خانه / فلسفه ملاصدرا / شرح اسفار ملاصدرا / گزیده ای از مباحث جلسه 143 شرح اسفار ملاصدرا

گزیده ای از مباحث جلسه 143 شرح اسفار ملاصدرا

گزیده جلسه 143 شرح اسفار ملاصدرا – 98/06/31

مدرس: مسعود تلخابی

فَإذَن حَقِيقَةُ الوُجُودِ يَستَحِيلُ أن يَجتَمِعَ ذَاتُهُ مِن أجزَاءٍ مُتَبايِنَةٍ فِي الوُجُود کَالمَادَّةِ وَ الصُّورَة.

بنابراین ممکن نیست حقیقت وجود متشکل و مجمتَع از اجزاء متباینه مثل مادّه و صورت در وجود باشد.

کلمه «مادّه» در دو معنا، یکی معنای فیزیکی و دیگری معنای فلسفی به کار می رود:

تعریف فیزیک دان ها از مادّه:

ما وقتی در فیزیک از مادّه صحبت می کنیم، معمولا به جسم دارای وزن و امتدادی نظر داریم که مکانی را اشغال کرده است؛ جایی را از فضا اشغال کرده است. مادّه قسمت را می پذیرد؛ به اجزاء مختلف تقسیم می شود و اشکال مختلفی را به خود می گیرد.

تعریف فیلسوفان از مادّه:

وقتی که فیلسوفان از مادّه صحبت می کنند، منظورشان چیزی است که حامل قوّه و استعداد باشد. یعنی استعداد و آمادگی تبدیل شدن به یک چیز دیگر؛ آمادگی تبدیل شدن به یک شیء دیگر. مثل دانه سیبی که استعداد تبدیل شدن به یک درخت سیب و سیب را دارد. این را مادّه می گوییم.

گاهی برخی نوشته اند که «المادَّةُ للشَّیء هِیَ مَا یَحصُلُ مِنه الشَّیءُ بالقوّة». بالقوّه یعنی حامل استعداد برای تبدیل شدن به یک چیز دیگر.

در روند حرکت مادّه به صورت، یک محوری می توانیم تصور کنیم که در آغاز مادّه ای فاقد صورت باشد و در پایان صورت فاقد مادّه باشد.

اسفار 143

آن مادّه اولی را اسمش را «هیولی» می گذارند. درباره وجود یا عدمش صحبت کرده اند. آیا وجود دارد؟ یا نه؟

در برخی از منابع آمده است که کلمه «هیولی» در اصل به معنی «پنبه» است. شما پنبه را با چیز هایی که وجود دارد، قیاس کنید. مثلا از پنبه نخ درست می کنند؛ از نخ پارچه درست می کنند و از پارچه شکل های مختلفی از لباس ها را می سازند. پنبه در حالت پنبگی واجد هیچ صورتی نیست ولی قابلیت تبدیل به صورت های متعدد و متمایزی را دارد. ما هزاران نوع لباس را می توانیم از همان پنبه بسازیم. هزاران نوع پارچه با رنگ های مختلف می توانیم از آن پنبه بسازیم. ولی کم کم وقتی از این لباس های متکثر به عقب بر می گردیم و به پارچه های کمتر متکثری می رسیم و بعد به نخ می رسیم و بعد به پنبه می رسیم. بعضی ها گفته اند که هیولی در لغت در اصل به معنای پنبه است. مادّه به معنای همان است؛ یعنی چیزی که قدرت تبدیل شدن به چیز دیگری را دارد. جالب این است که این که فیلسوفان در دوران گذشته از هیولی صحبت می کردند، با این تفسیری که عرض کردم، منظورشان چیز عجیب و غریبی نبوده است. این ها معتقد بوده اند که این جهانی که در آن زندگی می کنیم، با موجودات متکثری که هست، از یک موجود واحدی سر بر آورده است که آن موجود واحد را که هیچ گونه کثرتی عارضش نبوده است، تعبیر به هیولی می کردند و به پنبه تشبیهش می کردند که آن ها در هم تنیده شده، تافته شده، به شکل نخ در آمده، به شکل پارچه در آمده و همین طور شکل های مختلفی گرفته است.

در این سمت هم آیا ما فعلیتی داریم که فاقد مادّه باشد؟ به هیچ چیز دیگری قابل تبدیل نباشد؟ این هم یک مطلب دیگری است.

درباره کلمه «صورت»، در لغت، نه در اصطلاح، اقوال مختلفی گفته اند:

  1. هیأةٌ حَاصِلَةٌ للشَّیء عِند ایقَاعِ التألیف بین اجزَائه: هیأت حاصل برای شیء، هنگام واقع شدن تألیف بین اجزاء آن. مثلا این صندلی صورت خاصّی دارد. اجزاء در کنار هم واقع شده اند و صورت خاصّی به وجود آمده است.
  2. الوَجهُ مِن بَدنِ الإنسَان.
  3. مَا بِهِ یَحصُلُ الشَّیءُ بِالفِعل ذِهناً أو خَارجاً، عَیناً کَان أو مَعناً: چیزی که بدان شیء بالفعل است. این اصطلاح فلسفی اش است. یعنی آن چیزی که الان هست. حال شما یک دوربین عکاسی بردارید، عکس بگیرید، آن تصویری که اکنون را ثبت می کند؛ آن تصویر اکنونی آن را که ثبت می کند، آن را صورت می گوییم. این می تواند ذهنی باشد؛ خارجی باشد یا هر حالت دیگر.
  4. مَا صُنِعَ أو نُقِشَ مَشَبَّهاً بِخَلقِ اللهِ تعالَی مِن ذَوَات الرّوح و غَیرِهَا. مَشَبَّهاً که گفته می ود در تعریف علم همین است که آن نقش های ذهنی است که مشابه واقعیت های عینی است که در ذهن ساخته می شود.

مادّه و صورت که در متن اسفار آمده است، منظور معنای سومش است.

شما وقتی هر شیئی از اشیاء را نگاه می کنید، یک مادّه ای از آن انتزاع می کنید و یک صورتی؛ یک فعلیتی دارد و یک قوه ای دارد برای تبدیل شدن. آن را به دو جزء متباین تجزیه می کنید. ملاصدرا می گوید این دو جزء متباین را درباره وجود نمی شود تصور کرد. وقتی صورت تصور کنید، یعنی برای او حالت سابقی هست. ما اگر برای وجود بیاییم صورتی تصور کنیم، بگوییم صورتی دارد، صورت بر مادّه مبتنی است؛ یعنی حالت سابقی دارد که مادّه است. حالت سابق وجود چه می تواند باشد؟ آیا آن حالت سابق وجود موجود هست؟ یا موجود نیست؟ اگر موجود باشد، باز تقدم شیء لنفسه پیش می آید. این صندلی الان هست ولی صد سال پیش این صندلی نبود. اجزاء سازنده اش بود. اما اگر وجود را این گونه بگوییم چه طور؟ این وجود یک حالت سابقی دارد که وجود نیست؛ چنان که اجزاء سابق صندلی، صندلی نبود. حالت سابق وجود آیا موجود هست؟ یا نیست؟ اگر موجود باشد، دارای وجود است و وجود آن جا خودش محقق است؛ بنابراین تقدم الشیء لنفسه حاصل می شود؛ بنابراین نمی توانیم برای وجود قائل به مادّه ای شویم.

از سوی دیگر آیا وجود برای تبدیل شدن به یک صورت جدید، مادّه می تواند باشد؟ آیا این مستلزم امر محالی است؟ یا نه؟ وقتی می گوییم مادّه یعنی وجود تبدیل شود به غیر وجود. این غیر وجود آیا موجود هست؟ یا موجود نیست؟ اگر موجود باشد، باز خودِ وجود آن جاست. اگر موجود نباشد، که اصلا دیگر نمی توانیم بگوییم این مادّه ای است برای تبدیل شدن به چیز دیگری. باز آن جا مستلزم امر محالی خواهد بود. بنابراین وجود نه دارای مادّه است و نه دارای صورت است و با فرض تصور مادّه و صورت برای وجود، هر دو منجر به امر محالی خواهند بود.

نویسنده: سهیلا جعفری

همچنین ببینید

مسأله حقیقت

شرح اسفار ملاصدرا جلسه هفدهم تاریخ: 95/02/05 مدرس: مسعود تلخابی در فلسفه اسلامی از “حقیقت” …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *