خانه / نوشته های تازه / قهرمان، قربانی و قمارباز

قهرمان، قربانی و قمارباز

دکتر بشیریه زمانی گفته بود: در جامعه ما حکومت های کاریزماتیک جایشان را به حکومت های سنتی و حکومت های سنتی جایشان را به حکومت های عقلانی-دموکراتیک خواهند سپرد. این سرنوشت محتوم ماست. اگر این پیش بینی دکتر بشیریه را مسامحتا بپذیریم باید به یک مثلث متناظر دیگر هم باور داشته باشیم: مثلث قهرمان، قربانی ‌و قمارباز. دهه چهل و پنجاه دهه “قهرمان پروری” ما بود هم در عرصه سیاست دنبال قهرمان بودیم هم در عرصه ادبیات و سینما. قهرمان یک چهره کاریزماتیک یا شبه  کاریزماتیک است. منجی است. رابینهود است. بی گناه است. مرگ قهرمان هم از گونه دیگراست. شریعتی می گفت: قهرمان باید ایستاده بمیرد. قهرمان، رویین تن نیست ولی به راحتی نمی میرد. حتی اگر بمیرد نام و یاد او به مریدان و حواریونش انرژی می دهد. یکی دو دهه طول کشید که ما از فیگور و ایماژ قهرمان فاصله گرفتیم. حالا فیگور قهرمان، شکاف و ترک برداشته، حال همه ندامت پیشه کرده اند. این که ما فریب خوردیم. ما اشتباه کردیم، ما نبایست چنین و چنان می کردیم. ما قربانی هستیم. استعدادهای ما تباه شد. نبوغ ما نابود شد، فیگور و ایماژ قربانی حالا خودش را بی گناه و معصوم و فریب خورده می داند. اگر بخواهیم از ارسطو کمک بگیریم باید بگوییم شکوه شخصیت  قهرمان در ما ترس ایجاد می کرد، ولی فیگور قربانی در ما ترحم ایجاد می کند. جامعه ما حالا از فیگور قربانی هم عبور کرده، رسیده به فیگور قمارباز. فیگور قمار باز مانند فیگور قهرمان خودش را به آب و آتش نمی زند. دوئل نمی کند. مانند فیگور قربانی آه و ناله نمی کند. بلکه به دو چیز پناه می برد یکی تصادف دیگری بخت و شانس. قمار باز هرچقدر با هوش باشد هرچقدر منطق بازی را بشناسد باید بداند بازی بر شانس و بخت متکی است. قمار باز اگر ببازد ناراحت نیست چون می داند شانس نیاورده. بختیار نبوده. ولی اگر قهرمان شکست بخورد این یک نقص است. مگر این که پیروانش همان شکست را پیروزی جلوه دهند. قهرمان نباید از خودش ضعف نشان دهد، وگرنه تبدیل به قربانی می شود. ولی قمار باز وجدانش راحت است. چه ببرد چه ببازد، بخت و شانس است که تعیین کننده است. حالا می رسیم به پرسش پایانی، نظام سرمایه داری دراین بین چه نقشی داشته؟ او بوده که ما را گام به گام جلو برده تا فیگور قمار باز را بپذیریم؟ یا بر عکس وقتی فیگور و ایماژ قمار باز را پذیرفتیم سرتسلیم برآستانه ی معبد سرمایه داری فروافکندیم و منطق بازار را پذیرفتیم و به مناسبات سرمایه داری و دست نامرئی بازار تن در دادیم؟ عجیب است که ما هر زمان نیاز داشته باشیم دوباره فیگور قهرمان و قربانی را بازتولید می کنیم.

  مجتبی بشردوست

همچنین ببینید

حافظ و سهروردی (1)

از شمن‌های آسیای مرکزی و آلتایی تا اهالی کاهونا در اقیانوس آرام و بومیان قاره‌های …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *