سعدی، مصلحالدین (شیراز ح ۶۰۶ـ ح ۶۹۱ق):
درویشی را دیدم سر بر آستان کعبه همیمالید و میگفت: یا غفور یا رحیم تو دانی که از ظلوم و جهول چه آید.
عذر تقصیر خدمت آوردم
که ندارم به طاعت استظهار
عاصیان از گناه توبه کنند
عارفان از عبادت استغفار
عابدان جزای طاعت خواهند و بازرگانان بهای بضاعت، من بنده امید آوردهام نه طاعت و به دریوزه آمدهام نه به تجارت.
اِصْنَعْ بی ما اَنتَ اهْلُه.
بر در کعبه سائلی دیدم
که همیگفت و میگرستی خوش
مینگویم که طاعتم بپذیر
قلم عفو بر گناهم کش (گلستان سعدی)
قُدسی مشهدی، محمد جان (مشهد ح ۹۹۰ـ لاهور ۱۰۵۶ق):
لب شود ریش ار برد نام دل افگار ما
آستین سوزد اگر چیند نم از رخسار ما
سبحه بر کف، توبه بر لب، دل پر از ذوق گناه
معصیت را خنده میآید ز استغفار ما
نشکفد در سینه دل بی زخم تیغ غمزهای
تا نگردد خون نخندد غنچه گلزار ما
خویش را قدسی بر آتش نه بسوزان تا به کی
ننگ دین و کفر گردد سبحه و زنار ما؟