از شمنهای آسیای مرکزی و آلتایی تا اهالی کاهونا در اقیانوس آرام و بومیان قارههای آمریکا و استرالیا و آفریقا گزارشهای مستند و کمابیش مشابهی در دست است که نشان میدهد؛ چگونه این شمنها، در حالتی از سکر و خلسه موفق میشدهاند با به پرواز درآوردن روح خود، از معارج و کوههای کیهانی بالا رفته و به آسمان صعود بکنند و در یک دنیای میانجی و معلق آنچه نادیدنی است را ببینند و دوباره به کالبد خود بازگردند و حتی بیماران را شفا دهند. میرچا الیاده، دینپژوه و اسطورهشناس نامدار، در کتاب مبنایی «شمنیسم»، ضمن ثبت گزارشات بسیاری از تجربیات این شمنها، اهمیت شمنیسم و فنون کهن خلسه را در تاریخنگاری ادیان یادآوری کرده است. چرا که در تاریخ عرفان و ادیان نیز، تجربیات مشابهی موجود است که طی آن، عرفا و مشایخ از رؤیت چهرههای نورانی در «احسن صورة» و کوههای زمرّدین، و شهرهای خیالانگیز و زیبایی مانند جابلقا و جابلسا خبر دادهاند که دیدن آنها با چشم سر میسور نبوده است.
به عبارت دیگر، از عروج ایلیای نبی و مکاشفات پیامبران بنیاسرائیل تا تجاربِ خودنوشت عرفای ایرانی و اسلامی مانند: ابن عربی و سهروردی و عین القضاة و عطار و مولانا و روزبهان و…شواهد متقنی در دست است که این حکیمان و عارفان با طبیعت یا طباع تام خود که در منابع یونانی و سریانی از آن با عنوان «هرمس» یاد شده، دیدار کردهاند. مولانا از این طباع تام که غیر از منِ تجربی و زیستی اوست با تعبیر «تو ِزفت ِنهصد تو» یاد میکند، همان «تو» یا «فرامنی» که در میان جان مولانا، به او تلقین شعر میکند، حافظ از کسی میگوید که در اندرون خسته دل او در فغان و غوغاست در حالی که خودش خاموش است. روزبهان که پیشاهنگ حافظ است از مکاشفاتی خبر میدهد که در قالب آنها، خدا را در دشتی فراخ و در هیأت شیخ خود دیده است؛ جایی دیگر از زیارت خضر که همان همزاد الهیاش است میگوید. متون دینی و عرفانی ما مشحون از چنین رویدادهای فراتاریخی است که جغرافیای وقوع آنها با طول و عرض ارض ناسوتی و معمول ما نمیخواند و به همین دلیل نیز فلاسفه ارسطویی و ظاهرگرایان دینی، معمولا نسبت به چنین تجاربی نگاهی نگاتیو و مشکوک داشتند. اما در این میان ابن سینا اولین فیلسوف بزرگی بود که امکان عقلی اتصال به عقل فعّال یا همان فرشته شخصی عرفا را تأیید نمود تا معلوم شود تجارب عرفای اصیل از جنس وهم و هذیان نیست و حتی خود شیخ الرئیس در قالب چند رساله تمثیلی از غربت غربیه انسان عارف در قفس نفس نوشت و در اشارات و تنبیهاتش نیز فصلی به مقامات عرفا اختصاص داد.
ولی نخستین حکیم و فیلسوفی که حکمت مشرقیه ابن سینا یا فرشتهباوری وی را ادامه داد، شیخ شهابالدین سهروردی بود. سهروردی را عالِمی میدانند که در کتاب «حکمة الاشراق»، جهانی را میان عالم معقول و محسوس کشف میکند؛ جهانی آینهگون با صور معلقه که از سوی عدهای دیگر از عالمان، ارض ملکوت و اقلیم هشتم و عالم هورقلیا نیز نامیده شده است. کشف این عالم میانجی از سوی سهروردی به ثنویت جسم و روح و انسان و فرشته، و نیز دعوای فلاسفه و عرفا پایان داد. چرا که همه آن رؤیتها و معاینات و مکاشفات عارفان که با عقل مآل اندیش فلاسفه جور در نمیآمد، در این عالم میانجی رقم میخورد. عالمی که خود سهروردی در رسایل فارسیاش با زبانی رمز و رازآلود به تصویر کشیده است؛ وقتی که در «عقل سرخ»، خودش را عقابی مییابد که با خوردن دانه ارادت اسیر صیادان قضا میشود و سپس از دست موکلانش درمیرود و روی به صحرا مینهد و اولین فرزند آفرینش را در هیأت جوانی میبیند.در «صفیر سیمرغ» از سیمرغی میگوید که به کوه کیهانی قاف میرسد و در صبحدمی که طول آن هزار سال است خفتگان را صفیر میزند و لیکن مستمع کم دارد، در حالی که آن سیمرغ در وجود همه کسی است و بیشتر افراد از وجود او بیخبرند. سپس میسراید:
با مایی و با ما نئی/جانی از آن پیدا نئی
دیدار این عالم که به نوعی زیارت جانِ جهان و اوج لذت حکیمانه است، قدمتی به اندازه انسان خردمند دارد و خود شیخ از حکمای فرس خبر میدهد که انوار قاهره این عالم را دریافتهاند؛حکمایی که به تصریح او غیر از مجوسان بودهاند.
پس از اسلام نیز نور این عالم در آثار و افکار بسیاری از عارفان و شاعران ساطع بوده است. در «شیراز راز» روزبهان بقلی را شاهدیم که از پانزده سالگی در عالم مثالین می چمید، هم در این شهر بزرگترین شارح سهروردی یعنی قطبالدین شیرازی را داریم که حافظ نمیتوانسته از تأثیر امواج اینان برکنار مانده باشد. در این بین به گفته استاد پورنامداریان شاعری مانند حافظ نسخه شاعرانه فلسفه اشراق سهروردی است؛ شاعری که هم در نگارگریها و مرقعکاریهای آینهگون خود و هم در محتوای شعرش، عالم مثالین و مقام برزخی انسان را به تصویر کشیده است.حافظ نیز مانند سهروردی از متوغّلان در قرآن بوده و ساخت و بافت شعر خود را از دولت قرآن دارد.بنا به نظر استاد پورنامداریان چه بسا حافظ به این گفته سهروردی نظر داشته است، آنجا که شیخ میگوید: «قرآن را چنان بخوان که گویی در شأن خودت نازل شده است.» بیسبب نیست که حافظ در یکی از غزلهایش با چنان شرح صدری از رؤیت حادثه خلقت خبر میدهد که گویی همه آنچه که در سوره بقره راجع به خلقت انسان آمده، در ارض ملکوت پیش چشمان خودش روی میدهد.
مهدی نصیری