خانه / نوشته های تازه / سایه شهریار

سایه شهریار

با درگذشت هوشنگ ابتهاج، سرو سایه فکنی از بالای شعر نئوکلاسیک فارسی کم شد که بعید است با این وضعیت کار و بار شعر و شاعری کسی را آن عُلقه و عُده باشد که در این حوزه بتواند حتی به سایه او نزدیک شود.

[1 – سایه و شهریار]
سایه هیچ ابایی نداشت که بگوید؛ شاعر مورد علاقه متأخرش که زمانی رفیق گرمابه و گلستان نیز بودند، شهریار تبریزی است. شهریار که به گفته خودش هر چه کرده بود از دولت حافظ بود، به نوعی حلقه دسترسی سایه به دنیای حافظ محسوب می شد و حتی آن صبغه رمانتیسیستی هم که در غزلیات سایه دیده می شود،حاصل تأثیر پذیری وی از شهریار بود، همان شهریاری که به گفته شفیعی کدکنی بزرگترین شاعر رمانتیک تاریخ زبان فارسی است. با این همه سایه هرگز نتوانست معبری جدیدی در تغزل بگشاید و آن دل به دریا زدن های جسورانه ی سیمین بهبهانی و منوچهر نیستانی و حسین منزوی را در استقصای فرم جدید (وزن و زبان) تجربه کند.

[2 – سایه و حسین منزوی]
حسین منزوی که از نوجوانی آرزوی دیدار سایه را در سر داشت می گوید؛ بعدها وقتی که به خانه مجلل سایه دعوت شدم؛ بعد از پذیرایی های معمول، باب گفت و گو را باز کردیم؛ تازه فهمیدم که برداشت ما دو نفر از غزل چه قدر از هم فاصله دارد. به زعم منزوی نگاه سایه به غزل بسیار محافظه کارانه و سنتی بود و با تجربه های بدیع منزوی در این حوزه هیچ نسبتی نداشت. منزوی حتی در کتاب “دیدار در متن شعر” به صراحت می گوید: غزل ابتهاج در سایه حافظ و غزلیات شمس است و هویت ندارد! هر چند که چند خط بعد، من باب دلجویی شعر او را جذاب و جاودانه می داند. (نقل به مضمون)

[3 – سایه و رضا براهنی]
پیشتر هم رضا براهنی با تشکیل “مربع مرگ“با اضلاع سایه و مشیری و نادرپور و حتی کسرایی، آنها را شاعرانی نامید که ذهن و زبانشان معطوف به جهان مدرن و انسان امروز نیست و براهنی به فتوای خود بر این مردگان زنده نماز کرد.

[4 – سایه و شفیعی کدکنی]
اما داوری ادبی شفیعی کدکنی که ترنم شدن شعر بر لب ها و حضور در حافظه جمعی را ملاک شعریت یک شعر می داند غیر از این هاست. به زعم شفیعی شعر هیچ شاعر معاصری به اندازه سایه ورد زبان ها نیست و شعر سایه این توفیق را داشته است که مانند امثال سایره در زندگی مردم ساری و جاری گردد. شفیعی حتی پرده را بالاتر نیز می گیرد و می گوید هیچ شاعری از عصر حافظ به بعد به اندازه سایه به نظام جمال شناسی حافظ نزدیک تر نشده است!

[5 – داوری]
به هر حال در هر یک از این مطلق انگاری های متباین براهنی و شفیعی، حرف ها در میان است و هر یک بنا بر معاییر جمال شناختی خود داد سخن داده اند و دقیق شدن در آنها در این جستار میسر نیست. ولی تاریخ شعر و ادب ایران هرگز خاطره شعرخوانی سایه را در شب های شعر گوته فراموش نخواهد کرد:
وقتی که نوبت شعرخوانی سایه می رسد، باران شدیدی در می گیرد سایه بعد از خواندن چند شعر از حضار عذر خواسته و می خواهد ادامه شعر را به شب فردا موکول کند. جمعیت زیر بار نمی روند و با کف زدن های متوالی خواستار ادامه شعر خوانی سایه می شوند. اصرار حاضران بر انکار سایه می چربد و سایه در زیر باران شدید شعرهای دیگری می خواند؛ شعر صبوحی، ساقی نامه، غزل “در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند” را می خواند و همچنین شعر نیمایی “امشب همه غم های عالم را خبر کن“. اوج تشویق مردم آنجا بود که سایه، شعر “بنشینیم و بیندیشیم” را خواند که تعریضی است در حق جامعه شب زده:
بنشینیم و بیندیشیم
این همه با هم بیگانه
این همه دوری و بیزاری
به کجا آیا خواهیم رسید آخر؟
و چه خواهد آمد بر سر ما، با این دل های پراکنده
…..”دانایی را بنشان بر تخت و توانایی را حلقه به گوشش کن.”[1]

پی نوشت:
[1] – ماجرای شعرخوانی سایه تلخیصی است از کتاب “در سراب امن و امان” تألیف محمدرضا رهبریان

مهدی نصیری

همچنین ببینید

به بهانه نقد «کبوتر طوق‌دار»‌ ۲

از آرمان تا واقعیت خانم باربارا تاکمن، مورخ و متفکر آمریکایی، می‌گوید:حاکمان در عرصه حکومت، …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *