خانه / نوشته های تازه / ما و نقد پسااستعماری (در هوای موج و مرجان)

ما و نقد پسااستعماری (در هوای موج و مرجان)

یکی از نحله های تقریبا مغفول و مقفّل نقد در کارهای منتقدان ما “نقد پسااستعماری” است. این رویکرد انتقادی با توسل به دیدگاه های فوکو و گرامشی و. . . به مطالعه و ساخت گشایی از رابطه استعمارگر و استعمارشده می پردازد. مطابق این نظریه اگر روزگار استعمار مستقیم و صلب به سر هم آمده باشد، نگاه برتری جویانه و استعماری اروپا همچنان در آثار ادبی و فرهنگی آنها به حیات خود ادامه می دهد و دوگانه “ما” و “آنها” به سود غیریت سازی های غرب عمل می کند.
چهره هایی مانند هومی بابا، ویلسون هریس، چینوا آچه، سوئینکا (از برندگان نوبل ادبیات) و. . . از نویسندگانی بودند که در آثارشان به نقد برتری جویی های استعمارگران پرداختند. اما این رویکرد بدون ادوارد سعید و “شرق شناسی” او به سامان نمی رسید. سعید با مطالعات گسترده آثاری که غربیان در حوزه های مختلف در مورد شرق خلق کرده بودند به این نتیجه رسید که همه کارهای تحقیقی و ادبی مستشرقان غربی خواسته یا ناخواسته در راستای تحکیم سلطه غرب بوده است و غرب همزمان با این غیریّت سازی ها، برای خود هویت متمایزی نیز دست و پا می کند. نقد سعید از کارهای مستشرقان هندشناس و مصرشناس و اسلام شناس شدید و غلیظ است. او رد پای گفتمان غرب در مورد شرق را حتی در رمان های آنها پی می گیرد و به مسائل زیباشناختی این آثار هم وقعی نمی نهد. سعید نشان می دهد که غرب چگونه با کلیشه سازی از اعراب و اسلام چهره ای مخدوش و معیوب از آنها به دست داده است. سعید حتی پرسپکتیو اهالی فیلسوفان مکتب فرانکفورت را هم علی رغم تأثیر پذیرفتن از آنها اروپا محورانه می داند. شاید به این دلیل که در جریان جنگ اعراب و اسرائیل همین فیلسوفان انتقادی یا مهر سکوت بر لب داشتند یا مانند هورکهایمر از لزوم تشکیل کشور اسرائیل دفاع می کردند و سعید فلسطینی الاصل نمی توانست از کنار این موضوع به راحتی بگذرد.
سعید به دلایلی که معلوم نیست به غیر از اشاره محدود به آغاز پروژه اوستا پژوهی غربیان در هندوستان، به کار ایران شناسانی که دنبال یک پیشینه زبانی_تباری مشترک بودند، نمی پردازد!
اما در کشور ما برخلاف رهیافت های ادوارد سعید نه تنها پژوهش های غربیان در حوزه تاریخ و ادب ایران مورد نقد اساسی قرار نگرفت، بلکه جامعه فکری ایران از توجهات غربیان به فرهنگشان سر از پا نمی شناختند و از این نمد، کلاهی از هویت بر سرشان گذاشته و آن نوشته ها را در امتداد پروژه ناسیونالیستی خویش به کار گرفتند! احتمالا تصور بر این بوده است که ایران هرگز مستعمره رسمی اروپائیان نبوده است تا مطالعات پسااستعماری در این باره وجهی داشته باشد، اما واقعیت تاریخ ایران از شکست در جنگ های روسیه و قراردادهای اقتصادی عمدتا یکسویه تا قرارداد ۱٩۰٧ و تقسیم ایران و. . . همگی نشان می دهد که دولت های استعمارگر با ایران مانند یک مستعمره تا کرده اند. بی سبب نبود که نسل اول نواندیشان دینی از سید جمال و اقبال و. . .  گرفته تا نسل بعدی مانند شریعتی بیشتر مساعی خود را مصروف مبارزه با استعمار و عوامل داخلی آن کرده بودند.
از منتقدان و نویسندگان ادبی مطرح آل احمد و رضا براهنی به مقتضای کارشان در جوف نوشته های خود نقدهای نیش داری متوجه کارهای مستشرقان ایران شناس کردند اما با غلبه روحیه غربگرایی عملا نقد پسااستعماری و امپریالیسم در ایران به محاق رفت.
دکتر مجتبی بشردوست در کتاب محققانه “موج و مرجان” از معدود منتقدانی است که به این رویکرد روی خوش نشان داده است و از شرق شناسی و نظریه فرهنگ و امپریالیسم سخن به میان آورده است. ضمن این که نقدهایی را هم متوجه شیوه کار ادوارد سعید کرده است. به هر روی در روزگار غلبه رؤیای شیرین فرمالیسم بر رفتار و اطوارمان نفس کشیدن در فضای این کتاب یقظه ای در این صبح نا به جای است.
“کسی که کشور خود را جای دلپذیری می داند، هنوز یک آغازگر پرشور است. آنکه هر نقطه جهان به مثابه خانه اوست، او آدم توانایی است. اما انسان کامل کسی است که کل جهان برای او سرزمینی بیگانه است. ” (به نقل از موج و مرجان)

مهدی نصیری

همچنین ببینید

به بهانه داستان «کبوتر طوق‌دار» ۱

کلیله و دمنه تنها اثر ادبی در جهان باستان است که از حدود هزار و …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *