وجود و شیئیت

حکیم سبزواری در بحث “مساوقتِ وجود و شیئیت” اسفار، حاشیه ای دارد که حاوی نکته های ارزشمندی است. به همین خاطر نتوانستم از ذکر آن صرفِ نظر کنم. ایشان می گویند: اگر منظور از شیئ، “المشیئُ وجودُهُ” باشد، [اگر در کتابهای شما حاشیه سبزواری درج شده است، و به جایِ “إن كان المرادُ بالشي‏ء المشي‏ءَ وجودُهُ”، “إن كان المرادُ بالشي‏ءِ الشي‏ءَ وجودُهُ” است، آن را اصلاح بفرمایید.] یعنی چیزی که وجودش، خواسته شده است، اراده شده است؛ [در این صورت،] “شیئ”، همان ماهیت خواهد بود. چنانکه پیش از این، در کلام ملاصدرا [نیز] آمده بود.
[باید دانست که تفاوتی میان اقسام شیئ، با اقسامِ وجود هست.] اقسام شیئ، معلومة الأسامی اند، و اقسامِ وجود، مجهولة الأسامی. [یعنی اسامی اقسام شیئ، معلوم و روشن است، مانندِ در و دیوار و سنگ و درخت و خورشید و غیر اینها. [ولی] اسامیِ اقسامِ وجود، معلوم و روشن نیست.] [ناگقته نماند که این مطلب را علامه حلی هم در کتابِ “نهایة المرام فی علم الکلام” خویش، آورده است.[1]] بنابرین، مُسَاوَقة در ضمنِ “مساوات در تحقق”، است. به این معنی که “ماهیت”، در هر نشئه ای که تحقق یابد، وجودِ خاص نیز تحقق می یابد؛ و یکی از آن دو، با دیگری، هرجا که بچرخد، می چرخد. اگر چنین نباشد، مُساوَقت به معنی اتحاد در حیثیت خواهد بود.
سپس، تحقیقِ آن مُساوَقت اینست که گذشت، [اکنون نیز می توانیم بگوییم:] برای وجود، حقیقتی است. آن حقیقت، امر واحدی است. آن امرِ واحد [مراتبِ مختلفی دارد. نمودهای متفاوتی دارد.]، [تفاوت، در نمودها و مراتبِ آن،] به “شدت و ضعف”، “وجوب و امکان” و امثال آن، است.
بالاترین [مرتبه]، از مراتبِ وجود، مرتبه ای است که فوق التمام است. [بالاترین تمامیت را دارد.] به هیچ وجهی از وجوه، در آن، نقصی راه ندارد. [این مرتبه،] همان وجودِ واجبی است، که ماهیتی برای آن نیست.
[مراتبِ دیگرِ وجود،] غیر از این مرتبه، مُلازمِ حدّ و نقص اند.
به این ترتیب، منظور از “حدِّ انسان”، یعنی حیوانِ ناطق، فقط، حکایتی از نقصِ مرتبه وجودش می باشد.
همچنین است، حدِّ حیوان. یعنی جسمی که رشد می کند، متحرک بالاراده است، و [دارای] حسّ است. این حد نیز، حکایتی از نقصِ وجودش می باشد.
شک و تردیدی نیست، که نقصِ وجود، تابعی برای وجود است، و بدون آن، تحققی، برایش نیست. [یعنی، ماهیت، بدونِ وجود، فاقد هر گونه تحققی است. اگر تهی از وجود باشد، هیچ گونه تحقق و ثبوتی برای آن، نخواهد بود.] [مطلبِ مذکور، مواضع نزاعِ دیگری را که میانِ ایشان هست، آشکار می کند. مسأله، در این نزاع، چنین است: آیا مرتبه تحققِ وجود، مقدم است؟ یا مرتبه تقرّرِ ماهیت؟ یعنی، آیا نخست، ماهیت تقرر یافت، بعد، وجود، متحقق شد؟ یا برعکس؟ اول، وجود تحقق یافت، آنگاه ماهیت، متقرر شد؟] مطلبی که درباره وجود و مراتبِ آن، و کیفیتِ انتزاعِ ماهیت و حدّ، از نقص آن ذکر شد، حق را در این نزاع، آشکار می کند. حق آنست که تحققِ وجود، مقدم، بر تقررِ ماهیت است. [ملاصدرا، در متن، به این مطلب اشاره ای خواهد کرد.] سپس از دلائلِ [دیگر] ایشان، بر شیئیتِ معدوم، آنست که ثبوت شیئ برای خودش ضروری است؛ و سلب شیئ از خودش، مُحال می باشد. [این هم نکته خوبی است که باید لحاظ گردد.] پاسخِ [این دلیل را این گونه می توانیم بدهیم که] ثبوتِ شیئ برای خودش، به ضرورت ذاتی، ضروری است، نه به ضرورت ازلی؛ و سلبِ شیئ از خودش، در حالِ عدم، جایز است. چون در این هنگام، شیئی وجود ندارد. بلکه معدومِ بحت و محض می باشد.
بنابرین، این مذهب، در غایتِ سستی است. جز اینکه بگوییم منظور آنها، تصحیحِ اثباتِ علم ازلی می باشد. [باید بدانیم که] منفی، لاشیئ محض است. هیچ، انکشاف و تمیزی در ازل بدان نیست. [همچنین،] در ازل، برای اشیاء، نه وجود عینی است و نه وجودِ ذهنی. اگر چنین بود، لازم می آمد که در ذاتِ خداوندِ متعال، کثرت [حاصل شود.]  و [همچنین] مستلزمِ قدمِ اشیاء می شد. از این رو، باید برای آنها، تقرر و ثبوتی باشد. [یعنی (به اعتقادِ ایشان) امر، دایر میان سه چیز است. به این ترتیب که موجودات، در ازل، از سه حال نمی توانند خارج باشند: اول: منفی، و لاشیئ محض باشند. در این صورت هیچ تمیز و انکشافی برایِ آنها نخواهد بود. یعنی، در ازل، مُنکشِف و مُتَمَیِّز نخواهند بود. دوم: موجود به وجود ذهنی و عینی باشند. در این صورت در ذات الهی تعدد و کثرت لازم می آید، و مستلزم قول به قدم اشیاء خواهد بود. سوم: نه منفی محض باشد، و نه موجود به وجود عینی یا ذهنی. بلکه چیزی میانِ این دو باشد. که از آن تعبیر به “ثبوت” و “تقرر” می کنند.] [سبزواری می گوید:] این نظر، [که بیاییم و بگوییم برای ماهیات، در ازل، تقرر و ثبوتی، منفکّ از اقسامِ وجودات است،] باطل می باشد. چون، [با این حال،] ضرورت نمی یابد که برای آنها ثبوتی باشد که منفک از همه “وجودات” [و اقسامِ آنها] است. بلکه [باید بگوییم:] ثبوت آنها تابعی است برای وجود ذات خداوند متعال. چنانکه مذهب صوفیه نیز چنین است.[2]

پی نوشت ها:
[1] – نهایة المرام فی علم الکلام / 1 ، 37
[2] – الحكمة المتعالية في الأسفار العقلية الأربعة / ‏1،  76

 

گزیده ای از کلاس های شرح اسفار ملاصدرا؛ مسعود تلخابی

همچنین ببینید

حافظ و سهروردی (1)

از شمن‌های آسیای مرکزی و آلتایی تا اهالی کاهونا در اقیانوس آرام و بومیان قاره‌های …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *