فلسفه ورزی (3)

ذهنیت ایرانی را نمی توان ذهنیتی  صرفا -کاملا فلسفی یا آنچنان که آرامش دوستدار تصویر کرده است فلسفه ستیز و تفکرگریز دانست. باید پرسید: ذهنیت ایرانی در موقعیت ها و وضعیت های گوناگون تاریخی از چه نوع عقلانیتی کمک گرفته است. دیدگاه ملکیان نیز دقیق نیست وقتی می گوید: بنیاد دین بر تعبد است. باید پرسش را جلوتر برد و پرسید: دین به ویژه دین اسلام بر چه نوع عقلانیتی مبتنی است؟ حدیث منقول از امام صادق که می فرماید: «العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» نیز اثبات نمی کند دین و دین ورزی با تعقل و تدبر و تفقه تعارض دارد. آنچه از این حدیث استنباط می شود این است که تعبد با هر نوع تعقلی سازگار نیست. یک متن مقدس چه تورات باشد چه انجیل چه قرآن برای اقناع مخاطب و استمرار حیات خود باید نوعی عقلانیت را -حتی اگر عقلانیت دینی باشد-پیشاپیش پذیرفته باشد. چالش بزرگ فقیهان و فیلسوفان و عارفان و متکلمان و محدثان و مفسران در طول تاریخ این نبود که با عقل ستیزی و عقل گریزی متون مقدس چه بایدکرد و چگونه باید با آنها کنار آمد، بلکه می خواستند بدانند که متن مقدس چه نوع عقلانیتی را پذیرفته و چه نوعی را نپذیرفته. حتی زمانی که دانشمندی مانند شیخ بهایی به عقلانیت یونانی حمله می کرد می خواست نوع دیگری از عقلانیت (حکمت ایمانیان) رابه جای آن بگذارد:
چند و چند از حکمت یونانیان
حکمت ایمانیان را هم بدان
دل منور کن به انوار جلی
چند باشی کاسه لیس بوعلی
این نوع قیاس، در شعر شاعرانی مانند سنایی و عطار و مولانا و خاقانی  نیز دیده می شود. خاقانی بالصراحه می گوید:
فلسفه درسخن میامیزید
و آنگهی نام آن جدل منهید
نقد هر فلسفی کم ازفلسی است
فلس در کیسه عمل منهید
مرکب دین که زاده عرب است
داغ یونانش برکفل منهید
قفل اسطوره ارسطو را
بر در احسن الملل منهید
نقش فرسوده فلاطون را
بر طراز بهین حلل منهید
فلسفی مرد دین مپندارید
حیز را جفت سام یل منهید
خاقانی که از قفل اسطوره ارسطو و نقش فرسوده افلاطون سخن می گفت چه چیزی را می خواست جانشین آن کند؟
خود او می گوید:
فرض ورزید و سنت آموزید
عذر ناکردن ازکسل منهید
این تقابل «حکمت یونانیان و حکمت ایمانیان» در آثار متفکران جدید مانند دانشمندان مکتب تفکیک نیز مشاهده می شود. محمد رضا حکیمی مؤلف کتاب «الحیاه» در یک اثر نه چندان قانع کننده به نام «مکتب تفکیک» به نقد «تأویل» به ویژه تأویل فیلسوفان می پردازد. و راه حل نهایی را همان حکمت ایمانیان یا حکمت انسی می داند.
در آثار دکتر شریعتی هم که گوشه کنایه های فراوان  به بوعلی هست، نه بدین خاطر است که بوعلی را فیلسوف نمی داند بلکه بدان خاطراست که او سنت نمی ورزد و فرض نمی آموزد و عمل نمی کند و همچون سلمان و بوذر دردمند نیست.
طعن و تعریض به ارسطو و بوعلی و پاره ای از فیلسوفان دیگر در متون کهن ما به وفور یافت می شود.
یک پژوهشگر امروزی از خود می پرسد: اینان می خواستند چه چیز را به جای عقل یونانی قرار دهند؟ به نظر می‌ رسد که همه این منتقدان از یک «بدیل واحد» سخن نمی گفتند.
کسانی علم کلام را به جای فلسفه می نهادند.
کسانی فرض و سنت را.
کسانی تجربه های باطنی و شهود و عرفان را می پسندیدند،
و کسانی اخلاقیات و ارزش های دینی را.
کسانی هم دردمندی را.
محمد‌رضا حکیمی می کوشید تا روایت های مبتنی  بر عدالت و حکمت قرآنی را جانشین حکمت یونانی کند.
شریعتی هم  مایل بود ایدئولوژی را بدیل یگانه  این نوع فلسفه ورزی  تصورکند. شریعتی ایدیولوژی را معادل با خودآگاهی و اراده معطوف به عمل و گاه معادل با حکمت دینی می گرفت؛  مستندش هم آیه ۲۶۹ سوره بقره بود که می فرماید:
«یوتی الحکمه من یشاء ومن یوت الحکمه فقد اوتی خیرا کثیرا»
خلاصه ی این جستار این است که خرد ایرانی با خرد اسلامی آمیخته شده. حالا سنتز پیچیده ای پدید آمده  که محصولش هم همین ودایع و مواریثی است که می بینید. وجهی از خرد ایرانی را حسن صباح نمایندگی می کرد، و وجه دیگر آن را نظام الملک. وجه عمیق تر و پیچیده تر آن را خیام و حافظ. حافظ که اوج‌ این هم آمیزی و همنهاد (سنتز) است به ما می گوید:
اگرچه عرض هنر پیش یار بی ادبی است
زبان خموش و لیکن دهان پر از عربی است
در این چمن گل بی خارکس نچید آری
چراغ مصطفوی با شرار بولهبی است
بیارمی که چو حافظ هزارم استظهار
به گریه سحری و نیاز نیمه شبی است

  مجتبی بشردوست

همچنین ببینید

نوروزنامه

نوروزنامه رساله ای است به فارسی، منسوب به خیام. موضوع آن، تاریخچه نوروز در ایران …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *