خانه / فلسفه ملاصدرا / شرح اسفار ملاصدرا / انحطاط و تکامل؛ غایت؛ گزیده ای از مباحث جلسه 15 شرح اسفار ملاصدرا – 1395/01/22

انحطاط و تکامل؛ غایت؛ گزیده ای از مباحث جلسه 15 شرح اسفار ملاصدرا – 1395/01/22

انحطاط و تکامل؛ غایت؛ گزیده ای از مباحث جلسه 15 شرح اسفار ملاصدرا – 1395/01/22
مدرس: مسعود تلخابی
بسم الله الرحمن الرحیم

هر موجودی در مرز دو امر واقع است: انحطاط و کمال.

یعنی شما هر موجودی را می توانید در مرز بین دو امر تلقی کنید؛ یکی به سمت انحطاط و یک سمت کمال یعنی اگر موجودی از آن غایاتی که در ساختار او نهفته است، تخطی کند و به سمت دیگری حرکت کند، این برایش انحطاط است و سمت دیگر می شود کمال؛ یعنی هسته سیب را که مثال زدم، اگر در سمت تبدیل شدن به درخت سیب حرکت کند، این برایش یک مسیر کمالی است؛ اما اگر همین هسته سیب، در هسته بودنش فاسد بشود، آفتی به آن برسد، به یک چیز دیگری تبدیل می شود که آن چیز دیگر در این سمت [سمت کمال] قرار ندارد و بلکه در این سمت [سمت انحطاط]  قرار دارد؛ تبدیل می شود به چیزی پایین تر از آن چیزی که هست؛ یعنی به سمتی دیگر حرکت می کند که آن برایش یک مسیر انحطاطی است. این مسأله را در مورد انسان هم می شود دید و می شود بررسی کرد.
در مورد انسان چند آیه بخوانم که نظر قرآن هم روی این استوار است:

  • در سوره بقره آیه 65، ماجرای روز شنبه را که درباره یهود صحبت می کند، می گوید: «وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ»؛ و کسانی از شما را که در روز شنبه از فرمان خدا تجاوز کردند، نیک شناختید، پس ایشان را گفتیم بوزینگانی طرد شده باشید. خَاسِئِينَ یعنی آن انسانی که غایت نهائی اش، غایت کمالی اش، رسیدن به مقام عندیت خداوند است، می بینید که سر از قِرَدَة بودن و بوزینه بودن در می آورد و این یک مسیر انحطاطی است برای انسان.
  • در آیه 166 سوره اعراف باز همان مسأله مسخ « كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ»، تکرار می شود و بهتر از هر جایی در سوره تین، این مطلب مطرح شده است و خیلی خوب هم در آن جا مطرح می شود که: «وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ؛ وَطُورِ سِينِينَ؛ وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ؛ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ؛ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ؛ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ…». مدّ نظر من این قسمت های آیه است که قسم می خورد به انجیر و زیتون، بعد به دنبال آن طور سینین و هذا البلد الأمین؛ چهار تا قسم می آورد، بعد پشت سر آن می آورد «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ». منظور از تقویم که مصدر قَوَّمَ، یُقَوِّمُ است، قوام است؛ ولی دو نکته ملتقی در قرآن هست که با آن تطبیق می کند؛ یکی تسویه است و دیگری تعدیل. تسویه را در کلاس های تفسیر گفتم که منظور چیست؛ این که صورت دهی می کند برای انسان؛ صورت انسان را تصویر می کند و تعدیل می کند. تعدیل یعنی برقراری موازنه بین اجزاء وجودی انسان. یک موازنه ای در اجزاء وجودی انسان برقرار می کند. چون أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ آورده است، نشان می دهد که این می تواند دو صورت داشته باشد؛ تقویم گاهی می تواند غیر أحسن باشد و گاهی می تواند أحسن باشد:

وقتی از أحسن صحبت می شود، گاهی ممکن است نظام دهی به موجودی باشد ولی أحسن در آن لحاظ نشده باشد و این انسان است که در بهترین حالت قوام پیدا می کند؛ بر پا می خیزد و دارای اجزائی می شود که این اجزاء در یک ارتباط، تناسب و توازنی مستحکم با هم هستند و این چیزی است که ما در انسان می بینیم. انسان و مطالعه انسان برای یک فیلسوف از این لحاظ خیلی مهم و خیلی اساسی می تواند باشد که بگوید که شاکله انسانی انسان، چه جور و چگونه به این ترتیب در آمد؟ اعضاء و اجزاء انسانی چگونه در هم تنیده و به صورت متوازن به شکل امروزی در آمدند؟ و این شاکله انسانی چه اقتضائاتی دارد؟ و این اقتضائات بسیار مهم است. چه چیز هایی را می خواهد؟ مقتضی چه چیز هایی است؟ برخی از مفسران خیلی خوب به این مطلب اشاره کرده اند که این سوگند هایی که در آغاز این سوره هست، مرتبط با أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ است که «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ»، مرتبط با آن است و تین و زیتون که اموری مادی اند و از میوه هایی هستند که ساختار کاملی دارند برای افاده نفع و سود به انسان یعنی مفید قوام ساختار جسمی او هستند؛ هم انجیر و هم زیتون؛ به همین خاطر به خوردن آن ها خیلی توصیه می شود؛ این توصیه از ناحیه قرآن هم هست و در طور سینین، طور به معنای کوه است؛ کوهی است که در منطقه سینا قرار دارد. اگر نقشه جغرافیایی را دیده باشید، دریای سرخ را در قسمت غربی حجاز بیایید بالا، در بالا دریا دو شاخه می شود؛ این جا [یک شاخه] مصر است و این جا [یک شاخه] فلسطین است و این جا [بین دو شاخه] یک منطقه خشکی است؛ شبه جزیره ای است؛ این شبه جزیره سیناست و طور سینا در آن جاست و طور سینا آن جایی است که خداوند بر موسی تجلی می کند؛ با او سخن می گوید؛ ملاقات موسی با خداوند در آن جا اتفاق می افتد. و هذا البلد الأمین هم مکه است که طور سینا و مکه نماد تکامل انسانی است. آن چیزی که در کلام ملاصدرا از مجاورت بارئ از آن صحبت شده است. یعنی این دو در کنار هم می توانند انسان را به آن جا برسانند که هم این باشد، تین و زیتون که نماد مقوّمات جسم انسانی اند و هم آن چیز هایی که مقوّمات تکامل انسانی اند که وحی باشد؛ که یکی به صورت نمادینی از طور سینین صحبت شده است و در یک جا از هذا البلد الأمین صحبت شده است که هر دو نماد مسیر تکاملی انسان و مقوّم تکامل آدمی هستند. وقتی این سوگند ها را پشت سر هم قرار می دهد، می گوید «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ»، یعنی در یک قوام و یک تسویه متعالی انسان را قرار داد و ساخت. قوام یک سری اقتضائاتی دارد. یک نکته ای را از تفسیر المیزان برایتان بگویم؛ علامه در بیان این آیه خیلی خوب سخن گفته است و خیلی مناسب با مذاق فکری ای که ملاصدرا مطرح می کند. علامه می گوید «منظور از خلق کردن انسان در أحسن تقویم، این است که تمامی جهات وجودی انسان و همه شؤونش مشتمل بر تقویم است و معنای تقویم انسان، این است که او را دارای قوام کرده باشند و قوام عبارت است از هر چیز و هر وضع و هر شرطی که ثبات انسان و بقایش نیازمند بدان است و منظور از کلمه انسان، جنس انسان است؛ پس جنس انسان به حسب خلقتش دارای قوام است و نه تنها دارای قوام است بلکه به حسب خلقت دارای بهترین قوام است و از این جمله و جمله بعدش که می فرماید «ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ؛ إِلَّا الَّذِينَ…» استفاده می شود که انسان به حسب خلقت طوری آفریده شده است که صلاحیت دارد به رفیع أعلی عروج کند و به حیاتی خالد در جوار پروردگارش و به سعادتی خالص از شقاوت نائل شود».
پس سیر تکاملی انسان [این گونه می شود]:

  1. عروج به رفیق أعلی.
  2. وصول به حیات خالد در جوار رب.
  3. نیل به سعادت خالص و عاری از شقاوت.

آن کمالاتی که ملاصدرا در أسفار می آورد، علامه به تعبیری دیگر و با این سه تفکیک از آن ها یاد می کند.
[در ادامه می گوید] «و این به خاطر آن است که خدا او را مجهز کرده به جهازی که می تواند با آن علم نافع کسب کند و نیز ابزار و وسائل عمل صالح را هم به او داده است». و این همه بر می گردد به ساختار جسمی او و ساختار روحی او؛ این که شاکله انسان و هویت او به نحوی است که می تواند به این سمت حرکت کند. اما می آید می گوید «ثُمَّ…»، همین انسانی که لیاقت این ها را در او می بینیم، «رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ»؛ او را بر می گردانیم به أسفل سافلین. این نکته در این جا خیلی مهم است و یکی از مبانی حکمت متعالیه هم می تواند باشد، این است که موجودات به عالی و سافل قابل تقسیم اند. ما موجود عالی و سافل داریم؛ این هم طبق مذاق حکمای متعالیه است و هم طبق حکمای اشراقی است و دیگر حکمایی که وجود دارند. سافل هم می تواند به أسفل و غیر أسفل تقسیم می شود و عالی هم به أعلی و غیر أعلی قابل تقسیم است:

انسانی که متولد می شود؛ به وجود می آید، می تواند در أعلی علیین، علامه تعبیر خیلی خوبی دارد، عروج به رفیع أعلی، و هم می تواند به أسفل سافلین یعنی پایین تر از آن پایین ترین ها در بیاید؛ «أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ». پس انسان در این وادی هم به این سمت [رفیع أعلی] می تواند حرکت کند و هم به سمت انحطاط حرکت کند؛ به جایی برسد که در أسفل سافلین واقع شود.
در ادامه این هایی را که در این جا می آورد، «ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ»، کسانی را که ایمان و عمل صالح دارند، استثناء می کند و می گوید این ها به سمت أسفل سافلین حرکت نمی کنند بلکه این ها کسانی هستند که در این سمت [رفیع أعلی] واقع شده اند.
از این ایمان و عمل صالح تعبیرات مختلفی وجود دارد؛ این که خودِ ایمان با تعبیرات مختلفی ذکر می شود:

  • يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ؛ پلیدی را قرار می دهد بر کسانی که ایمان نمی آورند. این جا باز دو تا مسیر وجود دارد. این طرفی [سمت أسفل سافلین] مسیر رجس و پلیدی است یعنی وقتی انسان به طرف انحطاط پیش می رود، در این مسیر رجس بر رجس می افزاید و پلیدی بر پلیدی می افزاید و وقتی که به سمت کمال حرکت می کند، در مسیر تکاملی خویش قرار می گیرد، آن جا پاکی بر پاکی می افزاید؛ طهارت بر طهارت می افزاید.
  • اما یک جای دیگر نظیر این هست، می گوید: «وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ»؛ پلیدی را قرار می دهد بر کسانی که تعقل نمی کنند، عقل به کار نمی گیرند. پس می بینیم و می یابیم که این مسیر تکاملی مسیر ایمان و مسیر عقل است. مسیری که فیلسوفان قدم در آن می گذارند. وقتی که کلمه فیلسوف را به کار می گیرم، همان معنای اصلی خودش مد نظرم هست؛ این سیر را در تعریف فلسفه برایتان خواهم گفت؛ این را به صورت ابتدائی در نظر آورید وقتی فیلسوف می گوییم، کسی است که محبّ الحقیقة است؛ کسی که دوست دار سوفیاست. سوفیا به معنی دانش راستین است؛ به معنی آن چیزی که انبیاء در صدد تعلیم آن بوده اند و حکما در صدد یافتن آن بوده اند؛ حکمت تعبیر اسلامی اش است. چنین انسانی و چنین کسی با پای عقل قدم بر می دارد و این مسیر، مسیر عقل است و این مسیر عقل جدای از مسیر ایمان نیست.
  • تعبیر های دیگری باز از قرآن در این زمینه می شود استنتاج کرد؛ مثلا «سُبُلَ السَّلَامِ»، راه های امن یا تعبیر «صراط مستقیم» که دائم می گوییم «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ» یا می گوید «وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ». عبودیت مبتنی بر ایمان و عقل است که قرار می گیرد. این ها آن مسیر هایی است که ما را در مسیر تکاملی قرار می دهد و از رفیع أعلی، از حیات خالده و از سعادت غیر مشموط با شقاوت حکایت می کند. پس ما انسان ها دو مسیر پیش رویمان هست، چنان که برای موجودات دیگر هم این دو مسیر وجود دارد و آن این که این شاکله انسانی با این أحسن قوام و حسن قوامی که در آن هست، می تواند در أعلی علیین قرار بگیرد و می تواند در أسفل سافلین قرار بگیرد؛ هر دو دارای صورت انسانی اند.

سؤال: میانه ندارد؟
دارد؛ خیلی ها میانه اند؛ دائم در این جا [در میانه کمال و انحطاط] می روند و می آیند.
نکته ای را هم درباره رجس و پلیدی برایتان بگویم؛ این که گفتم بر پلیدی می افزاید، این که ما باز در قرآن داریم که «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ»؛ این تعلیق حکم بر وصف است؛ این قاعده اصولی است؛ می خواهد بگوید که شرک عامل نجاست است. «يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ»، آن هایی هستند که وادی شرک رسیده اند. اگر شرک نجاست باشد، آن وقت کفر حکمش چه خواهد بود؟ یادتان هست این چه بود؟ قیاس اولویت که در کلاس ادبیات عرب گفتیم؛ ما در شرک باز خدا را می بینیم؛ وقتی شرک عامل نجاست شد، به طریق أولی کفر بدتر خواهد بود؛ پلیدی بدی خواهد بود. اگر شرک عامل نجاست باشد، در مقابل آن توحید عامل طهارت خواهد بود؛ «يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» یعنی این ها به نهایت درجه توحید رسانده می شوند یا این که مخلَصین اند؛ قابل تطبیق است با مخلَصین. مخلَصین آن هایی هستند که خداوند آن ها را خود برای خود خالص کرده است. همه آیات به نحوی شبکه وار در هم تنیده اند و این محتوا را می رسانند که انسان چه جور در مسیر تطهیر قرار می گیرد و چه جور در مسیر عبودیت، ایمان و عقل قرار می گیرد و آن مسیری است که او را در مسیر تکاملی دائم پله پله پیش می برد. پس این هم نکته ای فلسفی شد و هم نکته ای حکمی شد و هم نکته ای قرآنی و این ها قابل تطبیق اند که هر موجودی در معرض دو سو است؛ در میانه دو سو و دو راه است؛ یک راه به سوی انحطاط و یک راه به سوی تکامل؛ هسته سیب را مثال زدم؛ چیز های دیگری هم به همین گونه است؛ انسان هم در چنین شرایطی است؛ قرآن هم همین مطلب را با صراحت تایید می کند که ما گاهی اوقات با این ساختار زیبایی که داریم، گاهی به أسفل سافلین سقوط می کنیم و گاهی در مسیر تکاملی قرار می گیریم و به رفیع أعلی علیین سیر می کنیم و آن شرایط قرار گرفتن در مسیر تکاملی، عقل و ایمان و عبودیت و توحید و این جور چیز هاست که قرآن مکرر بدان اشاره می کند.

  • یکی از آیات دیگری که سابقا خیلی مفصل درباره آن صحبت کرده ام، آیه «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا؛ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا؛ قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا؛ وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا» [است]؛ ببینید دقیقا این دو مسیر را این جا می بینیم و جالب این جاست که انسان با این ساختارش قابلیت هر دو مسیر را دارد. «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»؛ این راه فجور و این راه تقوا:


«قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا»؛ تعبیر ملاصدرا این جا خیلی جالب است که از سعادت صحبت کرده است و از سعادت شروع کرد برای تبیین مقصد خویش و مقصود خویش؛ این جا هم قرآن از فلاح صحبت می کند؛ فلاح به معنای رستگاری، رستن از آن شقاوت ها و بدبختی هایی که وجود دارد. «وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا» که باز از آن پنهان کردن و مستور کردن خود حقیقی و مسیر تکاملی [صحبت می کند]. وقتی ما مسیر تکاملی را نمی پیماییم، حقیقیت انسانی را مکتوم و مخفی و مستور می گذاریم و پیش می رویم و یک مسیر دیگری را انتخاب می کنیم.

  • در قرآن آیات دیگری هست که من فقط اشاره می کنم و می گذریم؛ از شرایط دیگرش صحبت می کند؛ مثلا این آیه را توجه بفرمایید «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ»؛ کلم طیب به سوی او بالا می رود و عمل صالح آن را بالا می برد؛ از «الْكَلِمُ الطَّيِّب» صحبت کرده است. حالا در جای خودش خواهم گفت که کلم طیب چیست. کلم جمع کلمه است. کلمه طیب یعنی سخن راستین؛ آن سخنی که مطابق با واقع است یعنی همان چیزی که فیلسوف به دنبال اوست؛ این هدف فیلسوف است. «الْكَلِمُ الطَّيِّب» هدف فیلسوف است. باز این را به تفصیل خواهم گفت که هدف فیلسوف رسیدن به کلم طیب است. می گوید این بالا می رود؛ «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ»؛ «إِلَيْه» مقدم شده است و این تقدیم دلالت بر انحصار می کند که فقط به سوی او بالا می رود «الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ». آن چیزی که این کلم طیب را بالا می برد، عمل صالح است. این در واقع می خواهد یک نمونه ای به ما بدهد، در این که مغز وجودی سیر تکاملی انسان متکامل، انسانی که در مسیر تکامل قرار گرفته است، اندیشه صحیح یا حق و کلمه طیب است و بعد مبتنی بر این کلمه طیب، در لایه بعدی عمل صالح شکل می گیرد. به نحوی این مسیر در راستای استصلاح اندیشه و عمل حرکت می کند و این چیزی جز حکمت نیست. می دانید که حکمت را به نظری و عملی تقسیم می کنند و نظری اندیشه ها را از آلایش دروغ ها پاک می کند و عملی اعمال را از آلایش ناراستی ها پاک می کند و این همان چیزی است که از آن تعبیر به حکمت می کنیم.

سؤال: یعنی اول باید اندیشه را اصلاح کرد؟
بله.
سؤال: آیه و سوره اش را می گویید؟
سوره فاطر آیه 10.

  • در سوره حج هست «وَلَكِن يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنكُمْ». درباره قربانی است که گوشت قربانی به سوی خدا نمی رود؛ آن چیزی که می رود، تقواست؛ این نشان می دهد که این مسیر، مسیر تقوا هم هست.
  • این آیه را توجه بفرمایید «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ»؛ خداوند بالا می برد کسانی از شما که ایمان آورده اند و کسانی را که علم به آن ها داده شده است درجاتی؛ یعنی در این جا از برتری صاحبان علم صحبت کرده است؛ پس علم هم در این مسیر [مسیر تکامل] قرار می گیرد. این آیه هم در سوره مجادله آیه 11 قرار دارد.
  • در آیه 75 سوره طه هم آمده است «فَأُولَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى».

پس بنابر این نتیجه می گیریم که آن چه که در مسیر تکاملی انسان قرار می گیرد، چیز هایی است از قبیل کلم طیب، ایمان، عقل، عمل صالح، تقوا و این هاست که او را به مقاصدی چون عروج به رفیع أعلی، وصول به حیات خالده در جوار رب و نیل به سعادت خالص و عاری از شقاوت می رساند.

نویسنده: سهیلا جعفری

همچنین ببینید

به بهانه نقد «کبوتر طوق‌دار»‌ ۲

از آرمان تا واقعیت خانم باربارا تاکمن، مورخ و متفکر آمریکایی، می‌گوید:حاکمان در عرصه حکومت، …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *