خانه / قلمرو های فلسفه / فلسفه أولی / خاستگاه نظریه “نفس”

خاستگاه نظریه “نفس”

بسیاری از فیلسوفان به وجود “نفس” قائل بوده اند. آنان بر این نظر می باشند که در برخی از موجوداتِ جسمانی چیزی به نام “نفس” وجود دارد. این نظریه در ذهن ایشان از کجا برخاسته است؟
این نظریه طی چند مرحله پدید آمده است: جهان ما مملو از اجسام است. این اجسام در جسمیت مشترکند، ولی آثار مختلفی دارند. از این رهگذر اجسام چند قسم می شوند:
اول: اجسامی که به یک طریقه و به یک روش فعلِ بدون اراده از آنها سر می زند.
دوم: اجسامی که يك فعل با اراده از آنها سر می زند.
سوم: اجسامی که از آنها افعال مختلف بدون اراده سر مى ‏زند.
چهارم: اجسامی که از آنها افعال مختلف با اراده سر مى ‏زند.
منشأ آثارِ جسم نمی تواند خود جسم از جهت جسميت باشد، وگرنه تمام اجسام بايد در آثار يكى باشند، زیرا طبيعت نوعی واحد اقتضاء امور مختلف را ندارد. چون آثار مختلف از اجسام سر می زند ناچار بايد قواى مختلفى در اجسام باشد كه سبب آن آثار شود:
آن قوّه را كه به يك روش، فعل بدون اراده از او سر می زند “طبيعت” گويند.
آن قوّه كه يك فعل با اراده از او سر می زند، “نفس فلكى” خوانند.
آن قوّه‏اى كه افعال مختلف بى ‏اراده از او سر مى ‏زند، “نفس نباتى” نامند.
آن قوه كه افعال مختلف با اراده از او سر مى ‏زند، “نفس حيوانى” گويند.
آن قوه‏اى كه منشأ آثار مختلف است، با ادراك معقولات، “نفس انسانى” نامند.
بنابرین قوای مختلفی در اجسام متفاوت وجود دارد: طبيعت، نفس فلكى، نفس نباتى، نفس حيوانى، نفس انسانى. به نفس نباتى و حيوانى و انسانى را “نفس ارضی” می گویند، و “نفس فلكى” را “نفس سماوى” نامند.
نفس ناطقه انسانى جوهری مجرد است. ابن سینا در بخش “النفس” کتاب شفاء هشت برهان بر تجرد نفس ناطقه اقامه کرده است.
ابن سینا تعریفی را برای نفس ارائه می کند که شامل نفوس سه گانه ارضی باشد. او در کتاب “الحدود” خویش می نویسد: «كمالُ جسمٍ طبيعیٍ آلیٍ ذی حياةٍ بالقوة.» [نفس کمال جسم طبیعی آلی است، که بالقوه دارای حیات می باشد.] برخی دیگر با تفاوت مختصری چنین تعریفی را ارائه کرده اند: «النفس كمال أوّل لجسم طبيعي آلي ذي حياة بالقوة.» [نفس کمال اول برای جسم طبیعی آلی است، که بالقوه دارای حیات می باشد.] “كمال” جهت فعليت شى‏ء است. “كمال اوّل” آن است كه شى‏ء به آن نوع محصل بالفعل مى‏ شود، مثل صورت نوعيه آهن كه جسم به سبب آن نوع خاص معينى مى ‏شود. “كمال ثانى” آن است كه شى‏ء بدان در صفاتش كامل مى ‏شود. “کمال ثانی” از توابع كمال اوّل است، مانند استعداد علم و كتابت كه از توابع نفس ناطقه انسانى است، و برندگى شمشير که از توابعِ شكل شمشير است. حكما “آلى” را هم در معنی “قوة” و هم “عضو” به کار می برند. “قوة” ها، مانند “غاذيه” و “ناميه”. “اعضاء” و “جوارح”، مانند قلب و كبد و دست و پا. با قيد “آلى” صورت بسائط و جمادات از تعريف نفس بيرون می شود. فعل آنها به آلات نيست.

مسعود تلخابی

همچنین ببینید

ثنویت وجود و ماهیت

تحلیل پدیدارها، به “ماهیت” و “وجود”، بنیادی ترین تحلیلِ متافیزیک و فلسفه اولی است. شما …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *