خانه / تعلیم و تربیت / حمد (9)؛ گزیده ای از مباحث جلسه 3 شرح اسفار ملاصدرا

حمد (9)؛ گزیده ای از مباحث جلسه 3 شرح اسفار ملاصدرا

حمد (9)؛ گزیده ای از مباحث جلسه 3 شرح اسفار ملاصدرا – 1394/08/09
مدرس: مسعود تلخابی

یکی از اسماء خداوند “حمید” است. حمید بر وزن فعیل طبق وضع لغوی هم معنای فاعلی می دهد و هم معنای مفعولی یعنی حمید را ما می توانیم هم به معنای «حامد» بگیریم و هم به معنای «محمود»:
حامد: فانّه تعالی حامدٌ لم یزل بثنائه علی نفسه یعنی پیوسته خود را ثناء می گوید.
محمود: أی محمودٌ بحمده لنفسه و بحمد عباده له یعنی هم خود خویشتن را حمد می کند، محمود خویشتن است و هم بندگانش او را حمد می کنند؛ چنان که درباره ملائکه آمده است: «وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ».
پس “حمید” می تواند هم به معنای فاعلی باشد و هم به معنای مفعولی.
حامد بودن خداوند به چند طریق می تواند امکان داشته باشد:
1 – لسانی و زبانی، لسانی و لفظی. یا خود خداوند وحی می فرستد؛ این کلام خداوند است که «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ» یا مثلا جایی می فرماید: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»، این حمد خداست. مثلا آیة الکرسی را ببینید و تمام آن آیاتی که اسماء و صفات خداوند را بیان می کند، همه اظهار صفات کمال به صورت لفظی است.
2 – فعلی؛ ملاصدرا می گوید حمد فعلی خداوند «ایجاده کلّ موجودٍ من الموجودات» است؛ وقتی که خداوند ایجاد می کند، این خود، حمد خداوند است؛ آفرینش حمد خداوند است. مراحل را دقت کنید:
ایجاد ممکنات = إکرام او= کشف از صفات جمال و جلال
یعنی ایجاد خداوند عین کشف از جمال و جلال اوست؛ وقتی که یک چیزی را می آفریند یعنی خالق هم هست؛ با عملش می گوید من خالقم، من محسنم، من ذوالجلال و الإکرامم، من رازقم، من رحمانم، من رحیمم، همه این ها را با عملش هم می گوید. پس خلق مترادف با حمد است؛ خلق و حمد چیزی جدا از همدیگر نیستند:
خلق و إکرام = حمد
چون دقیقا اظهار صفات کمالیه خداوند نیز می باشند.
کشف از صفات جمال و جلال، به دلالت عقلی تفصیلی غیر متناهی است یعنی این جا دیگر زبان در کار نیست، زبان، خودِ خلق و إکرام است و این خلق و إکرام، خود حمد است و به دلالت عقلی و تفصیلی؛ یک جمله ای دارد، می گوید: «فإنّ کلّ ذرّةٍ من ذرّات الوجود یدلّ علیها»؛ هر ذره ای از ذرات وجود دلالت بر آن صفات جمال و جلال خداوند دارد.
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
به این سبب ها که ملاصدرا دارد تحلیلش می کند یعنی هر آفرینشی، هر ذره ای توسط خداوند آفریده می شود، این آفرینش مساوی با حمد او هم هست؛ یعنی ثناء خداوند بر نفسش هم هست.
نتیجه ای از این بگیریم: ایجاده تعالی کلّ موجودٍ = حمد = تکلم = معنای مصدری
حمد نوعی از تکلم است؛ الحمد نوعٌ من الکلام و این معنای مصدری است. ملاصدرا از یک سری اصطلاحات ادبی استفاده می کند برای تبیین رابطه خلق، مخلوق و خالق؛ می گوید: “تکلم”، “ایجاد” و “حمد” یک چیز است یعنی تکلم هم ناظر به تبیین و اظهار صفات کمال خداوند است، می گوید این معنای مصدری اش است یعنی معنای تکلم را این گونه می گوید که حمد و ایجاد موجودات «بمنزلة التکلم بالکلام الدّال علی الجمیل»؛ می گوید به منزله تکلم به کلامی است که دلالت بر امر جمیلی می کند؛ منظور از این جمیل هم صفات کمالیه خداوند است، به معنای مصدری؛ حالا ببینید چه نتیجه ای از این می گیرد؛ می گوید به خودِ مخلوق (نفس الموجود) هم می شود گفت “حمد”، این به معنی حاصل مصدر است؛ یعنی تک تک موجودات خودشان حمدند به معنای حاصل مصدر. این اصطلاحات را توضیح بدهم، این رابطه مشخص بشود که چگونه است…

در میان ادبا سه اصطلاح وجود دارد:
1) مصدر
2) حاصل مصدر
3) اسم مصدر
مصدر بیان حدوث فعل است؛ دلالت می کند به حدوث و تجدد فعل به اضافه انتساب به فاعل؛ مثل زدن، مثل گفتن. گفتن یعنی هم دارد اتفاق می افتد و هم مستند به فاعل هم هست. در حاصل مصدر انتساب به فاعل هست ولی حدوث و تجدد مدّ نظر نیست؛ انتساب به فاعل هست ولی تهی از تجدد و حدوث. مثلا گفتن مصدر است؛ الان که من دارم حرف می زنم، کاری را که انجام می دهم، گفتن است؛ این گفتن هم به من منتسب است و هم آن تجدد در نظر است؛ حدوث یعنی لحظه به لحظه یک کلام جدیدی بروز و ظهور می کند، یک حرف و صوت جدیدی بیرون می آید اما اگر حدوث و تجدد مدّ نظر نباشد و به آن کلیت گفتار ناظر باشد، با انتساب به فاعل، آن را می گوییم حاصل مصدر؛ حاصل مصدر گفتن می شود گفتار. اسم مصدر این است که هم تهی از تجدد و حدوث باشد و هم تهی از انتساب به فاعل باشد. دانستن امری است که به تدریج اتفاق می افتد، حدوث و تجدد در آن هست و به فاعل هم منتسب است اما وقتی می گوییم دانش، دانش نه انتساب به فاعل مدّ نظر است و نه حدوث و تجدد در آن مدّ نظر است.
مصدر: دلالت به حدوث و تجدد فعل + انتساب به فاعل
حاصل مصدر: تهی از حدوث و تجدد + انتساب به فاعل
اسم مصدر: تهی از حدوث و تجدد + تهی از انتساب به فاعل
سوال: می شود مثالی از اسم مصدر بزنید؟
مثل دانش. مثل بینش؛ دیدن به تدریج اتفاق می افتد؛ بینش اسم مصدر است.
«ایجاده» مصدر است. «موجودات» حاصل مصدرند یعنی آن تجدد و حدوث را انگار ما نمی بینیم، هست ولی ما لحاظ نمی کنیم ولی انتساب به فاعل وجود دارد. اسم مصدر را ملاصدرا نمی گوید چون بدون انتساب به فاعل دیگر چیزی باقی نمی ماند. پس «نفس الموجود هو الحمد»، خودِ موجود هم حمد است به معنای حاصل مصدر. یک تشبیه خیلی جالبی این جا مطرح است؛ رابطه خلق با خالق مثل ارتباط سخن با متکلم است. الان من دارم حرف می زنم، زمانی که دارم حرف می زنم، تکلم و سخن هست و شما می شنوید؛ وقتی قطع شد، دیگر چیزی باقی نمی ماند. این جا هم دقیقا همین طور، خداوند دم به دم ایجاد می کند که هست؛ یک لحظه بایستد، دیگر هیچ چیزی نیست یعنی دم به دم حادث می شود، دم به دم به وجود می آید. دم به دم به وجود آمدن یک معنای مصدری دارد که یعنی ایجاد و خودِ کار، حمد است و یک معنای حاصل مصدری دارد که آن موجودات بدون تجدد و حدوث هستند. ما به یک مرتبه ای از توحید می رسیم که موجودات را منتسب به خداوند می بینیم ولی این تجدد و حدوث را که دم به دم از ناحیه خداوند صادر می شود را نمی بینیم؛ این یک مرتبه نازل تری است ولی به یک جایی می رسیم که آن جا هم این موجودات را منتسب به خداوند می بینیم و همین طور این دم به دم صادر شدن از ناحیه خداوند را هم احساس می کنیم؛ این یک مقام بالاتری است که مقام مصدری می شود؛ آن تکلم، ایجاد خداوند هر موجودی را که به معنای مصدری هست و خود آن ایجاد باز حمد است و خود موجود باز حمد است. انگار خداوند متکلم به وجود ماست یعنی ما کلمه ایم. عرفا حرف جالبی دارند؛ در بحث حرکت جوهری انشاء الله رسیدیم، خواهم گفت. ابن عربی در فصوص دارد، او می گوید عرفا به جایی می رسند که می بینند این حدوث و تجدد را که هر موجودی دم به دم تجدید می شود؛ دم به دم حادث می شود ولی ما که در مرتبه نازل تری از توحید هستیم، انتساب را در می یابیم، می دانیم که این مخلوق خداست.
سوال: در علوم که می خوانیم جامد و مایع و گاز، که مولکول های بعضی فشرده ترند یعنی وجود کم تر دارد؟
وجود کم تر دارد، درست است یعنی حصّه او از وجود کم تر است ولی همان حصّه را هم که دارد، دم به دم به او می رسد؛ هر لحظه تجدید می شود. چه در کمی چه در زیادی، این لحظه به لحظه به او می رسد.

این مطلب قابل تأمل است، مصدر، حاصل مصدر و اسم مصدر؛ ما گاهی جهان را به صورت اسم مصدر می بینیم؛ انتساب به فاعل را هم قطع کردیم؛ می دانیم خلق کرده ولی تهی از انتساب در می یابیم و این حدوث و تجدد را هم در نمی یابیم. گاهی تهی از حدوث و تجدد می یابیم ولی همه آن ها را منتسب به فاعل و خالقش می بینیم؛ اما یک مرتبه ای هست، این حدوث و تجدد فعل را هم در می یابیم در انتساب به فاعلش، این که این جهان هر لحظه نو می شود و این هر لحظه نو شدن که ایجاد خداوند است، هر لحظه حمد است که از ناحیه خداوند صادر می شود و همین طور خودِ موجود هم حمد است، موجود که به معنای حاصل مصدر می شود. این جا یک مرتبه دیگری هم پدید می آید، این که خودِ هر موجود «حامد» هم هست. علاوه بر این که در دو مرتبه گفته شده حمد است، در مرتبه سوم که موجود باشد، حامد هم هست. ملاصدرا جمله ای دارد این جا که من فقط ذکر می کنم با یک توضیح مختصر، حالا در جایش بررسی خواهد شد، می گوید هر موجود حامد است، دلیلش را ببینید، می گوید: «لإشتماله علی مُقوّمٍ عقلی و جوهرٍ نطقی کأرباب الأنواع و ملائکة الطباع و غیرهم»؛ منظور از ارباب انواع همان «مُثُل افلاطونی» است. این مراتبی که طبق اندیشه صدرایی و حکمت متعالیه (که یکی از نکات برجسته حکمت متعالیه است و من در صدد این هستم که حکمت متعالیه را در درون حمد، ابتداءً به صورت مختصر برایتان بگویم) هست و آن این است که هر مرتبه ای از موجودات اشتمال بر مرتبه بالای خودش هم دارد؛ آن چیز هایی که در مرتبه بالا به صورت قوی تری وجود دارد، در مرتبه پایین تر به صورت خفیف و ضعیفی هست؛ همین حیات و عقل که در ارباب انواع هست و ملائکه طباع، آن ملائکه ای که موجودات طبیعی را تدبیر می کنند، آن ها در موجودات طبیعی هم هستند؛ بهره ضعیفی از آن مراتب در موجودات طبیعی هم وجود دارد؛ بنابر این طبق عقل و شعور خود هم به حمد خداوند مبادرت می کنند.
پس حمد لسانی و حمد فعلی خداوند را گفتم؛ درباره حمد حالی خداوند، می شود این را مطرح کرد که خودِ وجود خداوند، دلالت بر صفات کمال او هم دارد. آیه ای داریم در قرآن: «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ»؛ می گوید خود خداوند گواهی می دهد که معبود و الهی جز او نیست؛ خود این شهادت می تواند به صورت:
1) قولی باشد؛ مثل این خداوند بگوید: قولوا لا إله إلاّ الله.
2) فعلی باشد؛ که اتحاد و اتصال تدبیر و آفرینش در جهان مفید این است که «لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ».
3) وجودی باشد؛ یعنی هر کسی نظر به ذات و وجود خداوند بکند، به این مطلب می رسد که «لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ»؛ خود وجود و ذات خداوند حاکی از توحید و توحید الوهیت او هم هست.

نویسنده: سهیلا جعفری

همچنین ببینید

مسأله حقیقت

شرح اسفار ملاصدرا جلسه هفدهم تاریخ: 95/02/05 مدرس: مسعود تلخابی در فلسفه اسلامی از “حقیقت” …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *