خانه / فلسفه ملاصدرا / شرح اسفار ملاصدرا / هویت انسان و کمالات متناسب با آن؛ گزیده ای از مباحث جلسه 13 شرح اسفار ملاصدرا

هویت انسان و کمالات متناسب با آن؛ گزیده ای از مباحث جلسه 13 شرح اسفار ملاصدرا

هویت انسان و کمالات متناسب با آن (1)؛ گزیده ای از مباحث جلسه 14 شرح اسفار ملاصدرا
– 1394/12/09

مدرس: مسعود تلخابی

بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لِنوعِ الإنسَانِ كَمَالٌ خَاصٌّ لِجَوهَرِ ذَاتِهِ وَ حَاقِّ حَقِيقَتِهِ، لا يَفُوقُهَا فِيهِ فَائِقٌ وَ لا يَسبُقُ بِهِ عَلَيهَا سَابِقٌ، وَ هُوَ الاتِّصَالُ بِالمَعقُولات وَ مُجَاوَرَةُ  البَارِئ وَ التَّجَرُّدُ عَنِ المَادِیَّات وَ إن كَانَت لَهُ مُشَارَكَةٌ بِحَسَبِ كُلِّ قُوَّةٍ تُوجَدُ فِيه لِمَا يُسَاوِيهُ مِن تِلكَ الجَهَة أو يَلِيه، فَلِسَائِرِ الأجسَامِ فِي حُصُولِهِ فِي الحَيِّز وَ الفَضَاء وَ لِلنَّبَاتِ فِي الاغتِذَاءِ وَ النّمَاء وَ لِلعُجمِ مِنَ الحَيَوَانِ فِي حَيَاتِهِ بِأنفَاسِه وَ حَرَكَتِهِ بِإرَادَتِهِ وَ إحسَاسِه وَ تِلكَ الخَاصِيَّةُ إنَّمَا تُحصَلُ بِالعُلُومِ وَ المَعَارِف مَعَ اِنقِطَاعٍ عَنِ التَّعَلُّقِ بِالزَّخَارِف.
این بخش از عبارات مقدمه اسفار درباره کمال خاصّ انسان صحبت می کند و در نخستین عبارت می فرماید که «وَ لِنوعِ الإنسَانِ كَمَالٌ خَاصٌّ لِجَوهَرِ ذَاتِهِ وَ حَاقِّ حَقِيقَتِهِ»؛ برای نوع انسان کمال خاصی است، به سبب جوهر ذاتش و حاقّ حقیقتش. نکته ای که در این جا وجود دارد، این که گفتیم برای هر شیئی کمال مناسب و ملائم با ذاتش وجود دارد و این کمال مبتنی است بر کیفیت ذات که ملاصدرا از آن تعبیر به جوهر ذات، اصل ذات، گوهر ذات  می کند و ریشه حقیقت او. کلمه جوهر معرّب گوهر است؛ یک کلمه فارسی است و ذات، آن اصل و ریشه و درون مایه یک پدیدار است که عوارضی بر آن سوار شده است و حَاقِّ حَقِيقَتِهِ هر دو از کلمه حقّ اشتقاق یافته اند؛ از مادّه حاء و قاف و قاف که این حقّ در لغت به معنی ثبوت است. آن چه که از عبارت جَوهَرِ ذَاتِهِ وَ حَاقِّ حَقِيقَتِهِ بر می آید، این است که برای هویت انسان، آن چیزی که انسان را انسان می کند، یک کمال خاصی وجود دارد. اگر ما بخواهیم آن گفتاری را که ملاصدرا تحت عنوان جَوهَرِ ذَاتِهِ وَ حَاقِّ حَقِيقَتِهِ آورده است، امروزی تر تبیینش کنیم، این است که ما نخست بایستی روی موجودی به نام انسان متمرکز بشویم و قدم به قدم هویت او را شناسایی کنیم و مهم ترین و شاید درست ترین کاری که برای تبیین هویت انسان وجود دارد، این است که از آن چیزی که برای ما ظاهر و آشکار است، شروع کنیم؛ یعنی به نحوی انسان را پدیدار شناسی کنیم؛ این نخستین قدم و مهم ترین قدم است. بیاییم اول آن چیزی که در انسان وجود دارد، ما با یک آناتومی خاصی مواجه هستیم. مطالبی که عرض می کنم، از ناحیه خودم است برای رسیدن به آن چیزی که ملاصدرا در صدد تبیین آن است. آناتومی انسان، یعنی شناخت اجزاء و اعضاء انسان؛ این که انسان از چه چیز هایی ترکیب شده است؟ و این اعضاء در کنار هم انسان را به وجود آورده است. برای شناسایی این ما عضو های آدمی را می توانیم در کنار هم بررسی کنیم و این عضو ها در تقسیم- بندی نخست، به داخلی و خارجی تقسیم می شود؛ یک سری از اعضاء انسان داخلی اند و یک سری اعضاء انسان خارجی اند؛ این عضو ها یک سازگاری پیچیده ای با همدیگر دارند، این که با همدیگر متناسب اند؛ چیزی که حکمای گذشته ما روی این خیلی تمرکز نکرده بودند و ما امروز می دانیم که این خیلی مهم است که ما روی این حاقّ حقیقت انسان از لحاظ پدیدار شناسی وارد بشویم و این آناتومی انسان را با توجه به اعضائی که دارند، بررسی کنیم و این تناسب اعضاء را بسنجیم و در کنار این تناسب، تک تک آن ها را هم ارزیابی و واکاوی کنیم؛ حتی از ظاهر پوست و چهره و چشم و لسان؛ «أَلَم نَجعَل لَّهُ عَينَينِ وَ لِسَاناً وَ شَفَتَين»؛ ببینید قرآن چقدر خوب انسان را متوجه این اعضاء می کند؛ بعد قلب و مغز و همه آن چیز هایی که انسان از آن تشکیل شده است؛ این ها یک آناتومی است در وجود انسان و تا ما آن را نشناسیم، به حاقّ حقیقت و جوهر ذات انسان هم نمی توانیم برسیم. آناتومی انسان، ما را به این مطلب می رساند که تمام آن چیز هایی که تحت عضو های مخصوص انسانی در کنار هم قرار گرفته اند، یک تناسب خاصی با همدیگر دارند و این عضو ها و قرار گرفتن آن ها در کنار هم و تناسب  آن ها با همدیگر هست که انسان را می سازد و بعد از این انسان با آن آناتومی خاص هست که ما متوجه بُعد دیگری در او می شویم، به نام “نفس” و “روح”. آنگاه برای این انسان با این آناتومی خاص، و مبتنی بر آن نفس و روح خاص، یک کمال خاصی تعریف می شود و آن کمال خاص، غایت قصوای وجود آدمی است، که انسان به سمت آن و در جهت آن در حرکت است. در این بخش ما می توانیم به یک پیوند پر ثمری میان بدن انسان و فلسفه برسیم؛ این که هر دو، ما را به آن سمتی که انسان برای آن آفریده شده است و در راستای شدن به سوی آن خلق شده است، راهنمایی می کند. آن چیزی که در فلسفه امروزِ ما جایش خالی است ولی در آن حکمتی که قرآن مبیّن آن بوده است و خود تحت عنوان «حکمت بالغه» بدان اشاره می کند، یعنی جایگاهِ شناخت انسان و آناتومی او و ترکیب اجزاء او و تناسب اعضاء او. قرآن به خوبی به جنبه ها توجه می کند و مناسبت آن با آن  تکامل ها و کمالات نوعی مدّ نظر قرار می دهد. در ادامه خواهم گفت؛ فقط تا این حد بدانیم که آن چیزی که ملاصدرا با “لام” می آورد، لِجَوهَرِ ذَاتِه، به سبب جوهر ذاتش، آن کمالی که به سبب جوهر ذات انسانی و حاقّ حقیقت او معرفی می شود، این حاقّ حقیقت و جوهر ذات، با آناتومی انسان، پیوند ناگسستنی دارد و این آناتومی را هم بایستی برای شناختن آن کمال نوعی شناخت و این حاقّ حقیقت و این جوهر ذات است که مشخص می کند برای ما که این انسان بایستی به کدام سمت و به کدام سو حرکت کند.

نویسنده: سهیلا جعفری

همچنین ببینید

به بهانه نقد «کبوتر طوق‌دار»‌ ۲

از آرمان تا واقعیت خانم باربارا تاکمن، مورخ و متفکر آمریکایی، می‌گوید:حاکمان در عرصه حکومت، …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *