خانه / قلمرو های فلسفه / تاریخ فلسفه / افیون روشنفکران

افیون روشنفکران

افیون روشنفکران اثر ریمون آرون (ترجمه پیروز ایزدی، انتشارات فرهنگ جاوید)گرچه اثری است کلاسیک ولی هنوز خواننده ‌ و خواهان دارد.
کتاب کلا سه بخش دارد:
۱ – اسطوره های سیاسی
۲ – بت تاریخ
۳ – از خود بیگانگی روشنفکران
در پایان هم یادداشت کوتاهی می آید با عنوان عصر پایان ایدئولوژی.
کل کتاب ‌نقدی است بر مبانی نظری و عملکرد جریان چپ. نمونه ها اغلب از شوروی و امریکا و فرانسه و ایتالیا و آلمان انتخاب شده است. هرچه به پایان کتاب نزدیک می شویم نمونه ها بیشتر هم می شوند. از روشنفکران هند و چین و ژاپن هم مثال آورده می شود.
ریمون آرون جامعه شناسی است لیبرال، به همین دلیل در دهه چهل و پنجاه هیچگاه روشنفکران چپ ما به آثار او وقعی ننهادند. رامین جهانبگلو معتقداست: به جای ترجمه آثار فرانتس فانون باید آثار ریمون آرون را ترجمه می کردیم.
ارزش کتاب به چیست؟
چرا این کتاب هنوز خواننده دارد؟
بعد از فر‌وپاشی جنبش چپ در جهان به ویژه شوروی آیا هنوز می توان به چپ امیدوار بود؟
اصلا ریمون آرون چه حرف تازه ای دارد؟ کتاب افیون روشنفکران از جنس کتاب فقر تاریخی گری کارل پوپر نیست. پوپر اساسا از منظر فلسفه ی علم به تاریخی گری مارکسیسم می پردازد، ولی آرون بعد از یک بحث کوتاه نظری می رود سراغ واقعیت ها. ریمون آرون نمی خواهد مانند «ژولین بندا» به خیانت روشنفکران بپردازد بلکه مایل است به اشتباهاتی بپردازد که ریشه در کژفهمی و بدفهمی از تاریخ و جامعه دارد مثلا دیکتاتور ی پرولتاریا از منظر ریمون آرون معنای محصلی ندارد. لنین هم این را فهمیده بود و لذا رهبری پرولتاریا را سپرده بود به بلشویک ها. پرولتر هیچ گاه به قدرت نرسید همیشه در حاشیه بود حتی زمانی که مالکیت اشتراکی در روستاهای شوروی طرح شد، دهقانان آن را نپذیرفتند و مقاومت کردند و دهه ها با کارگران جنگیدند. ریمون آرون می پرسد مشکل درکجاست؟ او معتقد است: فلسفه ی تاریخ مارکس باید بازخوانی شود جمله درخشان آرون این است: تاریخ فلسفه ی مارکس همان فلسفه ی تاریخ اوست. نومارکسیست ها این را نمی پذیرند. بخش مربوط به مسیحیت و مارکسیسم به نظرم بخش درخشانی است ریمون آرون مانند راسل می خواهد اثبات کند که مارکسیسم نوعی دین است هرچند که دین را افیون توده ها می داند. تفسیری که مسیحیت از پایان تاریخ به دست می دهد شبیه چیزی است که مارکس از پایان تاریخ می گوید. دترمینسم تاریخی هم شباهت دارد به تقدیر تاریخی جوامع. حتی زمانی که مارکس هرم هگل را وارونه کرد تا روی قاعده بنشاند باز انگار هرم برگشت به شکل نخستین خود و بخشی از ایده آلیسم پیشین را به ماتریالیسم تاریخی منتقل کرد چیزی از جنس داوری نهایی خداوند در پایان تاریخ. ریمون آرون هفتاد سال پیش پیش بینی کرده بودکه عصر ایدئولوژی تمام شده است. این حرف را زمانی بر زبان آورد که هنوز چپ در اوج اقتدار بود. چپ، هرگز باور نمی کرد که مبانی ‌اصول ماتریالیسم تاریخی اش ممکن است نقص داشته باشد. خطا را در فهم  و تفسیر خودش از جهان نمی دید  بلکه در شیوه ی اجرای اصول می دید. تنها نقص کتاب ریمون آرون البته این است که روشنفکران امریکا را بی نقص می بیند، روشنفکرانی که بیشتر شبیه تکنوکرات /تکنیسین هستند تا دیالکتیسین. آرون دیالکتیسین را اهل جدل و ‌خطابه می داند. دیالکتیسین ها بیشترشبیه هنرمند آرمانخواه هستند تا مهندس جامعه.
ریمون آرون فاصله ی طبقاتی در جوامع سرمایه داری را نادیده می گیرد. خواننده  باخواندن پاره ای از جملات کتاب چنین برداشت می کند که او مالکیت خصوصی و فاصله ی طبقاتی را امری طبیعی و بالمآل هرگونه کوششی برای  محو طبقات و تمهید برای برابری فرصت ها و امکانات را ناکام و شکست پذیر می داند. آرون در پایان یک کتاب چهارصد صفحه ای (باترجمه نسبتا خوب ایزدی) ما را دعوت می کند به نسبیت گرایی و شکاکیت و ‌عدم تعصب. به هرحال من این کتاب را با لذت  خواندم امیدوارم برای شما هم لذت آفرین باشد!

  مجتبی بشردوست

همچنین ببینید

به بهانه داستان «کبوتر طوق‌دار» ۱

کلیله و دمنه تنها اثر ادبی در جهان باستان است که از حدود هزار و …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *