خانه / دسته‌بندی نشده / دو طرز تفکر؛ کدام برتر است؟

دو طرز تفکر؛ کدام برتر است؟

در نوشته زیر دو طرز تفکر و مدلِ اندیشیدن، با تفکیک و تفصیلِ مراحلِ آن به تصویر کشیده شده است. به نظر شما کدام یک از این اندیشه ها درست و قابل اعتناء است؟ این اندیشه ها را از منظر صاحبانشان گزارش می کنم:

[گروه اول:]
1. از افق اعلای حیات می نگرد. کلّ را می بیند و کلّیات را در می یابد. آنگاه جزئیات را در سایه یِ آن کلیات می فهمد.
2. اجزاء این جهان و روابطِ میانِ آنها را می بیند.

  1. خود را نیز جزئی از اجزاء این جهان می داند. اجزاءِ این جهان، او را در خود فروبرده اند.
  2. آنها را نظامند و قانونمند و و برنهاده و موضوع می یابد.
  3. از درک این قانون ها و وضع ها متحیر و بی تاب می شود.
  4. این جهانِ نظام مند و مرتبط به هم و به انسان را مخلوق می یابد، و آن را به مبدئی مُنتسب می کند.
  5. منظور از مخلوق بودن آنست که در پس این مظاهر تقدیر و اندازه گیری و طرحی قراردارد. این طرح ها و اندازه ها به طرَّاح و مُقَدِّری وابسته اند.
  6. موجودات و قوانین آنها را آیاتِ این طرّاح و خالق می بیند.
  7. در این جهان سه گونه ارتباط را درک می کند:

الف- ارتباطات اجزاء جهان با یکدیگر. ب- ارتباط جهان و اجزاء آن با خدا. ج- ارتباطات جهان و اجزاء آن با انسان.

  1. برای این ذهن ادراک انعام و نعمت مقدور می گردد. آن اجزائی از جهان که با حُسنِ حال او ارتباط دارد، نِعمت “تلقی” می شود.
  2. بابِ شکر برای او گشوده می گردد. او شکرِ منعم را بر خود واجب می داند.

[گروه دوم:]
1. از افق اعلای حیات می نگرد. کلّ را می بیند و کلّیات را در می یابد. آنگاه جزئیات را در سایه یِ آن کلیات می فهمد.
2. اجزاء این جهان و روابطِ میانِ آنها را می بیند.

  1. خود را نیز جزئی از اجزاء این جهان می داند. اجزاءِ این جهان، او را در خود فروبرده اند.
  2. آنها را نظامند و قانونمند می یابد.
  3. از درک این قانون ها و وضع ها متحیر و بی تاب می شود.
  4. این جهانِ نظام مند و مرتبط به هم و به انسان را قائم به خود می یابد. به این معنی که مخلوق نیست، و به هیچ مبدئی منتسب نمی باشد.
  5. منظور از قائم به خود بودن اینست که در پس این مظاهر، هیچ تقدیر و اندازه گیری و طرحی قرار ندارد. هیچ طرَّاح و مُقَدِّری در پس این مظاهر نیست.
  6. جهان و موجودات و قوانین آنها قائم به خود اند.
  7. موافق دیدگاه این ناظر، در این جهان تنها دو گونه ارتباط وجود دارد:

الف- ارتباطات اجزاء جهان با یکدیگر. ج- ارتباطات جهان و اجزاء آن با انسان.

این دو ارتباط تنها به اعتبار ناظر به دو ارتباط تفکیک می شود؛ و گرنه کلیّت جهان است و اجزاء، و ارتباط اجزاء با یکدیگر.

  1. برای این ذهن، دیگر ادراک اِنعام و نِعْمت و مُنْعِم موضوعیتی ندارد. آن اجزائی از جهان که با حُسنِ حال او ارتباط دارند، تنها به کلیّت این جهان و اجزاء آن مرتبط است. چون مبتنی بر طرحِ طرّاحی هم نیست، یا بر پایه تصادف تحقق یافته است، یا مبتنی بر نظمی خود جوش.
  2. چون در پس این مظاهر طرّاح و خالقی هم نیست، تلاش برای ارتباط با او موضوعیتی ندارد.

خوانندگان گرامی، در صورت تمایل می توانند، نظرشان را درباره این دو طرز تفکر بیان نمایند.

 

مسعود تلخابی

همچنین ببینید

به بهانه داستان «کبوتر طوق‌دار» ۱

کلیله و دمنه تنها اثر ادبی در جهان باستان است که از حدود هزار و …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *