[ولادت و تحصیلات]
قطب العارفين و قدوة السالكين و اسوة الحكماء و المتألهين، محمّد بن على بن محمّد، معروف به محى الدين عربى[1]، …. نسبش به حاتم طايى مى رسد، و ولادتش در سال پانصد و شصت هجرى در شهر مُرْسِيه- به ضم ميم، و سكون را، و كسر سين، و فتح ياء- از بلاد اندلس، و وفاتش به سال ششصد و سى و هشت اتفاق افتاده است. تا هيجده سالگى در وطن مألوف، به تحصيل علوم رسميه از قبيل علوم عربيه و اصول و فقه و كلام نزد خلف بن عبد الملك اشتغال داشته، و پس از فراغ از علوم رسميه به تزكيه نفس و تصفيه باطن پرداخته تا براى افاضه انوار علوم حقيقيه و مكاشفات غيبيه مستعد شود، چه تا زنگ هوا و تعلقات دنيويه از آيينه نفس زدوده نشود شخص مستعد فيضان انوار الهيه نگردد.
[غسل در اشك زدم كه اهل طريقت گويند]
پاك شو اوّل و پس ديده بر آن پاك انداز[2]
***
هر كه را آينه صافى نشد از زنگ هوا
ديدهاش قابل رخساره حكمت نبود
هيچ يك از عرفايى كه بعد از او آمدهاند، به پايه و مرتبه او نرسيده اند؛ همه ريزهخوار سفره نعمت و خوشه چين خرمن حكمت او بوده اند، چنانكه از تتبع كتب و كلمات آنها اين مطلب به خوبى واضح است، چه آنكه اغلب كتب عرفان از شيخ صدر الدين محمّد بن اسحاق قونوى[3] مى باشد، و وى از تلاميذ شيخ است و جمع كثيرى از عرفا مانند فرغانى و امثال او از شاگردان شيخ صدر الدين بشمارند.
شيخ محى الدين سرآمد اهل زمان خود در علوم رسميه ظاهريه و علوم حقيقيه باطنيه بود،
[استاد وی]
و در علم طريقت مريد شيخ ابو مدين شعيب بن حسين بن ابى الحسن است. شاه نعمت اللّه كرمانى گويد:
شيخ ابو مدين است شيخ سعيد
كه نظيرش نبود در توحيد[4]و در موارد عديده از فتوحات مكيه ذكرى از شيخ ابو مدين كرده، و وى را ستوده است.
مثل اينكه در باب هفتاد و سه از فتوحات كه ذكرى از رجال الغيب مى كند، مى گويد: «و منهم [شيخنا] أبو مدين»[5]، يعنى ابو مدين نيز از ايشان است.
و در باب صد و سى و پنج از همان كتاب مى گويد: «و كان أبو مدين يأمر أصحابه بإظهار الطاعات، فإنّه لم يكن عنده فاعل إلّا اللّه»[6].
و نيز گويد: «كان شيخنا أبو مدين بالمغرب، قد ترك الخرقة و جلس مع اللّه تعالى على ما يفتح اللّه له، و كان على طريقة عجيبة مع اللّه في ذلك الجلوس، فإنّه كان ما يرد شيئا يؤتي إليه به»[7] و موارد ديگر كه ذكر آن موجب طول كلام خواهد بود.
[عقاید دیگران درباره ابن عربی]
امّا عقايد مردم درباره شيخ محى الدين مختلف است. گروهى او را به كفر و زندقه نسبت دهند، برخى او را از اهل تسنّن دانند و بعضى او را از جمله اهل تشيّع و موحّدين خوانند، مانند: ملّا محسن فيض، شيخ بهايى، مجلسى اوّل، قاضى نور اللّه تسترى، ابن فهد حلّى و ميرزا محمّد نيشابورى صاحب كتاب رجال، معروف به ميرزا محمّد اخبارى.
امّا آنان كه محى الدين را از جهت قول به وحدت وجود، و اينكه وجود خالق همان وجود مخلوق است. و اينكه عبادت اصنام عبادت حق است و هر كه بت پرستد خداى را پرستيده است، و اينكه پيغامبران همگى استفاده معرفت از خاتم الاولياء مى كنند، و اينكه عذاب كفار منقطع خواهد شد، به كفر و زندقه و الحاد نسبت دادهاند راه خطا پيموده، و به ظواهر كلام شيخ متمسك شده، و در حقيقت بر آنچه خود از كلام وى فهميده اند ايراد كرده اند، نه بر آنچه كه او دانسته و گفته است.
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نيست
در حق ما هر چه گويد جاى هيچ اكراه نيست[8]امّا جواب از اينكه گفته: «سبحان من أظهر الأشياء، و هو عينها»[9]، مرادش اين است كه خداوند از جهت ظهور و تجلى كه لازمه خالقيت است عين اشياء مى باشد ولى از جهت ذات غير آنها. همين معنا را صدر المتألهين و ملّا محسن فيض نيز دريافته اند، و آن را با هيچ يك از امور عقلى و شرعى نيز منافاتى نيست. از اين جهت در تعبير اين كلام به تأويلات باردى كه برخى كرده اند مثل آنكه «عينها» را «غيبها» خوانده اند احتياجى نيست.
ايرادهايى را كه بر ساير اقوالش شده است، نيز بايد بر همين قياس كرد. بههرحال آنچه از كلام شيخ را كه مخالفين محى الدين براى مخالفت و دشمنى با او به آنها متشبث شده اند محاملى صحيح است، منتها براى دريافتن معانى آن بايد چشم دل باز كرد.
چشم دل باز كن كه جان بينى
آنچه ناديدنى است آن بينى [10]
[آثار محى الدين]
آثارش عبارت است از:
فتوحات مكيه- كه در ايام تشرّف به مكّه نگاشته شد-، انشاء الدوائر، تدبيرات الهيه در مملكت انسانيه، كتاب عنقاء مغرب، و فصوص الحكم.
در كتاب اخير محى الدين حالات و معارف و حقايقى را كه هر نبى دارا بود، از آدم ابو البشر تا خاتم النبيين صلّى اللّه عليه و آله يكايك با رعايت درجه و مناسبات مرتبهاى كه بين هريك بوده، ذكر و تشريح كرده است. بر اين كتاب شرحهاى متعدد نگاشته شده است، مانند: شرح مؤيد الدين جندى، ملّا عبد الرزاق كاشى، ملّا عبد الرحمن جامى و داود بن محمود قيصرى.
پی نوشت ها:
[1]. شيخ محى الدين بن عربى حاتمى اندلسى ملقب به شيخ اكبر از بانفوذترين عرفاى اسلامى به شمار مى آيد، كه عرفان نظرى را به صورت علمى تدوين كرد، و در هفت قرن گذشته افكار عرفا را در سراسر عالم اسلام تحت سلطنت معنوى خود قرار داد. اين عارف بى نظير در سال 560 در مورسيه در اندلس تولد يافت و پس از گذراندن دوران كودكى و جوانى در شهرهاى اندلس، به مشرق زمين سفر نمود و بالاخره در شهر دمشق متوطن شد و در سال 636 در آن شهر درگذشت. مزار او در كوه قاسيون معروف به صالحيه همواره زيارتگاه عارفان بوده، و تا امروز مجمع صاحبدلان است. از ابن عربى بيش از 400 كتاب و رساله باقى است كه مشهورترين آنها فتوحات مكيه و فصوص الحكم است، كه بسيارى از عرفا و حكما بر آن شرح نگاشته اند. شيخ– اكبر در واقع مؤسس مكتب عرفان نظرى است، و بسيارى از اصطلاحات مهم عرفانى به وسيله او وضع شده است. افكار ابن عربى توسط صدر الدين قونوى و عبد الرزاق كاشانى و بسيارى ديگر از عرفاى قرن هفتم و هشتم در سرتاسر بلاد اسلامى اشاعه يافت و افكار بزرگان عرفان را تحت الشعاع قرار داد و رنگ خاصّى به تعاليم تصوف بخشيد كه آن را از ادوار قبلى ممتاز مىسازد. آنچه تا به امروز در اصول عرفان نظرى تدريس مى شود همان تعاليم ابن عربى است.
[2]. ديوان حافظ، ص 239، غزل شماره 258، غزل:
خيز و در كاسه زر آب طربناك انداز
[3]. تحقيقات اساسى در عرفان نظرى توسط ابن عربى و شاگردان و مفسّران او مانند: صدر الدين قونوى و عبد الرزاق كاشانى تنظيم و تدوين گرديد. اگر چه حقايق عرفانى نزد صاحبان كشف از بدو امر معلوم بوده است، امّا قدما از اظهار بعضى مطالب باطنى امتناع مى نمودند لكن ابن عربى و پيروان او به شرح و بيان اين حقايق پرداختند.
صدر الدين قونوى از مشاهير عرفا و مروج افكار ابن عربى در ممالك شرقى است، كه در سال 600 تولد يافت، و مادرش بعد از فوت پدر او به نكاح ابن عربى درآمد. صدر الدين زير نظر ناپدرى خود تربيت يافت و به– مراتب عاليه معرفت نايل گشت. او با بزرگانى مانند مولانا جلال الدين رومى همدم و مأنوس گرديد، و شاگردان بسيارى را مانند: عبد الرزاق كاشانى و مؤيد الدين جندى و فخر الدين عراقى به رموز و اسرار حكمت الهى و عرفان هدايت نمود، و بالاخره در قونيه در سال 671 يا 672 وفات يافت. از صدر الدين قونوى كتب متعددى باقى مانده است، مانند: اعجاز البيان، فكوك، النفحات الالهية، النصوص، شرح شجرة نعمانيه، مفتاح الغيب- كه از شاهكارهاى عرفان و در زمره كتب درسى اين فن است- بعد از صدر الدين قونوى مهمترين شارح و مفسّر عرفان ابن عربى، عبد الرزاق كاشانى است كه شرح او بر فصوص الحكم ابن عربى و منازل السائرين خواجه عبد اللّه انصارى، التأويلات در تفسير قرآن و اصطلاحات الصوفية او از كتب مشهور عرفان است. تفسير او بر قرآن مدتها به اشتباه به ابن عربى نسبت داده مىشد. عبد الرزاق بين سالهاى 730 و 735 وفات يافته است.
[4] – ديوان شاه نعمت اللّه، ص 583، مثنوى شماره 71.
[5]. فتوحات مكية: ج 2/ 11.
[6]. فتوحات مكيه: ج 2/ 222.
[7]. فتوحات مكيه: ج 1/ 655.
[8].ديوان حافظ، ص 41، غزل شماره 28، غزل:
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نيست.
[9]. فتوحات مكيه: ج 2/ 459.
[10]. ديوان هاتف اصفهانى( ترجيع بند)، ص 50.
منبع: مجموعه رسايل؛ فاضل تونی / 44 – 42