خانه / نوشته های تازه / فلسفه موسیقی

فلسفه موسیقی

فلسفه­ ی موسیقی تلاش می‌کند به پرسش‌هایی درباره ماهیت و ارزشِ شیوه‌ها و اَعمالِ موسیقیایی و آهنگین پاسخ دهد.
فلسفه ­ی تحلیلی معاصر در رویکرد خود که به طور مشخصی، مقطعی و چند تکه است، عهده ­دار این موضوعات شده است و علاقه به پرسش­هایی درباره­ی ماهیت هستی شناختی آثار موسیقیایی، تجربه­ی بیان­گربودنِ موسیقی[1]، ارزش موسیقی و ملاحظات دیگر را احیا کرده است.
معمولاً اولویت به تبیین فلسفی در بابِ موسیقی خالص (یا مطلق و نامخلوط)[2] داده می­شود، یعنی موسیقی ای که با اَشعار یا نمایش همراه نشده است و از جهات دیگر، فاقد هر گونه ارجاعی به واقعیتِ غیر-موسیقیایی است.
این بدان علت است که اغلب مسائل در فلسفه­ی موسیقی، با قوّتِ خاصی، در مورد موسیقی خالص مطرح می­شوند.
به عنوان مثال، اگرچه به راحتی می­توان توضیح داد که چرا آهنگی را با شعری که داستان غم انگیزی را نقل می­کند، «غمگین» توصیف می­کنیم، سخت تر است که بفهمیم چرا یک قطعه از موسیقی سازی و دستگاهی را «غمگین» می­نامیم.
منظور از موسیقی در این مقاله، جز در مواردی که به صورتی دیگر بیان شده است، به موسیقی خالص، یعنی موسیقی سازی و دستگاهی[3] اطلاق می­شود.
در حالی که اشاره به راه‌حل‌های غیر بحث‌انگیز برای هر یک از این مسائل دشوار است، این به معنای انکارِ شفاف‌سازی­های مفهومیِ اساسیِ انجام شده نیست.
در مورد بیانگربودنِ موسیقیایی، تمایزی اساسی بین بیان عواطف به عنوان تجلّی و ابرازِ حالات روانشناختی و بیانگر بودن به عنوان صِرفِ نمایش ویژگی­های ظاهری و بیرونیِ مرتبط با عواطف، ترسیم شده و به طوری گسترده پذیرفته شده است.
خَلطِ [تلقّیِ] اول با دوّم، این فرض اشتباه را به وجود می‌آورد که توصیفات عاطفی از موسیقی باید به یک حالت عاطفیِ واقعی در شنونده یا شاید در آهنگساز اشاره داشته باشد.
قلمروی هستی شناسی موسیقیایی، تا حد زیادی، بازتابی از نزاع­ها در هستی شناسی کلّی است، اگرچه برخی از مسائل، مخصوص هستی شناسیِ موسیقیایی است.
به عنوان نمونه، فیلسوفان بحث کرده­اند که آیا تفاوت­ها در تمرکزِ قدرشناسانه[4] در سنت­های موسیقیایی، مستوجبِ توصیف هستی شناختی متفاوتی از آثار در آن سنت­ها است.
مورد موسیقی راک را در نظر بگیرید: غالباً کانون اصلی، ضبط است در مقابل اجرای زنده­ی قطعه، که به طرزی قابل بحث، کانونِ انتقادی در سنت کلاسیک غربی است.
این ممکن است نشان دهد که ما باید کار موسیقی راک را از نظر هستی‌شناختی، متفاوت با کار موسیقی کلاسیک تلقی کنیم، زیرا اولی یک قطعه [ی ضبط شده] است، در حالی که دومی، کاری برای اجرا است.
در نهایت، فلسفه تحلیلیِ موسیقی تلاش کرده است تا معمّا و پرسشِ دشوارِ ارزش موسیقیایی را حل کند: اگر موسیقی خالص هیچ اشاره ای به دنیای ما نداشته باشد، چگونه برای زندگی ما ارزشمند است؟ بدیع ترین راه حل­ها برای این مسأله کوشیده­اند نشان دهند که دقیقاً انتزاعی بودنِ موسیقی است که ارزش و جذابیت آن را توضیح می­دهد.

پی نوشت ها:

[1] (musical expressiveness) طبق برخی دیدگاه­ها در فلسفه­ ی موسیقی، موسیقی از طرفی بیان­گر احساسات نوازنده و هنرمند است و از طرف دیگر، می­توان با موسیقی، احساسات و عواطف خاصی را در مخاطبان برانگیخت. برای مطالعه بیشتر نک: https://plato.stanford.edu/entries/music/
[2] منظور موسیقی بی­کلام و نیز موسیقی­ای است که بدون اجرای نمایش و بازی بازیگران است.
[3] instrumental music
[4] appreciative focus
قدرشناسی (Appreciation)را اینگونه تعریف کرده ­اند: «تصدیق نمودنِ ارزش و معنای چیزی – یک رویداد، یک شخص، یک رفتار، یک شی – و احساس نمودنِ یک ارتباط و مناسبتِ عاطفی مثبت با آن». برای مطالعه بیشتر در این مورد  نک: Adler M. G., Fagley N. S. (2005). Appreciation: Individual differences in finding value and meaning as a unique predictor of subjective well-being. Journal of Personality, 73, 79-114.

منابع:

https://iep.utm.edu/music-an
https://plato.stanford.edu/entries/music
Adler M. G., Fagley N. S. (2005). Appreciation: Individual differences in finding value and meaning as a unique predictor of subjective well-being. Journal of Personality, 73, 79-114

ترجمه و نگارش: سجاد رحمتی

همچنین ببینید

به بهانه نقد «کبوتر طوق‌دار»‌ ۲

از آرمان تا واقعیت خانم باربارا تاکمن، مورخ و متفکر آمریکایی، می‌گوید:حاکمان در عرصه حکومت، …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *