طباطبایی، محمدحسین (تبریز ۱۲۸۱ـ قم ۱۳۶۰ش):
هر يك از ماها كه نگاهى به خود نموده و زندگانى خود را تحت نظر گرفته و سپس به طور قهقرى به روزهاى گذشته خود برگشته و تا آنجا كه از روزهاى زندگى و هستى خود در ياد دارد پيش برود، خواهد ديد كه نخستين روزى كه ديدگان خود را باز كرده و به تماشاى زشت و زيباى اين جهان پرداخته، براى اولين بار خود به خود چيزهايى (جهان) خارج از خود ديده و كارهايى به حسب خواهش خود انجام داده (البته در اينجا نبايد فراموش كرد كه در اين تماشا به خطاهايى نيز برمىخوريم كه تدريجاً علماً و عملًا با آنها مواجه شدهايم) و اگر باز اين عمل را تكرار كرده و در هر يك از اطوار گوناگون زندگى نظر خود را بيازمايد، همان خاطره به وى جلوهگر خواهد شد (خارج از من جهانى هست كه در وى كارهايى به حسب خواهش خود مىكنم).
اكنون با در نظر گرفتن اين معلوم فطرى در انسان، اگر بشنويم كه در جهان مردمانى هستند كه واقعيت جهان هستى خارج از ما را يا اصل واقعيت را باور ندارند، براى اولين بار دچار شگفتى خواهيم شد، خاصه اگر به ما بگويند اينان مردمانى دانشمند و كنجكاو بوده و روزگارى از زندگى خود را در راه گرهگشايى از رازهاى هستى گذرانيدهاند و امثال بركلى و شوپنهاور در ميان آنها ديده مى شوند.
ولى اگر كمى بردبارى پيش گرفته و به بيوگرافىشان سرى زده و در تاريخچه زندگىشان تأمل كنيم، خواهيم ديد كه هيچكدام از آنان با سفسطه از مادر نزاييده و زبان با سفسطه باز نكرده و فطرت ادراك و اراده انسانى را گم نكرده، هيچ نشده كه در جاى خنده بگريد و در جاى گريه بخندد و يا يك بار براى احساس مسموعات، حس باصره را استعمال كند و بالعكس، و يا در مورد خوردن بخوابد و بالعكس، و يا براى سخن گفتن لب ببندد، يا سخن پريشان بگويد؛ بلكه آنان نيز عيناً مانند ما (رئاليست) با نظام مخصوصى كه در زندگانى انسانى هست زندگى مىكنند و چنانكه با ما در زندگى نوعى شركت دارند، در انجام دادن افعال نوعى و افعال ارادى نيز شركت دارند و از همينجا مى فهميم كه:
اينان در حقيقتى كه در آغاز سخن تذكر داديم، و در همه معلوماتى كه اصول اوليه اين حقيقت را تشكيل مى دهند، با ما همدست و همداستان بوده و نظير ادراكات و افعال ساده اوليه ما را دارند.
آرى، هنگامى كه پس از رشد و تميز، به صحنه تفكر و بحث وارد مى شوند.
ايده آليسم و سفسطه را پذيرفته و مىگويند «واقعيتى نيست» و برخى از آنان چون مىبينند كه در همين يك جمله واقعيتهاى بسيارى را تصديق نمودهاند شكل جمله را تغيير داده و مىگويند «علم به واقعيت نداريم» و برخى از آنان بيشتر دقيق شده و مىبينند باز در همين سخن خودشان و علم خودشان «فكر» را تصديق نمودهاند لذا مىگويند «واقعيتى خارج از خودمان (ما و فكر ما) نداريم» يعنى علم به واقعيت خارج از خودمان و فكر خودمان نداريم؛ و جمعى گام فراتر نهاده و به جز خود و فكر خود همه چيز را منكر شدهاند (جز من و فكر من چيزى نمىدانم). البته خطرناكتر از همه اينها كسانى هستند كه مطلق واقعيت- حتى واقعيت خود را- منكر بوده و بجز شك و ترديد چيزى اظهار نمىدارند.
پس، از اينجا روشن مى شود كه حقيقت سفسطه، انكار علم (ادراك مطابق با واقع) است، چنانكه ادلّه اى كه از اين طايفه نقل شده همه در گرد همين محور چرخيده و عموماً به همين نكته متّكى مى باشند.
و از اينجاست كه فلسفه مىگويد اساس سفسطه مبنى بر اصل عدم تناقض است زيرا همه معلومات به حسب تحليل به اين قضيه متكى بوده و با تسليم وى حقيقتى را انكار نمىتوان كرد چنانكه با انكار وى حقيقتى را اثبات نمى توان كرد، و نيز با تذكر مقدمه اى كه بيان كرديم روشن مى شود كه براى ابطال مذهب اين طايفه (اگر اطلاق «مذهب» به دعوى ايشان صحيح بوده باشد) و نقض ادلّه شان راههاى بسيارى در دست داريم، زيرا همينكه آنان به سخن درآمده و شروع به تفهيم و تفهّم نمودند معلومات زيادى را بدون توجه تصديق نموده اند (متكلّم هست، مخاطب هست، كلام هست، دلالت هست، اراده هست و … بالاخره تأثير هست، عليت و معلوليت مطلق هست) كه هر يك از آنها در الزام ايشان و روشن كردن حق كافى است. (اصول فلسفه و روش رئالیسم)
برچسباصل اثبات واقعیت فلسفه
همچنین ببینید
لغت نامه: وجود
فاضل تونی، محمدحسین (تون ۱۲۵۱ـ تهران ۱۳۳۹ش): حقيقت وجود گاه به معناى مصداق مقابل مفهوم …