سجادی، سیدجعفر (اصفهان ۱۳۰۳ ـ۱۳۹۲ش)؛ فرهنگ معارف اسلامی؛ تهران؛ انتشرات دانشگاه تهران؛ 1373:
ابدان اخروی- (اصطلاح فلسفى) در زير عنوان كلمه معاد و معاد جسمانى بيان خواهد شد كه حشر اجساد باين معنى كه انسان مادى جسمانى با همين جسد دنيوى كه مركب از ماده و صورت و اخلاط اربعه بوده و در معرض تحول و تغيير و تبدل و تبديل است و متمكن در مكان و واقع در زمان بوده و او را عوارض و لواحق جسميه و بالاخره محدود بحدود است محشور در آخرت باشد نزد اكثر فلاسفه مردود است، بلكه ارواح و نفوس انسانى در ابدان ديگرى كه آنها را ابدان اخروى ناميدهاند محشور ميشوند، و ميان ابدان دنيوى و اخروى فرقهائى گذاردهاند از جمله:
1- تمام اجساد و ابدان در آخرت صاحب روح و حيات ميباشند در صورتى كه اجساد دنيوى بعضى ذو روح و حياتند و بعضى داراى حيات و شعور نمىباشند.
2- اجساد اخروى حى بالذاتاند و ابدان و اجساد دنيوى را حيات عارض و زائد بر آنها است.
3- اجساد و اجسام اين عالم بر سبيل استعداد قابل نفوساند و نفوس در آخرت فاعل بر سبيل ايجاباند.
4- قوت در اين عالم مقدم بر فعل است زمانا و فعل مقدم بر قوت است ذاتا و در آخرت قوت مقدم است بر فعل ذاتا و وجودا.
5- فعل در اين عالم اشرف از قوت است از جهت آنكه غايت قوت است و در آخرت قوت اشرف از فعل است از جهت آنكه فاعل است.
6- ابدان اخروى و اجرام آنها غير متناهىاند بر حسب اعداد تصورات نفوس و ادراكات آنها.
7- ابدان اخروى متوسط ميان تجرد و تجسماند و اكثر لوازم و عوارض ابدان دنيوى را فاقدند.
(رساله عرشيه ضميمه مشاعر ص 125- 126، 152- 153) ان الابدان الاخروية متوسطة بين- العالمين جامعة للتجرد و مسلوب عنها كثير من لوازم هذه الابدان الدنيويه فان البدن الاخروى كظل لازم للروح و حكاية و مثال له بل هما متحدان فى الوجود بخلاف هذه الابدان الفاسدة و ان الدار الآخرة و اشجارها و انهارها و غرفها و مساكنها و الابدان التى فيها كلها صور ادراكية وجودها عين مدركيتها و محسوسيتها.
(اسفار ج 4 ص 147 و از رسائل ص 139)
سجادی، سیدجعفر (اصفهان ۱۳۰۳ ـ۱۳۹۲ش):
در تحت عنوان كلمه معاد و معاد جسمانى بيان خواهد شد كه صدرا گويد:
حشر اجساد به اين معنى كه انسان مادى جسمانى با همين جسد دنيوى كه مركب از ماده و صورت است و در معرض تحول و تغيير و تبدل و تبديل است و متمكن در مكان و واقع در زمان بوده و او را عوارض و لواحق جسميه و بالأخره محدود به حدود است محشور در آخرت نمىباشد.
بلكه ارواح و نفوس انسانى در ابدان ديگرى كه آنها را ابدان اخروى ناميدهاند محشور مىشوند او ميان ابدان دنيوى و اخروى فروقى مىگذارد كه از جمله آن كه:
تمام اجساد و ابدان در آخرت صاحب روح و حيات مىباشند در صورتى كه اجساد دنيوى بعضى ذوروح و حياتند و بعضى داراى حيات و شعور نمىباشند.
و ديگر آن كه اجساد اخروى حى بالذاتاند و ابدان و اجساد دنيوى را حيات عارض و زايد بر آنها است و ديگر آن كه اجساد و اجسام اين عالم بر سبيل استعداد قابل نفوساند و نفوس در آخرت فاعلاند بر سبيل ايجاب.
و آن كه قوت در اين عالم مقدم بر فعل است زمانا و فعل مقدم بر قوت است ذاتا و در آخرت قوت مقدم است بر فعل ذاتا و وجودا.
و ديگر آن كه فعل در اين عالم اشرف از قوت است از جهت آن كه غايت قوت است و در آخرت قوت اشرف از فعل است از جهت آن كه فاعل آن است.
و ديگر آن كه ابدان و اجرام اخروى غير متناهى هستند بر حسب اعداد و تصورات نفوس و ادراكات آنها.
و ديگر آن كه ابدان اخروى متوسط ميان تجرد و تجسماند و اكثر از لوازم و عوارض ابدان دنيوى را فاقدند.[1] ان الا بدان الاخرويه متوسطة بين العالمين جامعة للتجرد و التجسم مسلوب عنها كثير من لوازم هذه الا بدان الدنيويه فان البدن الاخروى كظل لازم للروح و حكاية و مثال له بل هما متحدان فى الوجود بخلاف هذه الا بدان الفاسدة و ان الدار الاخرة و اشجارها و انهارها و غرفها و مساكنها و الا بدان التى فيها كلها صور ادراكية وجودها عين مدركيتها و محسوسيتها.[2] (فرهنگ اصطلاحات فلسفى ملاصدرا / 40)
پی نوشت ها:
[1] – رساله عرشيه ضميمه مشاعر، صص 125- 126.
[2] – همان و اسفار، ج 2، سفر 4، صص 221- 222.