن را “خطرناک” می نامیم.
گاهی گیاهی را مشاهده می‌کنیم. این سؤال در ذهن ما شکل می گیرد که آیا مفید است؟ یا مفید نیست؟ پاسخی که به این سوال می ‌دهیم نوع تلقی ما را درباره آن گیاه معین می‌کند. موافق این تلقی وصفی درباره آن در ذهن ما پدیدار می ‌شود، و تسمیه ای صورت می‌گیرد.
گاهی حشره ای را می بینیم همزمان دو واکنش ترس و انزجار در ما پدیدار می‌شود. موافق این واکنش ها تلقی و دریافتی از آن حیوان در ذهن ما به وجود می آید. موافق این تلقی تسمیه ای پدیدار می‌شود، و آن حیوان منفور و مضر نامیده می شود. حال ممکن است از آن حشره شناخت بیشتری به دست آوریم، و ضرورت وجود او را در نظام جهان به گونه‌ای دیگر دریابیم، و مبتنی بر این دریافت مفید بودن او را تشخیص دهیم، از این پس نام او نزد ناظر مفید خواهد بود.
گاهی انسانی را می ‌بینیم که لبخندی به ما می زند، در این نگاه چنین به نظر می آید که او انسانی مهربان است. دوستار ماست. نام او را “مهربان” و “دوست” می گذاریم. پس از مدتی بر ما معلوم می‌گردد که آن خنده ها به قصد فریب ما بوده است و درون او پر از کینه ها و حسدها و عداوت هاست. با این آگاهی نام او نزد ناظر دگرگون خواهد شد.
چند نکته، فضای مطالب مذکور را روشن تر خواهد کرد:
الف – تسمیه بر دو گونه است: “ارتجالی”، “اشتقاقی و انتقالی”.
در تسمیه ارتجالی بی آنکه مناسبت “لفظ” و ” معنی و مُسَمَّی” در نظر گرفته شود، لفظ در برابر معنی برای دلالت بر آن قرار می گیرد.
اما تسمیه “اشتقاقی و انتقالی” این گونه نیست. در این تسمیه نامگذار نخست وصفی از اوصاف و عنوانی از عناوین مُسَمَّی را در می یابد، آنگاه از لفظ دلالت کننده بر آن اسمی می سازد. برای مثال شخصی را می بیند آگاهی های زیادی دارد. وصف علم را از او در می یابد. آنگاه از این وصف اسمی می سازد، مانند عالِم. سپس این اسم را بر او اطلاق می کند.
ب – چنانکه اشیاء مورد ادراک متفاوت است ناظران نیز یک گونه نیستند. ناظرانی هستند که می ‌توانند به نام ها و اوصاف حقیقی موجودات پی ببرند، و ناظرانی وجود دارند که قادر به دریافت اسم ها و وصف های حقیقی موجودات نیستند.
گروه اول از ادراک برتری برخوردارند. این گروه در روابط اجتماعی نیز فریب نمی ‌خورند، و می‌ توانند چهره های واقعی موجودات و افراد را ببینند، و آنها را مبتنی بر آن چهره ها نام گذاری کنند. فاسقین را متقی نخوانند، و متقین را فاسق. ابلیس های آدم رو را تشخیص دهند، و از آنها احتراز نمایند.
ج – مولوی “تعلیم اسماء” به آدم را به این معنی می ‌داند و آیه «علم الاسماء» را موافق این تلقی تفسیر می کند. وی می گوید:
بو البشر كو عَلَّم الاسما بَگَست‏
صدهزاران علمش اندر هر رگست‏
اسمِ هر چيزى چنان كان چيز هست‏
تا به پايان جانِ او را داد دست‏
هر لقب كو داد آن مُبدَل نشد
آنكه چُستش خواند او كاهل نشد
هر كه آخر مؤمنست، اوّل بديد
هر كه آخر كافر، او را شد پديد
اسمِ هر چيزى تو از دانا شنو
سِرّ رمزِ عَلَّمَ الاسما شنو
اسمِ هر چيزى بَرِ ما ظاهرش‏
اسمِ هر چيزى بَرِ خالق سِرش‏
نزدِ موسى نامِ چوبش بُد عصا
نزدِ خالق بود نامش اژدها
بُد عُمَر را نام اينجا بُت‏پرست‏
ليك مؤمن بود نامش در الست‏
آنكه بُد نزديكِ ما نامش منى
پيشِ حق اين نقش بُد كه با منى‏
صورتى بود اين منى اندر عدم‏
پيشِ حق موجود، نه بيش و نه كم‏
(مثنوی معنوی؛ دفتر اول؛ ابیات: 1234 – 1243)
د – دریافت حقیقت اشیاء دو گونه است:
اول: شناختن از طریق آزمون و استدلال به آثار و نشانه ها
دوم: شناختن بی واسطه. شناخت بی واسطه گاهی به شهود تحقق می یابد، و گاهی به علم لدنی.
مولوی می گوید:
چشمِ آدم چون به نورِ پاك ديد
جان و سِرّ نامها گشتش پديد
(مثنوی معنوی؛ دفتر اول؛ بیت: 1246)
فروزانفر می نویسد: مقصودِ [مولوی] اينست كه دانش و بينش آدم، مستفاد از علم خدا بود زيرا حق وى را تعليم كرد، و معنى تعليم در اين مورد، افاضه‏ى علم و به وديعه نهادن حقايق موجودات است بر دل آدم و در وجود وى و معنى لغوى و عرفى آن مراد نتواند بود.
ه – نام های وصفی و حقیقی هر شیئ می تواند به سه اعتبار لحاظ شود:
اول – به اعتبار حقیقت آن شیئ در گذشته؛ مثل اینکه انسانی را که در گذشته سرکش و شریر بوده، “فاسد” بنامیم.
دوم – به اعتبار حقیقت آن شیئ در اکنون؛ مانند اینکه انسانی را که اکنون سرکش و شریر است، “فاسد” بنامیم.
سوم – به اعتبار حقیقت آن شیئ در آینده؛ مثل اینکه انسانی را که در آینده سرکش و شریر خواهد بود، “فاسد” بنامیم.
مولوی موافق نظر سوم سخن می گوید:
حاصل آن آمد حقيقت نامِ ما
پيشِ حضرت كان بود انجامِ ما
مرد را بر عاقبت نامى نهد
نى بر آن كو عاريت نامى نهد
(مثنوی معنوی؛ دفتر اول؛ ابیات: 1244 – 1245)
تسمیه به اعتبارهای اول و دوم نیز دور از حقیقت نیست. اهل بلاغت و اصول اطلاق مشتق را بر ذاتی که اکنون متلبس به مبدء اشتقاق است، اطلاق و استعمال حقیقی می دانند.

مسعود تلخابی

همچنین ببینید

به بهانه داستان «کبوتر طوق‌دار» ۱

کلیله و دمنه تنها اثر ادبی در جهان باستان است که از حدود هزار و …

یک دیدگاه

  1. سهیلا اسلامی

    بسیار عالی

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *