خانه / لغت نامه فلسفی / لغت نامه: ابداع

لغت نامه: ابداع

جمیل بن حبیب صلیبا (۱۹۰۲ –  دمشق ۱۹۷۶) (1280 – 1354 ش) / منوچهر صانعی دره بیدی (1325 – ):

فارسى/ آفرينش‏

فرانسه/Creation

انگليسى/Creation

لاتين/Creatio

آفرينش در لغت به معنى پديد آوردن چيزى است به نحوى كه قبلا نبوده باشد. نزد بلغا ابداع عبارت است از اينكه كلام شامل تعدادى از صنايع بديعى باشد. در اصطلاح فلسفه، آفرينش (ابداع) به چند معنى به كار رفته است.

اول: به وجود آوردن چيزى از چيزى يا تركيب چيز تازه‏اى از اشيائى كه قبلا موجود بوده است. مانند آفرينش هنرى و آفرينش علمى، ابداع صور خيالى در روانشناسى از آن جمله است.

دوم: پديد آوردن چيز از ناچيز، مانند آفرينش خداوند سبحان. آفرينش او از نوع تركيب و تاليف نيست بلكه بيرون آوردن از نيستى به هستى است. فيلسوفان بين ابداع و خلق تفاوت قائل شده و گفته‏اند: ابداع پديد آوردن چيز از ناچيز است و خلق پديد آوردن چيزى از چيز ديگر. به اين جهت خداى بزرگ گفته است: پديد آورنده آسمانها و زمين‏ (بَدِيعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) و نگفته است بديع الانسان، بلكه گفته است: انسان را خلق كرد (خُلِقَ الْإِنْسانُ). پس ابداع به اين معنى اعم از خلق است.

سوم: ايجاد شى‏ء به نحوى كه مسبوق به عدم نباشد، در مقابل صنع، زيرا صنع عبارت است از ايجاد شى‏ء مسبوق به عدم. ابن سينا در اشارات گويد: «ابداع اين است كه شى‏ء هستى خود را از غير بگيرد به نحوى كه هستى آن فقط متعلق به او باشد بدون اينكه ماده يا ابزار يا زمان بين آن دو واسطه شود. و آنچه بعد از عدم زمانى، به وجود آيد بى‏نياز از واسطه نيست» (اشارات نمط پنجم) اين مطلب اشاره به اين است كه هر چه مسبوق به عدم باشد، مسبوق به ماده و زمان است. اما مقصود از ابداع، چنانكه نصير الدين طوسى گفته است، عكس نقيض اين قضيه است. و آن اين است كه:

هر چه مسبوق به ماده و زمان نباشد، مسبوق به عدم نيست.

بنا بر اين ابداع عبارت است از اينكه شى‏ء موجود، وجودش از غير باشد بدون اينكه مسبوق به ماده و زمان باشد. مانند عقل اول در فلسفه ابن سينا. عقل اول از واجب الوجود صادر مى‏شود بدون اينكه صدور عقل اول از واجب الوجود، توسّط و تعلّقى به ماده و زمان داشته باشد. ابداع به اين معنى بالاترين مرتبه تكوين و احداث است. زيرا تكوين عبارت است از اينكه شى‏ء داراى وجود مادى باشد و احداث عبارت است از اينكه شى‏ء داراى وجود زمانى باشد و هر يك از تكوين و احداث، در مقابل ابداع قرار دارد. تكوين از اين جهت مقابل ابداع است كه مسبوق به ماده است، و احداث از اين جهت مقابل آن است كه مسبوق به زمان است. ابداع مقدم بر هر دوى آنهاست، زيرا ماده نمى‏تواند توسط تكوين حصول يابد و زمان هم نمى‏تواند توسط احداث حصول يابد. بنا بر اين تكوين و احداث مترتب بر ابداع‏اند و ابداع از آنها به خدا نزديك‏تر است.

چهارم: ابداع دائمى (Creation Continuee( اين ابداع نزد فلاسفه اصولى و پيروان دكارت، عبارت از فعلى است كه خداوند توسط آن، جهان را ابقا مى‏كند. اين عين همان فعلى است كه توسط آن، خداوند جهان را از عدم به وجود مى‏آورد. به اين ترتيب ابداع و ابقاء يك چيز است و خداوند در عين حال مبدع و مبقى است. زيرا اگر وجود خود را برگيرد تمام موجودات ناگهان معدوم مى‏شوند. اين فعل همچنين مقابل تاليف است. زيرا تاليف و تركيب، حتى هنگامى كه تركيب‏كننده دست از عمل خود بردارد باقى است، اما ابداع، هم ايجاد است و هم ابقاء.

فيلسوفان قائل به وحدت وجود، نيازمند به قول به ابداع نيستند. اما كسانى كه خدا را متمايز از جهان مى‏دانند مى‏گويند: رابطه خدا و جهان از اين سه حالت بيرون نيست كه:

يا چنين است كه عالم قديم است و خداوند، عالم به كلّ جهان است و ضرورى است كه كل جهان متكى به او باشد تا بر نظام احسن قرار گيرد. اين مذهب قائلين به عنايت الهى، مانند ابن سينا و ديگران است.

يا چنين است كه قدرت خداوند مؤثر در مبدأ عالم است به اين معنى كه ماده سابقا موجود عالم را تنظيم مى‏كند و مانند صانعى كه صنعت خود را مرتب مى‏كند، خداوند جهان را ترتيب و تنظيم مى‏كند.

يا چنين است كه خداوند در بيرون آوردن عالم، از عدم، مؤثر است. اين مذهب قائلين به ابداع است. يعنى قول به اينكه: چنين نيست كه خداوند فقط اشياء را نظم و ترتيب داده باشد. بلكه او مبدع ماده عالم است. معنى اين سخن اين است كه هر چه موجود نيست با قدرت خداوند موجود مى‏شود. (فرهنگ فلسفى/ 112 – 111)

 

سجادی، سیدجعفر (اصفهان ۱۳۰۳ ـ۱۳۹۲ش)؛ فرهنگ معارف اسلامی؛ تهران؛ انتشرات دانشگاه تهران؛ 1373:

– (اصطلاح فلسفى) عبارت از ايجاد شى‏ء است بدون سبق مادت و مدت، مانند ايجاد حق تعالى عقول را كه آنها را بدون سبق مادت و مدت آفريده است. (دستور ج 1 ص 17) و به تعريفى ابداع ايجاد شى‏ء غير مسبوق بعدم است، و مقابل آن صنع است كه ايجاد مسبوق بعدم است. (شرح اشارات خواجه) بالجمله هر موجودى كه مسبوق بماده و حركت نباشد وجودش بر سبيل ابداع ميباشد.

مير داماد گويد: ابداع عبارت از خروج از جوف عدم صريح بمتن وجود و ثبات در عالم دهر است.

و در جاى ديگر گويد: ابداع عبارت از ايجاد شى‏ء غير مسبوق بمادت و مدت است.

صدرا در بيان ترتيب وجود و نظام آفرينش گويد: خداى متعال موجودات را بروجه ترتيب متنازل بوجود ابداعى از عقل شروع و به هيولاى اولى خاتمه داده است و بر حسب مدارج و مراتب قرب و بعد بمبدإ المبادى جنبه نقش و كمال وجودى آنها متفاوت است و هر اندازه از مبدأ فيض دورتر شوند از لحاظ وجودى ضعيف و نقص آنها زيادتر است و بر عكس هر اندازه به مبدأ اول نزديك باشند كامل‏ترند و در مراتب نزول به هيولاى اول‏ پايان يافته و در مراتب صعودى بعقل اول ختم ميشوند.

(اسفار ج 2 ص 126، 118، 115) و العبارة عن الابداع هى ان يكون صدور المعلول من مجرد جهة الفاعلية بلا مشاركة حيثية القابلية. (مبدأ و معاد ملا صدرا ص 164) اصل الابداع و الايجاد جود البارى و رحمته و ايصال كل شى‏ء الى كماله و منتهاه و تحريكه الى غايته و منتهاه و ابلاغ السافل الى العالى. (اسفار ج 2 ص 159) اصل الابداع جود البارى و فيضه.

(رسائل ص 64) و الابداع هو تأييس ما ليس بشى‏ء.

(رسائل ملا صدرا ص 70 و 187 و از اسفار ج 2 ص 172) و ليس الابداع و الانشاء تركيبا و لا تاليفا بل تأسيسا و اخراج من العدم الى الوجود. (اسفار ج 1 ص 53) شيخ الرئيس گويد: ابداع عبارت از تأييس شى‏ء است از ليس مطلق و شايسته- ترين موجودى كه مشمول عنوان مبدع است موجودى است كه وجودش بلا واسطه مستند بعلت اول باشد. (شفا ج 2 ص 526، 527) اخوان الصفا گويند: ابداع ايجاد شى‏ء از لا شى‏ء است و كلام خدا ابداع است كه «ابدع به المبدعات». (اخوان جزء 4 ص 52) ناصر خسرو گويد: ابداع صنع مبدع حق است و مر او را گروهى از حكما امر گفتند و گروهى ارادت گفتند اندرين صنع مر مبدعات و مخلوقات را شركتى نيست و آن يكى بود و ديگر نباشد مر او را و پيش از آن چيزى نبود و سپس از آن و جزء آن و آنچه از آن اندر آن بود از بودنيها چيزى نباشد چنانكه خداى متعال همى‏گويد «وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ». (زاد المسافرين ص 195) بابا افضل گويد: و خاصيت ابداع آنست كه ابداع را بوجود محلى موجود پيش از ابداع حاجت نبود كه ابداع بوى رسد. (مصنفات رساله 5 ص 137) صدرا گويد فاول ما ابدع اللّه تعالى ابدعه امرا عقليا حيا عالما. (رساله در اعتقاد حكما ص: 26 و از رسائل زكرياى رازى ص 236 و از مصباح الانس ص 61) لاهيجى گويد: اول فائض از حق تعالى عالم ابداع و مشيت و اراده است و ابداع ايجاد شى‏ء است بى‏ نمونه.

و در جاى ديگر گويد: مراتب وجود مختلف است و اعلى مرتبت آن بعد از وجود حق تعالى و وجود مطلق سرمدى عالم ابداع و مشيت و اراده است، و در حديث رضوى است كه مشيت و ابداع و اراده سه نامند كه معنى آنها يكى است.

(شرح نهج البلاغه لاهيجانى ص 4- 9، 45) بايد توجه داشت كه كلمه خلق بمعناى عام شامل ابداع ميشود و آن اعم است از ابداع چنانكه در كلمات فلاسفه بر نظام آفرينش بطور جملى اطلاق خلق شده است و در قرآن مجيد نيز بدين معنى‏

اشاره شده است، و نيز چنانكه در محل خود بيايد تمام موجودات بوجود واحد و نظام جملى خود مبدع ذات حق‏اند نهايت بر حسب ترتيب و نظام تفصيلى آفرينش اطلاق موجود ابداعى بر عقول و مفارقات شده است، و بر فلك الافلاك اطلاق جسم ابداعى شده است زيرا اولين موجود جسمانى كه از مفارقات پديد آمده و مسبوق بمدت نبوده فلك الافلاك است.

(از اسفار ج 1 ص 153، 257).

– (اصطلاح اهل عروض و بديع) و آن باشد كه در يك بيت از شعر يا يك قرينه از نثر چندين نوع از بديع درج نمايند مثال از قرآن مجيد:

وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي وَ غِيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ‏ كه در اين آيه طباق و جناس و استعاره و جز آن هست. معزى گويد:

جهان گشاده ثناى تو را چو تير دهان‏ زمانه بسته رضاى تو را چو نيزه كمر
غبار موكب تو كرده چشم هامون كور صهيل مركب تو كرده گوش گردون كر

كه در بيت اول تناسب است ميان جهان و زمانه و تضاد است در ميان گشاده و بسته و باز تناسب است ميان تير و نيزه و دهان و كمر و جز آن.

سعدى گويد:

لبان لعل تو با هر كه در حديث آيد براستى كه ز چشمش بيوفتد مرجان‏

(از ابدع البدائع ص 16) رجوع به تضمين شود.

 

سجادی، سیدجعفر (اصفهان ۱۳۰۳ ـ۱۳۹۲ش):

هر موجودى كه وجودش مسبوق به ماده و حركت نباشد وجودش بر سبيل ابداع است.

ابداع در مقابل تكوين است و عبارت از تأسيس ماليس بشى‏ء است.

و بالجمله صدور معلول از علت اول كه صدور و معلوليت آن از جهت مجرد فاعليت آن است بدون مشاركت جهت قابليت معلول و افاضه وجود است بر ممكنات و ايجاد شى‏ء غير مسبوق به مادت و مدت است «اصل الابداع هوجود البارى و فيضه» و بلكه وجود عالم بر نحو وجود جمعى و جملى رشح فيض و مبدع ذات بارى تعالى است كه «انه ابدع الاشياء على الترتيب من العقل منتهية الى الهيولى.»[1] (فرهنگ اصطلاحات فلسفى ملاصدرا / 39)

پی نوشت ها:

[1] – شواهد، صص 46، 187 و اسفار، ج 1، سفر 3، ص 300 و ج 2، سفر 2، ص 205.

همچنین ببینید

لغت نامه: وجود

فاضل تونی، محمدحسین (تون ۱۲۵۱ـ تهران ۱۳۳۹ش): حقيقت وجود گاه به معناى مصداق مقابل مفهوم …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *