پیرامون ما را اشیاء زیادی فرا گرفته است. آیا این همه از “شیئ واحد”ی برخاسته اند؟ یا نه؟ آیا این کثرات به وحدتی قابل ارجاع هستند؟ این پرسشی است که همواره ذهن فیلسوفان را درگیر کرده است.
یکی از فیلسوفانی که به این پرسش پاسخ داده است، “انکسیمندرس” (Anaximander) می باشد. او از فیلسوفان مکتب ملطیه، و از شاگردان تالس ملطی است. میان سال های 610 تا 547 ق. م. می زیسته است.
او به جای آب که تا آن روزگار عنصر اصلی فرض شده بود، عنصر دیگری را به تصور آورد که نام آن را “آپیرون” (Apeiron) گذاشت.
“آپیرون” چیز مبهمی (شاید فضا یا چیزی مانند آن) بوده است. وی معتقد بود که اصل موجودات چیزی است غیرمتعین و غیرمتشکل، بی پایان و بی آغاز و بی انجام و جاوید و جامع اضداد خشکی و تری و گرمی و سردی. هرگاه اضداد از یکدیگر جدامی شوند ظهور و بروز و تولد و حیات روی می دهد. چون باز با هم مجتمع می گردند مرگ و نابودی و کمون پدید می آیند. “مرگ و نابودی و کمون” در واقع رجوع به اصل است. عناصر از آن ماده غیر متشکل پدید می آیند.
“آپیرون” (Apeiron) واژهای یونانی به معنی نامحدود، بینهایت یا نامشخص می باشد.
این کلمه از ترکیب پیشوند (-ἀ) (آ) به معنی «بدون» و (πεῖραρ) (پایرار) به معنی «پایان، حد» ساخته شدهاست.
گاهی در تعریف “آپیرون” (Apeiron) نوشته اند: «اصل و منشأ نامحدود و نامتعین و نامشخص، یا مبدء نخستین تمام ماده.»
مسعود تلخابی