خانه / قلمرو های فلسفه / تاریخ فلسفه / تاریخچه فلسفه غرب
تاریخ فلسفه غرب

تاریخچه فلسفه غرب

از لحاظ تاریخی، فلسفه به سه دوره بزرگ تقسیم می شود:

  • فلسفه کلاسیک (یونانی و رومی):  که با ماهیت نهایی واقعیت و مسأله فضیلت در یک زمینه سیاسی در ارتباط بود.
  • فلسفه قرون وسطی: که در غرب عملا از اندیشه مسیحی اولیه جدایی ناپذیر است.
  • فلسفه مدرن: که با آغاز رنسانس شکل گرفت و مسیر اصلی آن معرفت شناسی بوده است.

فلسفه کلاسیک

نخستین فیلسوفان یونانی، فیلسوفان مکتب ملط در اوایل سده ششم قبل از میلاد بودند. فیلسوفانی مانند طالس، آناکسیماندر، و آناکسیمنس، که به دنبال پیدا کردن یک عنصر طبیعی، به عنوان اساس همه طبیعت و هستی بودند. راه آن ها توسط هراکلیتوس، پیتاگوراس، پارمنیدس، لوکپیپوس، امپدلوس، آنکساگوراس و دموکریتوس، دنبال شد. این فیلسوفان هر یک راه های مختلفی در جستجوی همین مسأله اتخاذ کردند.

سقراط اولین کسی بود که به مشکلات اجتماعی و سیاسی نیز رسیدگی می کرد. و اولین کسی بود که از روش دیالکتیکی استفاده می کرد. ایده ها و تفکرات ی سقراط توسط شاگردش افلاطون و توسط شاگرد افلاطون، ارسطو، در آکادمی آتن ادامه یافت.

فلسفه رومی به طور عمده بر مکاتب بعدی یونان بنا شده بود. مکاتبی مانند سوفیست ها، سینیک ها (کلبیون)، رواقیون و اپیکور گرایی.

در اواخر دوران باستان، نوافلاطون گرایی که عمدتا توسط فلوطین ظهور یافت، تبدیل به جنبش پیشتاز فلسفی شد و عمیقا بر توسعه زودهنگام  الهیات مسیحی تاثیر گذاشت.

متفکران عرب، به ویژه ابن سینا و ابن رشد، فلسفه یونان به خصوص ارسطوگرایی را در دوره ای که این تعالیم در اروپا فراموش شده بود، حفظ کردند.

قرون وسطی تا قرن نوزدهم

اسکولاستیک، دستاورد بالای فلسفه قرون وسطایی، بر اساس اصول ارسطویی بود. قدیس توماس آکوئیناس و سنت آگوستین، از بهترین پیروان روش تحقیقی قرون وسطی بودند.

رنسانس، با فیزیک جدید، نجوم و انسان گرایی، تفکر فلسفی را منقلب کرد.

رنه دکارت به دلیل تلاشش برای دادن یک مبنای فلسفی به علم جدید، به عنوان بنیان گذار فلسفه مدرن مطرح شده است. دیگر نظام های عقل گرای بزرگ قرن هفده در پاسخ به مسائل مطرح شده توسط فلسفه دکارتی و علم جدید ایجاد شده اند. به خصوص نظام های عقل گرایی که توسط باروخ اسپینوزا و گوتفرید ویلهلم لایبنیتس مطرح شدند.

در انگلستان تجربه گرایی در کار توماس هابس، جان لاک و دیوید هیوم، و همچنین جورج برکلی، که ایده آلیست برجسته بود، بر دیگر اندیشه های فلسفی غالب شد.

فلسفه امانوئل کانت به تلفیقی از سنت های عقل گرا و تجربه گرا دست یافت و به نوبه خود در جهت ایده آلیسم توسط یوهان گوتلیب فیشته، فریدریش ویلهلم یوزف فون شلینگ، گئورگ ویلهلم فریدریش هگل توسعه یافت.

آغاز جنبش رمانتیک قرن هجدهم در فلسفه ی ژان ژاك روسو آغاز شد. پیروان آن در قرن نوزدهم شامل آرتور شوپنهاور و فریدریش نیچه، و همچنین ماوراء الطبیعه گرایان آمریکایی ارائه شده توسط رالف والدو امرسون هستند.

مغایر با رمانتیک ها، ماتریالیسم دیالکتیکی کارل مارکس بود.

نظریه های تکاملی چارلز داروین عمیقا تحت تأثیر اندیشه اواسط قرن نوزدهم قرار گرفتند.

فلسفه اخلاقی در انگلیس در سودمندگرایی جان استوارت میل و در فرانسه در پوزیتیویسم آگوست کنت به اوج رسید.

پراگماتیسم، اولین جنبش فلسفی اساسا آمریکایی، توسط چارلز سندرز پرس در اواخر قرن نوزدهم تاسیس شد و بعد توسط ویلیام جیمز و جان دیویی توسعه یافت.

قرن بیستم

انتقال به فلسفه قرن بیستم اساسا با هنری برگسن همراه بود. در این قرن شاهد اختلاف های بزرگی در جهت گیری متفکران قاره ای و انگلیسی-آمریکایی هستیم.

در فرانسه و آلمان، جنبش های عمده فلسفی، پدیدار شناسی ادموند هوسرل و اگزیستانسیالیسم مارتین هایدگر و ژان پل سارتر بوده است.

یورگن هابرماس از مکتب فرانکفورت، پوزیتیویسم و ​​علم را تحت بررسی دقیق قرار داده است.

ساختارگرایی، یک جنبش فکری قدرتمند در طول نیمه اول قرن بیستم بود، که زبان و سیستم های اجتماعی را از لحاظ روابط میان عناصر خود تعریف کرد.

در آغاز دهه 1960، بیشترین استدلال ها علیه متافیزیک غربی توسط پساساختارگرایان انجام شد. از جمله با نفوذ ترین این فیلسوفان، ژاک دریدا بوده است. یک فیلسوف وسیع که به دنبال تخریب مفروضات متافیزیکی در ادبیات و روان شناسی و همچنین فلسفه است.

ساختارگرایی و پساساختارگرایی هر دو عمدتا در فرانسه آغاز شد، اما به زودی در میان متفکران در سراسر غرب، به ویژه در آلمان و ایالات متحده آمریکا نفوذ یافت.

علاقه مندی های عمده در فلسفه آمریکا و بریتانیا در قرن 20 شامل منطق رسمی، فلسفه علم و معرفت شناسی است. شخصیت های اولیه برجسته عبارتند از :جرج ادوارد مور، برتراند راسل، لودویگ ویتگنشتاین.

فلسفه انگلیسی-آمریکایی بعد ها توسط پوزیتیویست های منطقی مانند رودلف کارناپ مطرح شد.

توجه زیاد پوزیتیویست های منطقی که تحت تاثیر ویتگنشتاین قرار داشتند، به مسائل زبان، باعث تاثیر بر کار ویلارد ون اورمن کواین و دیگران در فلسفه زبان شد.

بعدها فیلسوفان انگلیسی-آمریکایی به طور فزاینده به سمت اخلاق و فلسفه سیاسی متمایل شدند، مانند کار جان راولز در مورد مسأله عدالت.

منبع : دایرة المعارف کلمبیا>فلسفه و دین>فلسفه، اصطلاحات و مفاهیم>فلسفه

مترجم: سهیلا جعفری

همچنین ببینید

حافظ و سهروردی (1)

از شمن‌های آسیای مرکزی و آلتایی تا اهالی کاهونا در اقیانوس آرام و بومیان قاره‌های …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *