خانه / نوشته های تازه / عبور از خط شعر

عبور از خط شعر

داریوش شایگان می گفت وقتی همسر نیکوس کازانتزاکیس، نویسنده نامدار یونانی، به شیراز آمده بود بعد از بازدید از مقبره حافظ و سعدی گفت: «من در هیچ جای دنیا ندیده ام قبر شاعری زیارتگاه مردم باشد و شاید شما تنها مردمی هستید که با شاعرانتان چنین ارتباط معنوی عمیقی دارید.» دکتر همایون کاتوزیان نیز در نقد شاعرانگی ایرانیان می گوید: «ایران کشور شعر و عرفان است، ولی مشکلات سیاسی و اجتماعی کشور را نمی شود با خواندن شعر و نظرات عرفانی حل کرد.» شفیعی کدکنی نیز وجه غالب فکر ایرانیان را موتیف[1] “عشق” می داند؛ همان عشقی که جا را بر عقلانیت و تفکر انتقادی تنگ کرده است. به زعم وی همه پرسه ها و پویه های روشنفکری ایران در جنبش مشروطه برای در هم شکستن سلطه و سطوت عشق بود که به گمان ایشان نهایتا نقش بر آب شد.
در ظل سلطه همین شعریت و اشعریت بود که قوانین علیّت به سهولت نقض می شد و شاعر  می توانست خیال انگیزترین و دل انگیزترین حسامیزی ها را به کار گیرد و صدای سخن عشق را به جای شنیدن ببیند و جواب تلخ معشوق را هم به جای شنیدن بچشد و با اجتماع نقیضین،  ترکیب پارادوکسیکال “پیر مغان” را  بسازد و در خرابات مغان هم نور خدا را بببند. به گفته شفیعی کدکنی این مایه از منطق ستیزی و خلاف آمد ِ عادت در ادب هیچ قومی حتی در شعر همسایگان عرب ما هم دیده نمی شود.
اما این تمام ماجرای “تفکر شاعرانه” ما نبود و نهایتا  دوره ای فرا رسید که  فواره به اوج رسیده شعر سرنگون گردید و کار و بار شعر و شاعری بعد از اتفاقات و انقلابات جهانی و به تبع آن، وقوع انقلاب مشروطه در ایران روی در فترت آورد. ایرانیان به تبعیت از روح زمانه با قالب “رمان” آشنا شده و آن را به کار گرفتند؛ چرا که جامعه متشتت و پیچیده شده ایران مجال فراخ تری جهت جلوه گری می طلبید که تنها نثر جدید و فرم جدید امکان بیانش را میسر می ساخت. به تعببر آندره ژید، “رمان آزادترین و بی قانون ترین فرم ادبی است” و چنین قالبی راحت تر می توانست از پس توصیف این جامعه زهوار درفته برآید. به این ترتیب شعر که زمانی از دید نویسنده قابوس نامه پادشاه بود و نثر رعیت،  بعد از یک دوره هزار ساله قافیه را به رعیتش (نثر) باخت! و همان شعری که به قول نظامی عروضی باید “در هر علمی به کار همی شود و هر علمی در شعر به کار همی رود” به گفته براهنی از اولویت فرهنگی ایرانیان خارج شد و در این چند دهه اخیر جامعیتش را  از دست داد و به تعبیر رساتر در جایگاه واقعی اش قرار گرفت. برای اثبات این دعوی مقایسه تیراژ و دفعات چاپ رمان ها و داستان های نویسندگانی مانندِ سیمین دانشور و پارسی پور و پیرزاد و فریبا وفی و. . . با چاپ دیوان شاعران کهن و حتی معاصر مانند بهار و عارف و  پروین کفایت می کند. البته وجود چند استثنا مانند حافظ و مولانا این قاعده را به هم نمی زند.
استیلای رمان که لوکاچ آن را جایگزین حماسه در عصر مدرن می دانست؛ تنها به یک جنبه محدود نماند بلکه به تبع آن ادبیات رمان محوری پدید آمد که شعر مدرن و منثور را نیز به شکل خود درآورد. به تعبیر استاد حق شناس در دوره اخیر،  ما نه تنها با رمان بلکه با ادبیات “رمان محوری” مواجهیم. که بخش قابل توجهی از اشعار نوگرایان مانند نیما و شاملو و اخوان و فروغ و حتی فیلم ها و نمایش ها را نیز تحت تأثیر خود قرار داده است. فراموش نکنیم که یکی از مساعی نیما در ایده ها و کارهایش چند صدایی کردن شعر و دیالوژیک[2] کردن آن بود که خود منبعث از همان ادبیات رمان محور بود.
به هر تقدیر ما از آستانه عصری می گذریم که نوشتن بر سرودن غلبه پیدا کرده است و شاعران بزرگش هم در روزگار مرگ یا غیبت خدایان به تعطیلات تاریخی رفته اند. عصری که در آن قرار نیست مانند گذشتگانمان شعر را محمل تمام اندیشیدنی هایمان کرده و بار فلسفه و علم و عرفان و الهیات را بر دوش آن بگذاریم.

پی نوشت ها:
[1] – Motif
[2] – dialogic

مهدی نصیری

همچنین ببینید

حافظ و سهروردی (1)

از شمن‌های آسیای مرکزی و آلتایی تا اهالی کاهونا در اقیانوس آرام و بومیان قاره‌های …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *