خانه / دسته‌بندی نشده / تأملی درباره کلمه “فصّ”

تأملی درباره کلمه “فصّ”

مقدمه
کلمه “فصّ”، در مکتوباتِ فلسفی و عرفانی به کار رفته است. فارابی نام یکی از مهم ترین کتاب های خود را “فصوص الحکم” نهاده است. ابن عربی نیز کتابِ مشهورِ عرفانیِ خود را به همین نام موسوم کرده است. وی هر فصل از این کتاب را با همین کلمه نامگذاری می کند. برای نمونه، نخستین فصل آن را “فص حكمة إلهية في كلمة آدميَّة” نامگذاری می کند. از این رو دانستن مفهوم این کلمه ما را در راستای فهم این آثار ارزشمند یاری خواهد کرد.

1 – افعال ثلاثی مجرد آن
افعال ثلاثی مجرد، ماده “فصّ” به دو صورت به کار می رود: لازم و متعدی.
افعال لازم آن بدین ترتیب و معنی هستند:
“فَصَّ الْجُرْحُ” یعنی آنچه در آن است جاری شد. در المحیط آمده است: “فَصَ‏ الجُرْحُ‏ فَصِيْصاً” یعنی “سالَ منه شَيْ‏ءٌ”[1] [از آن چیزی جاری شد.] “فَصَّ الْعَرَقُ” یعنی عراق تراوش کرد.
“فَصَّ الوَلَدُ” یعنی کودک به آرامی گریست.
“فَصَّ الْجُنْدُبُ” یعنی “جُنْدُب” (نوعی از ملخ) به صدا درآمد.
افعال متعدی آن چنین است:
“فَصَّ الغُصْنَ مِنَ الشَّجَرَةِ” یعنی شاخه را از درخت جدا کرد، و برکند.
“مَا فَصَّ فِي يَدِهِ شَيْءٌ” یعنی “مَا حَصَلَ”. زبیدی آورده است: «ما فَصَ‏ في يَدَيْهِ منه شَيْ‏ءٌ يَفِصُ‏ فَصًّا، أَي ما حَصَلَ.»[2]

2 – معنی اصلی “فصّ”
ابن فارس گوید: فاء و صاد کلمه ای است که بر فصل و جدایی میان دو شیئ دلالت می کند.[3]

3 – افعال ثلاثی مزید: افتعال = افتصاص
“افْتَصَصْتُه” یعنی ” انْتَزَعْته”. [آن را انتزاع کردم، و برکندم.]

4 – افعال ثلاثی مزید: افعال = افصاص
ما أفْصَصْتُه‏ مِنّي شَيْئاً. [از خودم به او چیزی ندادم.] ابن فارس گوید: می گویند: «أفْصَصت‏ إليه من حقِّه شيئاً» گویی تو آن را از خودت جدا کردی، [و] به او [دادی.][4]

5 – افعال ثلاثی مزید: انفعال = انفصاص
“انْفَصَ‏ الشَّيْ‏ءُ من الشَّيْ‏ءِ” یعنی “انْفَصَلَ منه” [از آن جدا شد].

6 – افعال ثلاثی مزید: استفعال = استفصاص
“ما اسْتَفَصَّ‏ منه شَيْئاً” یعنی “ما اسْتَخْرَجَ و ما أدْرَكَ” [از آن چیزی استخراج نکرد و درک ننمود].

7 – معانی کلمه “فص”
خود کلمه “فصّ” در معانی مختلفی به کار می رود:
“فَصُّ الْعَظْمَيْن” [فصّ دو استخوان] محل برخورد دو استخوان را گویند. همه مفاصل “فصوص” هستند.
“فَصُّ الْخَاتَم” سنگ های قیمتی که بر وسط انگشتری سوار می شود. ابن فارس گوید: فَصُ‏ الخاتَم [نگین انگشتری] از آن رو “فصّ” نامیده می شود، که از خود انگشتری نیست، بلکه ملصق بدان است.[5]حدقه چشم را “فَصُّ الْعَيْن” می گویند. ابن فارس گوید: اطلاق فصّ به حدقه چشم مبتنی بر تشبیه می باشد.[6]دانه ای از دانه های سیر را “فَصُّ الثُّوم” می گویند.
قسمت معظم آب را “فَصُ‏ الماء” می گویند، و آن قسمت از خمر را که دیده می شود “فص الخمر” می نامند.[7]حقیقت و جوهر فِکرَت و اندیشه را “فَصُّ الْفِكْرَة” می گویند.
“فَصُ‏ الأمر” به معنی اهل آن است.[8]“فصّ‏ الأمر” یعنی “أصله و حقيقته” [اصل آن و حقیقت آن.] می گویند: «أنا آتيك بالأمر مِنْ‏ فصّه». یعنی آن را نزد تو می آورم از اصل آن که از آن برآمده است.[9]فیومی عبارتِ «يَأْتِيكَ بِالْأَمْرِ مِنْ فَصِّهِ‏» (با فتح فاء) یعنی آن را نزد تو می آورم، از مفصل آن، و معنی آن اینست، این عبارت بدین معنی است که آن را به صورت مُفَصَّل و مُبَيَّن نزد تو می آورم.
ابن منظور گوید: «فَصُ‏ الأَمرِ: أَصلُه و حقيقتُه. و فَصُ‏ الشي‏ءِ: حقيقتُه و كُنْهُه، و الكُنْهُ: جوهرُ الشي‏ء، و الكُنْهُ: نهاية الشي‏ء و حقيقتُه.»[10] [“فَصُ‏ الأَمر” اصل و حقیقت آنست، و “فَصُ‏ الشي‏ء”، حقیقت و کنه آنست. منظور از “کنه” جوهر شیئ و نهایت و حقیقت آن است.]

8 – روابط اشتقاقی کلمه فصّ
کلمه “فص” با کلماتِ “فصل”، “نصّ”، “فصد” و “فزّ” روابط اشتقاقی و مناسبات معنایی دارد.
زمخشری آورده است: می گویی: الخواتم‏ بالفصوص‏ و الأحكام بالنصوص. [انگشتری ها با نگین ها، و احکام با نص ها.][11]در تاج العروس آورده است: فَصَ‏ يَفِصُ‏ فَصِيصاً، و فَزَّ يَفِزُّ فَزيزاً.[12]منظور از “فزیز”، دویدن ریم از جراحت،  روان شدن زخم است.
مرحوم استاد علی هشترودی می فرمودند: «به کلام صریح در قلمرو شریعت که دلالت روشن و آشکار داشته باشد و احتمال معنی خلاف ظاهر نداشته باشد، “نصّ” می گویند، و به کلام صریح در قلمروهای دیگر از فلسفه و عرفان که واجد همان مختصات باشد، “فصّ” اطلاق می کنند.»[13]

9 – نکته ها
از آنچه مذکور افتاد، نکته های زیر قابل استنباط و تطبیق به کلمه “فص” در زمینه و بافتِ فلسفه و عرفان است.
الف – حکمت دارای ساختاری است. این ساختار دارای اجزائی می باشد، چنانکه یک بوته سیر متشکل از دانه های سیر می باشد، و واجدِ ساختار است. از این رو، بدانگونه که هریک از دانه های سیر را “فصّ” می گویند، هر یک از بخش های حکمت را که مبین اصلی از اصول عالم و قانونی از قوانین عالم است، “فصّ” می نامند.
ب – حکمت از وجود آدمی می تراود، چنانکه عرق ترشح می کند، و چیزهایی از زخم جاری می شود.
ج – فصِّ حکمت اصل و حقیقت آنست. “فصّ‏ الأمر” یعنی “أصله و حقيقته” [اصل آن و حقیقت آن.] یعنی خاستگاه و منشأ حکمت. مهم است که فیلسوف خاستگاه ها و منشأها و مخرج های مسائل و قواعد حکمی را بداند.
د – منظور از “فصوص الحکم” آوردن قوانین و قواعد حکمت به صورت جداجدا و روش و آشکار است. چنانکه در بیان فیومی آمده بود.
ه – می توان در عبارت “فصوص الحکم” تشبیهی در نظر گرفت. حکمت را به آب یا خمر مانند نمود، و منظور از فصوص الحکم قسمت معظم آن یا بخشی از آنست که قابل رؤیت می باشد. ناظر به دو عبارتِ “فَصُ‏ الماء” و “فص الخمر”.
ح – منظور از فصوص الحکم آن بخش از حکمت است که به دست آمده است. این معنی را می توان از این عبارت به دست آورد: «ما فَصَّ في يَدَيْهِ منه شَيْ‏ءٌ يَفِصُ‏ فَصًّا، أَي ما حَصَلَ.»
ط – فصوص الحکم آن بخش هایی از حکمت است که به جویندگان ارائه می گردد. ناظر به این عبارت: أَفَصَّ إِلَيْهِ مِنْ حَقِّه شَيْئاً: أَعْطَاهُ.

پی نوشت ها:
[1] – المحیط فی اللغة؛ اسماعیل بن عباد, صاحب بن عباد / 2 ، 211
[2] – تاج العروس من جواهر القاموس الزبیدی, محمّد بن محمّد بن عبد الرزّاق الحسيني، أبو الفيض / 18 ، 72
[3] – معجم مقاييس اللغة؛ ابن فارس / 4 ، 440
[4] – همان / 4 ، 440
[5] – همان / 4 ، 440
[6] – همان / 4 ، 440
[7] – تاج العروس من جواهر القاموس / 18 ، 72
[8] – کتاب العین؛ خلیل بن احمد / 7 ، 89
[9] –  کتاب الماء؛ ازدی / 3 ، 1002
[10] – لسان العرب؛ ابن منظور / 7 ، 66
[11] – اساس البلاغة؛ زمخشری / 474
[12] – تاج العروس من جواهر القاموس الزبیدی / 18 ، 72
[13] – از افادات شفاهی ایشان

 مسعود تلخابی

همچنین ببینید

حافظ و سهروردی (1)

از شمن‌های آسیای مرکزی و آلتایی تا اهالی کاهونا در اقیانوس آرام و بومیان قاره‌های …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *