خانه / دین و ادیان / تفصیل بودن قرآن

تفصیل بودن قرآن

در روایتی از پیامبر (ص) آمده است: وَ هُوَ كِتَابٌ فِيهِ تَفْصِيلٌ‏ وَ بَيَانٌ وَ تَحْصِيلٌ،(وَ هُوَ كِتَابٌ) و آن کتابی است که (فِيهِ) در آنست (تَفْصِيلٌ‏) تفصیلی. –ملا صالح مازندرانی در ذیل این کلمه نوشته است: «[تفصیلٌ] لإشتماله على تفاصيلِ العلومِ و الاخلاقِ و الآدابِ و غيرِها.» یعنی قرآن، تفصیل است، برای اینکه تفاصیل علوم، اخلاق، آداب، و غیرِ آنها را در بر دارد.- -اما این کلمه، دایره گسترده معنایی را، در ذیل خود، دارد. از این رو، در کنارِ این کلمه، مقداری، درنگ می کنیم. نخست، نظری به این کلمه می اندازیم. معنی اصلی “تفصیل”، “جدا کردن”، و “جدا جدا کردن از یکدیگر” است. برای مثال می گویند: «فَصَّل‏ القَصَّابُ الشاةَ»[1] یعنی قصاب، گوسفند را، اندام اندام کرد. بدین معنی که گوسفند را ذبح کرد، و اندام های او را از همدیگر جدا نمود. “تفصیلِ کتاب” هم، به معنی “فصل فصل کردن” آنست. فیومی، در “المصباح المنیر”، می نویسد: «و (فَصَّلْتُ‏) الشَّي‏ءَ (تَفْصِيلًا) جَعَلْتُهُ (فُصُولًا) مُتَمَايِزَةً وَ مِنْهُ (جُزْءُ المُفَصَّلِ‏) سُمِّي بِذلِكَ لِكَثْرَةِ (فُصُولِهِ‏) وَ هِي السُّوَرُ.» [“فَصَّلْتُ‏ الشَّي‏ءَ تَفْصِيلًا”، یعنی آن را فصل های متمایزی قرار دادم. جزءِ آخرِ قرآن را “جُزْءُ المُفَصَّل” می نامند. زیرا فصول آن زیاد است. یعنی سوره های آن زیاد است، و پیوسته با بسم الله از هم جدا می شود.] کلمه “تفصیل”، در معنی “تبیین” و “تشریح” هم به کار می رود. “فَصَّلَ الكلامَ” یعنی “بيَّنه”. مطلب مذکور نظر لغوی ما درباره این کلمه بود. حال به کاربرد این کلمه در قرآن مراجعه می کنیم. “تفصیل”، در قرآن، یکی از شؤون خداوند است. به این معنی که یکی از افعالی که از خداوند صادر می شود، “تفصیل” است. این تفصیل، در دو قلمرو جاری می شود: قلمرو نخست، خلقت و آفرینش است؛ و قلمرو دوم، وحی، وَ انزالِ کُتُب. تفصیل در قلمرو خلقت، همواره، همدوشِ خلقت و آفرینش بوده است. طبق تعالیم قرآن، هرآنچه که پیرامون خود می بینیم، نتیجه تفصیلی است که در روندِ خلقت، وجود داشته است. قرآن، می گوید: أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ (أنبياء: 30) [آيا کافران نديدند که آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند، و ما آنها را از يکديگر باز کرديم؛ و هر چيز زنده‌ای را از آب قرار داديم؟! آيا ايمان نمی آورند؟!] این “فَتق”، همان تفصیلی است، که در جریان خلقت وجود داشته است. در “تفصیل”، علاوه بر معنی فتق، که شکافتن است، معنی “ایجاد” نیز نهفته است. مُفَصِّل، در روند تفصیل، شیئ واحد را می شکافد و از آن اشیاء متعدد و متمایزی می سازد. اگر در آفرینشِ انسان، توجه کنیم، این تفصیل را به وضوح درمی یابیم. وقتی اسپرم و تخمک با هم در می آمیزند، سلول واحدی را به وجود می آورند. این سلول منفرد، و واحد را “زیگوت”، یا به تلفظ دقیق تری، “زایگوت”[2] می نامیم. “زیگوت”، در نهایت به یک شخص یا حیوان تبدیل می‌شود. اعضاء متعدد انسان ها به تدریج از همین سلول منفرد به وجود می آید. این سلولِ منفرد، به اجزاء و اعضاءِ مختلف و متمایزی تبدیل می شود، نخست قلب و مغز، سپس سایر اعضاء از آن جدا می شود. در آفرینشِ هرچیزِ دیگری هم این تفصیل قابل مشاهده است. در قرآن، آیاتی وجود دارد که ناظر به این تفصیل است. برای نمونه، در آیه 12 سوره اسراء آمده است: وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَ الْحِسابَ وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصيلاً (اسراء: 12) این آیه درباره پدیده های طبیعی سخن می گوید، و می فرماید: (وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ) و گردانيديم شب و روز را (آيَتَيْنِ)‏ دو نشانه و (فَمَحَوْنا) پس محو كرديم‏ (آيَةَ اللَّيْلِ)‏ آیت شب را -یعنی شبی را که آیت و نشانه است.– -این محو با تایش آفتاب، به انجام می رسد.- (وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ) و قرار دادیم آیت روز را. -آيتى را كه روز است.-‏ (مُبْصِرَةً) روشن -كه در آن همه چيز را ببينند.- (لِتَبْتَغُوا) تا طلب كنيد -در روشنى آن- (فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ‏) فضلی از پروردگارتان را. (وَ لِتَعْلَمُوا) و تا بدانيد – یعنی تا بدانید از آنها و از اختلاف حركاتِ شمس و قمر- (عَدَدَ السِّنِينَ)‏ شمار سالها را (وَ الْحِسابَ‏) و حساب را –این کلمات و عبارات، تا اینجا، از آیات تکوینی سخن می گویند، و مختصات آنها را بازگو می کند. از شب و روز، اختصاصاتِ هر یک از آن دو، ابتغاءِ فضل در روز، سال و عدد سال ها، و حساب، و دانستن آنها به وسیله شب و روز و تعاقبِ آنها. آنگاه، بعد از عباراتِ مذکور می فرماید: (وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ‏ فَصَّلْناهُ‏ تَفْصِيلًا) و هر چیزی را تفصیل دادیم، تفصیل دادنی. اغلبِ مفسران این تفصیل را، “تبیین و توضیح و آشکار کردن در قرآن”، معنی کرده اند. بدین معنی که خداوند هر چیزی را که مورد احتیاج است، از مهمات دینی و دنیوی، در قرآن آورده است. آنگاه این معنی را با آیاتی مانند: ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ (أنعام: 38) [ما هيچ چيز را در اين کتاب، فرو گذار نکرديم] وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ (نحل: 9) [و فرو فرستادیم کتاب را بر تو در حالی که همه چیز را بیان می کند.] اما به نظر می رسد که این معنی با عباراتِ سابق، چندان سازگار نیست، و در سیاق واحدی نیست. از میان مفسران، شیخ طوسی، به اجمال، و علامه طباطبایی، به وضوح این عبارت را به “تفصیل” در تکوین و خلقت حمل کرده اند. شیخ طوسی در ذیل این آیه می گوید: «أي مَيَّزنَا كُلَّ شي‏ءٍ تمييزاً ظاهراً بَيِّناً لا يَلتَبِسُ، و بَيَّنَاهُ بَياناً لا يَخْفَى.»[3] یعنی هر چیزی را متمایز کردیم، [به گونه ای که] آشکار و بیِّن باشد، و به چیزِ دیگری نیامیزد، و آن را به گونه ای بیان کردیم که پنهان نماد. [از عبارتِ شیخ، چنین مُستفاد می شود، که او هم بر تفصیلِ تکوینی نظر داشته است، و هم بر تفصیل وحیی و انزالی و تشریعی.] علامه طباطبایی نیز در ذیل این آیه می نویسد: «إشارةٌ إلى تمييزِ الأشياءِ و أنَّ الخلقةَ لا تَتَضَمَّنُ إبهامُها و لا إجمالُها.» [یعنی این عبارت به تمییز اشیاء، دلالت دارد، و اینکه خلقت، متضمن ابهام و اجمال آنها نیست.] علاوه بر این آیه آیات دیگری هم هست، که ناظر به تفصیل خَلْقی است. آیات 97 و 98 سوره انعام، 5 یونس، 2 رعد، 32 و 133 اعراف از آنها هستند.
اما تفصیل دوم، تفصیل در قلمرو وحی و إنزال کتب است. در آیه 52 سوره اعراف آمده است: وَ لَقَدْ جِئْنَاهُمْ بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يؤْمِنُونَ (أعراف: 52) [و ما کتابی برای آنها آورديم که آن را با آگاهی تفصیل دادیم؛ (کتابی) که هدايت و رحمت برای قومی است که ايمان می ‌آورند.] صدورِ کلام الهی، و انزالِ کُتُبِ آسمانی، به صورت مُفَصَّل، جدا جدا، و واضح است، به گونه ای که هر بخشِ آن، بخشی از واقعیت های این جهان را تبیین و آشکار می کند. در عین حال، کلیت و انسجام خود را حفظ می نماید.
این دو معنی برای تفصیل که ذکر شد، در شمارِ شؤون خداوند بود.
اما برای کلمه “تفصیل”، اطلاق دیگری هم هست. این کلمه، از اوصاف و شؤون کتاب های آسمانی هم به حساب می آید. قرآن این کلمه را هم درباره خود به کار برده است، و هم درباره تورات.
درباره تورات می فرماید:
ثُمَّ آتَينَا مُوسَى الْكِتَابَ تَمَامًا عَلَى الَّذِي أَحْسَنَ وَ تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ (أنعام: 154)
(ثُمَ‏) سپس (آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ‏) داديم به موسى كتاب را -يعنى تورات را-‏ (تَماماً‏ عَلَى الَّذِي أَحْسَنَ‏) برای کامل کردن كسى كه کار نیک انجام می دهد. –کلمه “تمام” مصدر “تَمَّ” است. یعنی کامل شد. این فعل با حرف جر “ب” و “علی” متعدی می شود. می گویند: «تَمَّ بالشيءِ و عليه» یعنی «جَعَلَهُ تامّاً» [آن را کامل و تامّ کرد.]. در اینجا نیز با “علی” متعدی شده است. “تَماماً” در آیه مفعول لأجله است. می فرماید ما کتاب را به موسی دادیم برای اینکه “مُحْسِن” و “الذی أحسن” [کسی که کار نیک انجام می دهد] را کامل کند.-‏ (وَ تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ) و براى اینکه هر چیزی را تبیین کند. –بنابرین، این کتاب، تفصیل و تبیین است. ممکن است برای شنونده این سؤال پیش بیآید که این تبیین مُتعلِّق‏ به چیست؟ به چه چیزی تعلق دارد؟ اختصاص به چه چیزی دارد؟ چه چیزی را تبیین می کند؟ گویی در جواب می فرماید: «لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ» [برای هر چیزی]- (وَ هُدىً) و برای هدایت (وَ رَحْمَةً) و برای رحمت (لَعَلَّهُمْ‏) شايد كه ایشان –یعنی بنى اسرائيل‏- (بِلِقاءِ رَبِّهِمْ‏) به لقاء پروردگار خود (يُؤْمِنُونَ‏) ايمان آرند.
در این آیه، چهار هدف برای انزالِ تورات ذکر شده است: تَماماً‏ عَلَى الَّذِي أَحْسَنَ [کامل کردن نیکوکار]، تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ [تبیین برای هر چیز]، هُدىً [هدایت]، رَحْمَةً [رحمت].
این چهار هدف، گویی مترتب بر هم تحقق می یابند. انسان، باید، نخست درکی از “حُسْن” و “زیبایی” داشته باشد. آنگاه، آن زیبایی، در او اشتیاق و رغبتی برانگیزاند. در پی این شوق و رغبت، او را به سوی انتخابِ زیبایی سوق دهد، و براند. چنین انسانی، دارای ذهنِ بازی است برای پذیرشِ تغییر و تربیت. انسانی که چنین نباشد، از هدایت الهی بهره مند نخواهد شد، بلکه از هیچ هدایتی بهره مند نخواهد شد. چنانکه در آغاز سوره بقره هم می فرماید: «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ» (بقره: 2). زمینه تربیت که مناسب شد، مرحله بعد آغاز می شود. در این مرحله آگاهی در ذهن توسعه داده می شود. عبارتِ “تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ” بر این مرحله دلالت  دارد. آگاهی انسان، درباره موضوعاتِ مختلف، بالا می رود. ذکرِ “کلِّ شیئٍ” نشان می دهد که توسعه آگاهی، درباره همه چیز است، نه چیز خاصی. با توسعه آگاهی، انتخاب هایِ انسان دقیق تر می شود، می تواند راه را از چاه بازشناسد. کلمه “هُدىً” در آیه، این مرحله را حکایت می کند. انسان در این مرحله، یک انسانِ رشد یافته به شمار می آید. در این مرحله است که زندگیِ انسانها، رو به بهبود می نهد، نیازهایشان به خوبی بر طرف می شود، و حال و روزگارش خوب می گردد. کلمه “رَحْمَةً”، به این مرحله اشاره دارد.
اما کلمه “تفصیل” درباره قرآن، به این ترتیب آمده است:
لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَى وَ لَكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَينَ يَدَيهِ وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (يوسف: 111) این آیه در سوره یوسف آمده است.
(لَقَدْ كانَ‏) به درستى و راستی كه هست‏ (فِي قَصَصِهِمْ‏) در قصّه های ایشان –یعنی قصه های انبياء عليهم السلام و امم ايشان يا در قصّه يوسف عليه السلام و برادران ايشان-‏ (عِبْرَةٌ) اعتبارى و پندى. –امام فخر رازی در ذیل این آیه نوشته است: «اعتبار عبارتست از عبور از طرف معلوم به طرف مجهول، و منظور از آن تفکر و تأمل است.-‏ (لِأُولِي الْأَلْبابِ‏) برای صاحبانِ خردِ خالص. (ما كانَ‏) نيست آن -یعنی قرآن-‏ (حَدِيثاً يُفْتَرى‏) سخنى كه بربافته باشد (وَ لكِنْ)‏ و ليكن هست‏ (تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ‏)‏ تصديق آن چيزى كه در برابر اوست. –منظور کتاب های آسمانی است که پیش از او نازل شده، و در زمان او موجود بودند. چنانکه شرحش پیش از این گذشت.- -تصدیق آنها به این معنی است که موافق و سازگار با آنهاست. بنابرین محتوای آنها را تأیید می کند.- (وَ تَفْصِيلَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ) و تفصیل و بيان همه چيز است. –برخی، به این “همه چیزی” یا “کلِّ شیئٍ” قیدی زده و گفته اند: یعنی همه چیزهایی كه در دين و دنيا به آنها نیاز باشد.- (وَ هُدىً)‏ و راه نماينده است. (وَ رَحْمَةً) و رحمت و بخشش است.‏ (لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ‏) برای گروهى كه ایمان آورند.
منظور از تفصیل در این آیات، تبیین آشکار، و جدا جدایِ واقعیت هایِ جهان است. کتاب هایِ آسمانی، واقعیت های جهان را به صورت جدا جدا تبیین می کنند. حتی هویت رفتارهای انسان را  بیان می کنند، و احکام پنجگانه مربوط به آنها را تبیین می نمایند. منظور از احکام پنجگانه، چنانکه می دانید، “احکام خمسه تکلیفی است، یعنی وجوب، حرمت، کراهت، استحباب و اباحه.
تفصیل، به این معنی، ادامه تفصیل، در قلمروِ وحی است، و تفصیل در قلمروِ وحی، بازتاب تفصیل در قلمرو تکوین.
تفصیلِ وحیی، پا به پای تفصیلِ خَلقِی پیش می رود؛ و به بیان دیگر، تفصیل خلقی را گزارش می کند. اینکه گاهی کتابِ تدوین را، با کتابِ تکوین مطابق می دانند، از همین روست.

 

پی نوشت ها:
[1] – لسان العرب / ‏11، 522
[2] – Zygote
[3] – التبيان في تفسير القرآن / ‏6 ، 454

 

گزیده ای از کلاس های تفسیر قرآن؛ مسعود تلخابی

همچنین ببینید

به بهانه نقد «کبوتر طوق‌دار»‌ ۲

از آرمان تا واقعیت خانم باربارا تاکمن، مورخ و متفکر آمریکایی، می‌گوید:حاکمان در عرصه حکومت، …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *