فلسفه هندی (Indian philosophy) به نظام های فلسفیی گفته می شود که در شبه قاره هند رشد و توسعه یافته است. این سیستم های فلسفی فراوان و متعدد می باشند، و به دو گروه کلی و اصلی تقسیم می شوند:
الف – آستیکا (astika)
ب – ناستیکا (nastika)
مکاتب “آستیکا”، مطابق با اصول پذيرفتهى مذهبى جامعه هند اند. این اصول تحت “ودا”ها سامان گرفته اند، و به نامِ “آیین هندو” مشهورند. غربی ها این مکاتب را، به خاطر تطابق با اصول مذهب هندو، “ارتدکس” (orthodox) می نامند. “ارتدوکس” یعنی پیروی از باورهای پذیرفته شده عمومی. مکاتب آستیکا، شامل شش نظام فلسفی است:
1. نیایا (Nyaya).
2. وی شِشیکا (Vaisheshika).
3. سانکهیا (Samkhya).
4. یوگا (Yoga).
5. می مامسا (Mimamsa).
6. ودانتا (Vedanta).
مکاتب “ناستیکا”، اقتدار “وداها” و “آیین هندو” را نمی پذیرند، از این رو به “غیر ارتدوکس” (unorthodox) مشهورند، و شامل این سه مکتب فلسفی می شوند:
1. آیین بودایی (Buddhism).
2. آیین جین (Jainism).
3. آیین چارواکا (Carvaka)
تاریخ فلسفه هند را میتوان به سه دوره تقسیم کرد:
دوره پیش منطقی (prelogical) (تا آغاز دوران مسیحیت)
دوره منطقی (logical) (از قرن اول تا یازدهم)،
و دوره فرا منطقی (ultralogical) (قرن 11 تا 18).
منظور از دوره پیش منطقی دورهای است که در آن، افراد هنوز قادر به استفاده از منطق و استدلال نیستند و به جای آن از تصورات خود و تجربیات شخصی خود برای تفسیر دنیای پیرامونشان استفاده میکنند.
دوره پیشا منطقی، دوره موریان (Mauryan) (از 321 پیش از میلاد تا 185 قبل از میلاد) و پیش از آن را پوشش می دهد. [دوره موریان، اولین شکوفایی بزرگ تمدن هند است.]
دوره منطقی، تقریباً با امپراتوری کوشانی (Kushan Empire) (قرن اول تا سوم پس از میلاد) آغاز می شود، و در دوره امپراتوری گوپتا (Gupta) (قرن 4 – 5 میلادی) و در عصر امپراتوری کاناج (Kanauj) (قرن 7) به صورت کامل توسعه می یابد.
در قرن نوزدهم، دانشگاههای تازه تأسیس، روشنفکران هندی را با اندیشههای غربی، به ویژه تجربهگرایی (empiricism) و فایدهگرایی (Utilitarianism) بریتانیایی آشنا کردند.
فلسفه هند در اوایل قرن بیستم تحت تأثیر ایده آلیسم آلمانی بود.
فیلسوفان هندی بعدی سهم قابل توجهی در فلسفه تحلیلی داشتند.
مسعود تلخابی