خانه / نوشته های تازه / اخوان و توهّم نبّوت

اخوان و توهّم نبّوت

وقتی که مهدی اخوان ثالث در مؤخره دفتر “از این اوستا” سخنش را با نام اهورامزدا آغازید و در تعریف شعر گفت:”شعر محصول بی تابی آدم در لحظاتی است که شعور نبوت بر او پرتو انداخته است”؛در حقیقت با فضاسازی شاعرانه می خواست ذهن خواننده را چنان بپزد تا چند صفحه بعد،از بعثت پیغمبر جدید که خود ِاخوان منادی آن بود،هول نکند.آنچه که در صفحات بعد از فحوای سخنان اخوان فهمیده می شود چنین است؛
اخوان وقتی از قلب.و دغل رایج(دین و فرهنگ مسلط)ناامید می شود و می فهمد از این آتش آبی برایش گرم نمی شود دچار بی ایمانی می شود و از آنجایی که نمی تواند با بی ایمانی زندگی کند مدتی دچار قبض می شود و تا سر حد خودکشی پیش می رود ولی نهایتا زرتشت و مزدک دستش را گرفته و از مهلکه نجاتش می دهند. نتیجه خلسه توأم با قبض شاعر به ظهور رساندن “مزدشت” است؛ پیغمبری کاملا ایرانی و آریایی که محصول آشتی دادن اندیشه های متناقض زرتشت و مزدک است. اخوان می گوید: من زرتشت و مزدک را آشتی دادم! سپس با وام گیری از فلسفه مارکسیسم در تقسیم مکانیسم جامعه به زیر بنا و روبنا، اقتصاد و جامعه شناسی و بنیاد زیرین جامعه را به آیین مزدک محول می کند و اعتقاد به اورمزد و امشاسپندان و… را نیز به زرتشت وامی نهد. برای رُفت و لعاب بیشتر هم از معارف بودا و مانی و نیز چند زندیق دیگر به دین ابداعی اش اضافه می کند تا پیروانش را از مذهب اسلام و مکاتب غربی مانند مارکسیسم و….بی نیاز سازد.
نگاه اخوان به مقوله دین به شدت مکانیکی و دستوری است.به گمان او یک دین کهن و تناور را می شود مانند دندان کرم خورده ای کند و دور انداخت و با میکس دو آیین تاریخ مصرف گذشته دیگر، دین جدیدی دست و پا کرد و به جای آن نشاند.گویا اخوان ملتفت نبود که دین اسلام و تمام ادیان وحیانی دیگر یک بنیاد هستی شناسانه یا اونتولوژیک دارند که تمام ساحت وجودی پیروان خود را در برگرفته اند و تا چنین بنیان هستی شناسانه ای در کار نباشد،هر دین دست ساخته ای راهی به دهی نخواهد برد.همچنان که پیش از او نیز “پاک دینی” ابداعی کسروی که به خرد صرف تکیه داشت جرقه نزده خاموش گردید.
از منظر دیگر هم باید گفت؛ ظاهرا اخوان التفات نداشت که در دنیایی نفس می کشد که نیچه مرگ خدای آن را صد سال قبل از وی اعلام کرده بود و برانگیختن پیغمبر جدید در چنین دنیای بی خدایی نوعی سر کار گذاشتن همان پیامبر مبعوث است! به همین علت است که شخصیت زرتشت در کتاب”چنین گفت زرتشت” نیچه به غیر از یک اسم خشک و خالی هیچ نسبتی با زرتشت معهود ندارد.
البته این نقیصه مقام شعری اخوان را فرو نمی کاهد و اخوان به عنوان یکی از برکشیدگان نیما در مربعی قرار دارد که سه ضلع دیگرش را شاملو و سهراب و فروغ تشکیل داده اند.سخن بر سر این است که؛اخوان به عنوان ادیب ترین شاعر معاصر وقت عزیز دو دهه آخر شاعری اش را به پای چیزهایی ریخت که نه ربطی به شعر داشت و نه گرهی از جامعه دردمندش باز می کرد. شاعر شعرهای بی بدیلی مانند زمستان و چاوشی و میراث و سترون و کتیبه… خیلی زود وارد آریا_اهورا بازی های دوره پهلوی شد که او را دچار نوعی زمان پریشی نمود و شاعر دون کیشوت وار به ترک و تازی و فرنگ حمله برد. اما این رسول خسته که  باور به رستگاری نداشت و کسی هم مزدشت بودنش را جدی نگرفت؛خودش را زودتر از موعد بازنشسته کرد و مانند کسی که آردش را بیخته و الکش را آویخته باشد به اخوانیه سرایی و تفنن و بعضا هزل گویی روی آورد.
…غم دل با تو گویم،غار!
بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست؟
صدا نالنده پاسخ داد:
….آری نیست؟

مهدی نصیری

همچنین ببینید

حافظ و سهروردی (1)

از شمن‌های آسیای مرکزی و آلتایی تا اهالی کاهونا در اقیانوس آرام و بومیان قاره‌های …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *