خانه / قلمرو های فلسفه / تاریخ فلسفه / ما و فلسفه اشراق ۲

ما و فلسفه اشراق ۲

عرفان ما نسب‌نامه‌ای افلاطونی دارد و این «فّلاطون خم نشین» بوده که راز حکمت را می‌گفته است. اعیان ثابته‌اش،‌ یاد‌آور عالم مُثُل افلاطون بوده و این دنیای سجن‌المؤمن نیز صرفا، سایه‌ای از جنّت حقیقتش است.کاریزما و اقتدار شیخ و ولی‌اش نیز نسبتی با آن جباریّت فیلسوف-شاه مورد نظر افلاطون دارد که هر چه کند جای هیچ اکراه نیست. به عبارت دیگر بعد از آن که غزالی پیچ و مهره‌های سیستم ارسطویی را باز کرد، افلاطون‌گرایی محمل و مجال فراخی برای تفلسف حکیمان ایرانی و اسلامی گردید تا با تشبث به عالم مثل _که در اندیشه ارسطو غایب بود_امکانی برای تلألؤ فلسفه‌ای از مشکات انوار فراهم شود که حتی خود غزالی فلسفه‌ستیز را نیز دربرگیرد.
افلاطون‌گرایی چنان بود که همزمان، قرون وسطای عالم غرب را نیز فراگرفت، طوری که این فلسفه با فرو‌رفتن در جلد مسیحیت با خلجانی نامرئی آباء کلیسا را هم ناخودآگاه افلاطونی نمود، چنان که نیچه راجع به آن می‌گوید: مسیحیت در اساس چیزی جز پیوند اخلاق عیسوی و متافیزیک یونانی (افلاطونی) به دست پولیس قدیس نمی‌باشد.
اما در شرق اسلامی این سهروردی حکیم بود که با ذوق و وجد افلاطونی خویش، فلسفه نور خویش را برافروخت. سهروردی در مقدمه «حکمة‌ الاشراق»، از افلاطون با القابی مانند پیشوای حکمت و خداوندگار قدرت و بصیرت یاد می‌کند، هر چند که دنیای میانجی و مثالین او با عالم مثل افلاطون متفاوت است. همزمان، سهروردی با قبول منظر فرشته‌‌باوری یا سوفیای ابن سینا حکمت او را نیز بسط و تداوم بخشید و این مکتب فلسفی چنان وسعتی یافت که به قول هانری کربن حتی تا امروز نیز خاموش نگردیده است.
ولی در غرب مسیحی اتفاقات به گونه دیگری رقم خورد، ستاره اقبال افلاطون بعد از بیش از هزار سال، در حال غروب بود. غرب مسیحی که ترجمه‌ها و شروح عربی ابن سینا و ابن رشد را از ارسطو به دست آورده بود، برخلاف شرق اسلامی که ابن سینای فرشته‌باور را اختیار کرده بود، ابن رشد فرشته‌گریز را برگزید تا جهان خیالین و فرشته محور ابن سینا و سهروردی را فرونهاده باشد.گفته می‌شود دانه تجدد در غرب هم، زمانی رشد کرد که آثار ابن رشد ارسطویی‌ به زبان لاتینی ترجمه شد و آباء کلیسا از آن جمله توماس آکویینی با فاصله گرفتن از افلاطون، به آثار ارسطویی گروش پیدا کردند.به گفته داریوش شایگان، فلسفه ابن رشد استعداد آن را داشت که از بطن آن، سیاست ماکیاولی و توماس هابز که اساسا انسان ها را برخلاف فیلسوفان الهی، گرگ درنده‌خویی می‌دانستند، بیرون آید. بعدها حتی تلاش‌های مذبوحانه فیلسوفان افلاطونی مشرب کمبریج هم نتوانست در برابر فیلسوفان ماده‌گرای دوره به اصطلاح روشنگری از جمله دکارت کاری از پیش برند و اندیشه اشراقی در غرب به محاق رفت.
اما همزمان با دکارت که وجود انسان را به یک ماشین فروکاسته و روح را از عوارض جسم می‌دانست، در مکتب اصفهان، ملاصدرای شیرازی همچنان در کار سهروردی و ابن سینا و ابن عربی بود؛ بر آنها شرح می‌نوشت و مانند سهروردی به تجرد روح و جدا شدن از ماده، و متافیزیک حضور می‌اندیشید؛ یعنی درست در مسیری برخلاف جهت فلسفه زمینی دکارت حرکت می‌کرد. به گفته رنه گنون، سنت‌گرا و غرب ستیز سرسخت، حتی دموکراسی غرب نیز زاییده این نگاه کثرت‌گرای فیلسوفان غربی بود. غرب به استظهار چنین فلسفه‌ای بهشت آسمان‌ها را به زمین آورد و دروازه های اخضر تخیل خلاق را به روی خودش بست، «قاره روح» را فراموش کرد و هرمنوتیک فروکاهنده را جانشین تأویل صعودی و فراگیر کرد. اما فیلسوف اشراقی ما که نمی‌خواست باغ سبز عشق و تخیل خلاق و سکرات دیدار با فرشته را به ثمن بخس، به لذات گذرای بهشت شداد بفروشد، توجهی به آنچه که در عالم فکر غرب می‌گذشت نداشتند. سید جمال‌الدین به صد زبان فریاد می‌زد که متفکران مسلمان باید به سراغ فلسفه جدید و علم نوین بروند ولی برای تمدنی که در «تعطیلات تاریخ» به سر می‌برد این حرف‌های عرفی، باد هوا بود و در اصل، مسأله ما ریشه‌دارتر از این حرف‌ها بود. سید جمال دغدغه حاکمان مستبد را نیز داشت و این فقره مصیبت‌بار از هر چیز دیگر بود چرا که اندیشه اشراقی و افلاطونی، بسیار مستعد این شکل از حکومت بود و چه بسا که امکان داشت حتی یک حکیم صدرایی با یک موتاسیون فکری در چهارمین مرحله سفرش سودای تاریخی و عرفی کردن امر قدسی و فرا‌تاریخی را در سر بپرورد. در هر حال معلوم نیست آنچه که بر سر جوامع مسلمان آمد تقدیر آنها بود یا تقصیرشان؟ اما علی شریعتی می‌گفت: آنچه در کویر رشد می‌کند «خیال» است و بی‌جهت نیست که پیامبران همگی از این جا برخاسته‌اند.
در خرابات مغان نور خدا می‌بینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌بینم

مهدی نصیری

همچنین ببینید

به بهانه نقد «کبوتر طوق‌دار»‌ ۲

از آرمان تا واقعیت خانم باربارا تاکمن، مورخ و متفکر آمریکایی، می‌گوید:حاکمان در عرصه حکومت، …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *